اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – سخنرانی غدیر

اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام ( اقدامات پیامبر صلی الله علیه وآله برای جانشینی امیرالمومنین علیه السلام )

در این متن اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام سعی داریم بعضی از مواقفی که پیامبر امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان جانشین خودشون معرفی کردند برای شما عزیزان بازگو می کنیم تا همه گان بدانند پیامبر بارها و بارها امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان جانشین بعد از خود و پرچم دار اسلام معرفی کردند تا دیگر جای هیچ گونه شکی باقی نماند.

خیلی از ما ها حاضریم برای تموم کردن کار های مهم و نیمه تمومه خودمون هرکاری بکنیم به قول معروف حتی حاضریم خودمونو به آب و آتیش بزنیم که کارهای مهم زندگی مونو تموم کنیم حالا به هر قیمتی که شده. حتی اگر مجبور بشیم حاضریم جمعیتی به اندازه ظرفیت ورزش گاه آزادی رو ساعت ها زیر نور آفتا نگه داریم.

پیامبر اسلام برای تموم کردن رسالت خودشون از طرف خداموند مامور شدند که جانشین خودشون یعنی امیرالمومنین رو در بازگشت از آخرین حج عمر شریفشون به همگان معرفی کنند.

اما آیا پیامبر فقط همین یک بار جانشین خودشون رو به مردم معرفی کردند؟ اگر این طور باشه که خیلی ها منکر این واقعه میشن (کما اینکه شدند)


بخش اول اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – حدیث روز هشدار

پیامبر خدا بر اساس آیه: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار بده»  مأمور مى شود خویشان خود را به اسلام دعوت کند. چون آنان با دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله گرد مى آیند، او مى کوشد با فراهم آوردن مقدّمات، زمینه را براى رساندن و فهماندن پیام اصلى به جمع حاضر، آماده گرداند. پس مى فرماید:

فَأَیُّکُم یُوازِرُنی عَلى هذَا الأَمرِ عَلى أن یَکونَ أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی فیکُم.

کدامتان مرا بر این کار، یارى مى دهد تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟ در آن جمع، تنها کسى که به این فراخوان، پاسخ مثبت مى دهد، على علیه السلام است. پیامبر خدا پس از آن پاسخ مثبت، مى فرماید:

((إنَّ هذا أخی ووَصِیّی وخَلیفَتی فیکُم ؛ فَاسمَعوا لَهُ وأطیعوااین )) برادر و وصى و جانشینم در میان شماست. پس، گوش به فرمان و مطیع او باشید. و بدین سان، پیامبر صلی الله علیه و آله در آغازین روز دعوت علنى، ولایت و امامت على علیه السلام و نیز دستْ یارى او را در رسالت خویش، رقم مى زند.

آن روز، آنان که در آن مجلس گرد آمده بودند، این پیام را به روشنى دریافتند و از کلام پیامبر خدا، پیشوایىِ على علیه السلام و لزوم اطاعت از وى را فهمیدند. از این روى بود که برخى به ابو طالب گفتند: «به تو فرمان داد که گوش به فرمان و مطیع پسرت باشى!» امّا در مقابلِ این پیام صریح، گران جانى کردند و حق را برنتابیدند و با استکبار، از پذیرش حق، شانه خالى کردند.

بخش دوم اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – حدیث وصایت 

وصیّت، براى تداوم راه و حراست مکتب، سیره هماره رسولان الهى بوده است. پیامبر خدا نیز با تصریح به این حقیقت، در موارد متعدّد و مناسبت هاى مختلف، وصایت را براى على علیه السلام رقم زده است. از جمله، چنین فرموده است:

إنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً ووارِثاً ، وإنَّ عَلِیّاً وَصِیّی ووارِثی.

بى گمان، هر پیامبرى وصى و وارثى دارد و على، وصى و وارث من است. بسیارىِ این گونه گفته هاى پیامبر خدا درباره على علیه السلام بدان سان بوده است که واژه «وصى» را براى على علیه السلام وصفى شناخته شده و بدون ابهام قرار داده است.

و چون واژه «وصى» در گفتارها و سروده ها به کار مى رفت، بسیارى از مسلمانان صدر اسلام، مقصود از آن را بدون هیچ تردیدى على علیه السلام مى دانستند و در نتیجه، خلافت و امامت او را گو این که بنى امیّه، در زمان حکومتشان بسى کوشیدند تا مگر این عنوان ارجمند را از على علیه السلام بزدایند. آنان، احادیث بسیار ساختند تا این تعبیر را ساختگى جلوه دهند؛ اما مگر حق، با ستیز حق ستیزان، فرسودنى است؟

بخش سوم اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – حدیث منزلت

از جمله شکوهمندترین عناوینى که پیامبر خدا با آن از على علیه السلام یاد کرده است، «همسانى» و «همبرىِ» على علیه السلام با ایشان در کار رهبرى است. این گونه احادیث، در قلم و بیان عالمان و محدّثان، به اقتضاى صراحت کلام پیامبر صلی الله علیه و آله، به «احادیث منزلت» مشهورند. پیامبر خدا این جایگاه بلندِ على علیه السلام را با عبارات مختلف، طرح نموده است، از جمله با عبارت:

أنتَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی.

تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى، جز آن که پیامبرى پس از من نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله این حقیقت را بارهاى بار در میان مردم بیان کرد و بدین گونه، «همسانى على علیه السلام با خویش در رهبرى» را در پیش دیدها نهاد و به تاریخ سپرد.

از جمله مواردى که این کلام معجزگون، درباره على علیه السلام آشکارا بیان شده، روزهاى پیش از نبرد تبوک است. پیامبر صلی الله علیه و آله در شرایطى بس سخت و در هم شکننده، سپاهى گران را سامان داد و با آهنگ نبرد با رومیان، از مدینه بیرون آمد. تبوک، دورترین نقطه اى بود که پیامبر خدا، براى نبرد، بدان جا مسافرت مى کرد.

در آن روزگار، جریان نفاق، در مدینه الرسول، شکل گرفته بود. این جریان، با نهایت کینه توزى و مخفى کارى، در اندیشه ضربه زدن بر پیکر جامعه نوپاى اسلامى بود. پیامبر صلی الله علیه و آله نگران از فتنه انگیزى منافقان و کینه توزان در مدّت سفر طولانى خود، على علیه السلام را به عنوان «سرپرست اهل بیت و گروه مهاجر و …» براى حراست از مدینه، در مدینه گذاشت.

فتنه انگیزان که تمام نقشه هاى خود را با بودن على علیه السلام در مدینه نقش بر آب مى دیدند، شایعه اى ساختند و پراکندند که پیامبر صلی الله علیه و آله از همراهى على علیه السلام با او، ناخرسند بوده و از این رو ، على علیه السلام را به همراه خود نبرده است.

اکنون ، شیر بیشه نبرد و قهرمان بى بدیل صحنه هاى رزم، آماج اتّهام بود. على علیه السلام به محضر پیامبر خدا شتافت تا پرده از این توطئه بردارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در نهایت صمیمیّت و با بیانى که نشانگر عظمت على علیه السلام در نزدش بود، فرمود:

«اِرجِع یا أخی إلى مَکانِکَ؛ فَإِنَّ المَدینَهَ لا تَصلُحُ إلّا بی أو بِکَ ؛ فَأَنتَ خَلیفَتی فی أهلی ودارِ هِجرَتی وقَومی ، أما تَرضى أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ؟»

اى برادر من! به جاى خود باز گرد که مدینه، جز با من یا تو، سامان نمى یابد. تو، جانشین من در خاندان و هجرتگاه و قومم هستى. آیا خشنود نمى شوى که براى من، به منزله هارون براى موسى باشى، جز آن که پیامبرى پس از من نیست؟

پیامبر صلی الله علیه و آله با صراحت، همه مناصب خود را، جز منصب نبوّت، براى على علیه السلام رقم زد و عملاً على علیه السلام را ادامه دهنده راه و تداوم بخش مسئولیّت والاى خویش در زعامت امّت و مرجعیّت فکرى مردم، معرّفى نمود.

در برخى از نقل ها آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از این جمله صریحا فرمود:

«إنَّهُ لابُدَّ مِن إمامٍ وأمیرٍ ؛ فَأَنَا الإِمامُ ، وأنتَ الأَمیرُ»

مردمان را، امام و امیرى لازم است؛ من امامم و تو امیر.

بخش چهارم اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – حدیث امارت 

قرآن، با صراحت تمام، مؤمنان را به اطاعت از «اولو الأمر» فرا خوانده و پیروى از آنان را همسنگ اطاعت از خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته است.

مصداق هاى «اولو الأمر» چه کسانى هستند؟ آیا سزاوار است جبّاران ستم پیشه اى را که بر اریکه قدرت، تکیه مى زنند و براى رسیدن به حاکمیت، از کشته ها پشته مى سازند، مصداق هاى «اولو الأمر» بدانیم؟

هرگز! بى گمان، اولو الأمر، کسانى هستند که پیامبرگون، خداجوى، حق پرست و عدالت گستر باشند و على علیه السلام بر اساس احادیث متعدّد نبوى (احادیثى شگفت انگیز و شکوهمند و ارجمند)، در قلّه این عنوان است.

از این فراتر، باید بگوییم که پیامبر خدا، عنوان «امیر مؤمنان» را فقط براى على علیه السلام به رسمیت شناخته و از به کار بردن این عنوان براى شخص دیگرى جز او، نهى کرده است.

این تصریحات، بسى فراوان اند، بدان سان که سیّد جلیل، راهبر سالکان و اسوه عابدان، رضى الدین على بن طاووس حلّى، در این باب، کتابى با عنوان الیقین باختصاص مولانا على علیه السلام بإمره المؤمنین نگاشته است.

در این احادیث نبوى ، از على علیه السلام گاه به «امیر مؤمنان» و گاه به «امیر نیکان» و نیز با عنوان «امیر هر مؤمن، پس از وفاتم» یاد شده است. این است که امام حسن علیه السلام در متن قرارداد صلح خود، شرط مى کند که نباید معاویه با عنوان «امیر مؤمنان» یاد شود.

بخش پنجم اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – احادیث امامت

امام، که به لحاظ واژه شناسى، همان «پیشرو، پیشتاز، سرپرست و پیشواى قوم و قبیله» است، بى گمان، در فرهنگ قرآنى و دینى، پیشواىِ امّت در ابعاد گونه گون و عهده دار اداره امور جامعه است. این حقیقت را از جمله مى توان از دو نامه که میان مولا على علیه السلام و معاویه مبادله شده است، دریافت.

على علیه السلام در ضمن نامه اى دراز دامن، از جایگاه خود و اهل بیت علیهم السلام سخن مى گوید و وصایت و جانشینى خویش را از پیامبر خدا، یادآور مى شود. معاویه، در جواب به صراحت مى گوید: محمّد، مُبلّغى بود با رسالتِ رساندن کلام پروردگارش و بس! معناى کلام معاویه این است که پیامبر خدا، نه پیشوا بود، نه زعیم، نه زمامدار سیاسى، و نه… !

على علیه السلام در ردّ کلام معاویه، به صراحت مى نویسد:

«وَالَّذی أنکَرتَ مِن إمامَهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، زَعَمتَ أنَّهُ کانَ رَسولاً ولَم یَکُن إماماً ؛ فَإِنَّ إنکارَکَ عَلى جَمیعِ النَّبِیّینَ الأَئِمَّهِ ، ولکِنّا نَشهَدُ أنَّهُ کانَ رَسولاً نَبِیّاً إماماً» . 

و آنچه از امامتِ محمّد صلی الله علیه و آله انکار کردى و پنداشتى که او پیامبر بود و پیشوا نبود، به انکار همه پیامبرانِ پیشوا مى انجامد؛ امّا ما گواهى مى دهیم که او فرستاده، پیامبر و پیشوا بود.

این گفتگو، به روشنى نشانگر جایگاه امام در اندیشه اسلامى و بیانگر چرایى ستیز بنى امیّه با این عنوان است. این گفتگو مى تواند عمق اخبار و احادیث بسیارى را که پیامبر خدا در آنها بر امامت على علیه السلام تأکید کرده است، نشان دهد. از جمله احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله است:

«یا عَلِیُّ ، أنتَ وَصِیّی وخَلیفَتی وإمامُ اُمَّتی بَعدی» . «أنتَ إمامُ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ ، ووَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ بَعدی»

اى على! پس از من، تو وصى و جانشین من و امام امّت هستى. و  تو، پس از من، امام هر مرد و زن باایمان و مولاى هر مرد و زن با ایمان هستى. [21]

بخش ششم اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – حدیث هدایت

پیشوایى امّت، هدایتگرىِ مردمان به سرمنزل مقصود است و رهنمونى است به مقصد والا و مقصود اعلى. هدایت نایافتگان، چگونه مى توانند به دور از درکِ اعماقِ آموزه هاى دین، جامعه را بدان سو رهنمون شوند؟

پیامبر خدا، این هادى امّت و پیشواى آینده نگر مؤمنان، باید فرداى امّتش را به گونه اى رقم زند که مردم، به جاى آب، به دنبال سراب نروند. این چنین است که على علیه السلام را در جایگاه هدایت مى نشانَد و در تفسیر آیه: «إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛  تو، تنها هشدار دهنده اى و هر قومى، هدایتگرى دارد»، على علیه السلام را مصداق والاى «هدایتگر» معرّفى مى کند:

«المُنذِرُ أنَا، وَالهادی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ».  هشداردهنده منم و هدایتگر، على بن ابى طالب است.

بدین ترتیب، در این که «اصحاب کسا» مصداق «اهل بیت» اند، و این که على علیه السلام چهره برجسته این مجموعه است، تردیدى نیست؛ امّا در نگاه ما، آنچه مهم تر جلوه مى کند، این است که پیامبر خدا، با آن همه تأکید و تنبّه و تصریح بر «عصمت» و «طهارتِ» اهل بیت، و حتّى پس از علنى کردن این فضیلت، پیوسته این جمله را تکرار مى کرد که:

«أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَکُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَکُم»

من، با کسى که با شما مى جنگد، در جنگم و با کسى که با شما صلح مى کند، در صلحم. جز مطرح کردن زعامت و پیشوایى آینده و تأکید ورزیدن بر آن نیست.

گویا پیامبر صلی الله علیه و آله با تفسیرى روشن و آگاهى آفرین از آیه:

«وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِى أَرَیْنَـکَ إِلَا فِتْنَهً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِى الْقُرْءَانِ ؛

و رؤیایى را که به تو نمایاندیم و درخت نفرین شده در قرآن را، جز براى آزمون مردم، قرار ندادیم» ، خانواده اى را معرّفى کرده است که بر جامعه اسلامى، چنگ خواهد انداخت و ستم و ستمگرى را روا خواهد داشت و گویا با تشبیه آنان به بوزینه، به هویّت میمون وار آنان، تصریح نموده و جامعه را از این که روزگارى، دین و آرمان والاى الهى را به آنان بسپرند، بر حذر داشته است.

از سوى دیگر نیز با مطرح کردن «اهل بیت» به عنوان انسان هاى پاک، منزّه و پیراسته جان، پیشوایان و رهبران استوار، ارجمند و آگاه، راه آینده را مشخّص کرده است.

آیه تطهیر، در بیان نمودن مناقب و فضایل «آل اللّه» و نشان دادن جایگاه والاى آنان، نقشى بس بزرگ دارد. راز آن همه تأکید و تنبّه پیامبر خدا براى روشن ساختن مراد این آیه و نیز تلاش امامان علیهم السلامدر این راه و ستیز بى امان بنى امیّه و مفسّران دربارى براى دور داشتن آن از آل اللّه (و دست کم، براى شریک ساختن دیگران در فضیلت آن)، گویایى و رسایى مفهوم آن در دلالت داشتن بر طهارت و عصمت على علیه السلام و نهایتا طهارت و عصمت اهل بیت علیهم السلاماست.

افزون بر این آیه که پیامبر خدا در جهت ابلاغ آن و تطبیق آن بر اهل بیت علیهم السلام کوششى بى دریغ به کار برد، روایات فراوانى وجود دارد که پیامبر خدا در آنها حق مدارى، استوارگامى، راستگویى، فصل الخطابى، پاک دامنى، مینوسرشتى، پاک نهادى و درست کردارىِ على علیه السلام را مطرح ساخته و بر آن، تأکید ورزیده است.

نیز على علیه السلام را همبر قرآن و همسان کتاب خدا معرّفى کرده است ؛ یعنى: على علیه السلام است که باید الگو، پیشوا و راهبر باشد و اوست که باید سخن نهایى را بگوید، و نه جز او.

باید در این سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله اندیشید که:

«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ ، وَالقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ» .  على با قرآن است و قرآن با او.  «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ ، وَالحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» .  على با حق است و حق با على.  «عَلِیٌّ عَلَى الحَقِّ ؛ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الحَقَّ ، ومَن تَرَکَهُ تَرَکَ الحَقَّ» ، «عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَالقُرآنِ ، وَالحَقُّ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ» . على بر حق است. هر کس از او پیروى کند، حق را پیروى کرده و هر که او را وا نهد، حق را وا نهاده است.  و …

و این همه یعنى: على علیه السلام نمى لغزد، نمى شکند، کژ نمى رود، استوار است، در نهایت سلامت است، مستقیم است، حق نگر و حق مدار است و… . على علیه السلام ، عنوان افتخارآمیز «عصمت» را بر پیشانى دارد و بدین سان، مردمان، در الگو گیرى، پیروى و هدایتجویى از او، در امان اند و آیین و دینشان به سلامت است و … .

بخش هفتم آنچه در این فصل بدان احادیث علم

چنان که اشاره کردیم، پیامبر صلی الله علیه و آله افزون بر زعامت سیاسى، مرجعیّت فکرى امّت را نیز به عهده دارد. بدیهى است که امّت، در گذرگاه زندگانى، با ده ها گره فکرى، فردى و اجتماعى رو به رو مى شود. چه کسى باید این گره ها را بگشاید و ناپیداها را در برابر دید جامعه بنهد؟

چه کسى باید آیات الهى را تفسیر کند و آموزه هاى دین را بدانان بنمایانَد؟ پیامبر خدا که آیینش را جاودانه شمرده است، مرجعیّت فکرى و علمى فرداى امّت را در روزى که خود در میان امّت نیست، به چه کسى وا نهاده است؟

احادیث نبوى بسیارى که در منابع کهن پراکنده اند و از جمله، حدیث شکوهمند: «أنَا مَدینَهُ العِلمِ ، وعَلِیٌّ بابُها ؛ من شهر دانشم و على، دروازه آن»، نشانگر این است که پیامبر خدا، این جایگاه بلند را براى على علیه السلام رقم زده است.

افزون بر این که على علیه السلام خود، جوشش شگفتى از درون براى دریافتن و فراگرفتن داشت، پیامبر صلی الله علیه و آله نیز علاقه شگرفى به آکنده ساختن جان وى از حقایق ربّانى داشت.

پیامبر صلی الله علیه و آله با جمله : «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها ؛ فَمَن أرادَ المَدینَهَ فَلیَأتِ البابَ ؛  من شهر دانشم و على، دروازه آن. پس، هر کس قصد ورود به شهر را دارد، از دروازه اش بیاید»،  نشان داد که دانش راستین در على علیه السلام است و نه جز او.

پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات عمرش، على علیه السلام را فرا مى خوانَد و اسرار دانش خویش را به آن بزرگوار مى نمایانَد. پس از آن است که على علیه السلام مى فرماید:

«حَدَّثَنی ألفَ بابٍ ، یَفتَحُ کلُّ بابٍ ألفَ بابٍ»

 با من از هزار بابْ سخن گفت که هر یک، هزار باب بر من گشود. و این چنین است که پیامبر خدا فریاد مى زند: «أنَا دارُ الحِکمَهِ ، وعَلِیٌّ بابُها» .  من خانه حکمتم و على، درِ آن.

على علیه السلام است آن تنها کسى که در معبر تاریخ توانست بگوی : «از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید» و على علیه السلام است که اصحاب، بر سرِ بى مانندى او در دانش، اختلافى ندارند و خود مى فرماید:

«وَاللّهِ ما نَزَلَت آیَهٌ إلّا وقَد عَلِمتُ فیمَ نَزَلَت ، وأینَ نَزَلَت ، وعَلى مَن نَزَلَت ؛ إنَّ رَبّی وَهَبَ لی قَلباً عَقولاً ، ولِساناً ناطِقاً» . به خدا سوگند، آیه اى نازل نشد، جز آن که دانستم درباره چه و در کجا و براى چه کسى نازل شده است. پروردگارم به من قلبى خردمند و زبانى گشاده بخشیده است.

و چه بلند است کلام امام حسن علیه السلام که پس از شهادت على علیه السلام فرمود: «لَقَد فارَقَکُم رَجُلٌ بِالأَمسِ لَم یَسبِقهُ الأَوَّلونَ بِعِلمٍ ولا یُدرِکُهُ الآخِرونَ» دیروز ، مردى از شما جدا شد که نه پیشینیان به علم او رسیدند و نه پسینیان به علم او خواهند رسید.

اینها و جز اینها  که بسیارند  همگى نشانگر آن اند که پیامبر خدا، با این تأکید ها و ترغیب ها، عملاً مرجع فکرى آینده امّت و جایگاه جوشش دانش دین را نشان داده است، چنان که صحابه نیز به پیروى از ایشان، به آن، اقرار نموده اند. ارت رفت، در ضمنِ متون بسیار، گزارش شده است حدیث دوازده جانشین

از جمله احادیث مهم و شایان تدبّر و توجّه درباره چاره اندیشى براى آینده امّت، احادیثى هستند که تعداد جانشینان پیامبر خدا را مطرح مى سازند. این احادیث که فراوان نقل شده و با طرق مختلف و در نقل هاى گونه گون و صحیح آمده اند، نشان مى دهند که خلفاى پیامبر خدا دوازده نفرند. یکى از نقل ها چنین است:

«لا یَزالُ الدّینُ قائِماً حَتّى تَقومَ السّاعَهُ أو یَکونَ عَلَیکُمُ اثنا عَشَرَ خَلیفَهً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ» .  این دین، برقرار مى ماند تا این که قیامت برپا شود و تا دوازده خلیفه بر شما فرمان برانند که همگى آنان از قریش اند.

و نقل دیگرى از آن، بدین گونه است: عَن جابِرِ بنِ سَمُرَهَ قالَ : کُنتُ مَعَ أبی عِندَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَمِعتُهُ یَقولُ : «بَعدِی اثنا عَشَرَ خَلیفَهً» ، ثُمَّ أخفى صَوتَهُ ، فَقُلتُ لِأَبی : مَا الَّذی أخفى صَوتَهُ ؟

قالَ: قالَ: «کُلُّهُم مِن بَنی هاشِمٍ» . جابر بن سمره مى گوید: با پدرم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم. شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «پس از من، دوازده جانشین خواهند بود». سپس صدایش را آهسته کرد. به پدرم گفتم : آنچه آهسته فرمود، چه بود؟ گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «همگى از بنى هاشم اند».

و در نقلى دیگر فرمود:«یَکونُ مِن بَعدِی اثنا عَشَرَ أمیراً» .  پس از من، دوازده نفر امیرند.

با این گفته ها، پیامبر خدا چه چیزى را نشان داده است؟ آیا از واقعیّتى که رخ خواهد داد، سخن گفته است، یا از حقیقتى که باید باشد؟ آیا جانشینان خود را در آینه زمان، نشان داده است، یعنى هر آن کس را که بر این مَسند تکیه مى زند؟ یا بر این حقیقتْ تکیه کرده است که دوازده نفرند، یعنى باید آنان باشند و نه جز آنان و تا فرجام روزگار، همین و بس؟

گویا تردید نباشد که پیامبر صلی الله علیه و آله جانشین معرّفى مى کند؛ یعنى کسانى را که پاى در جاى پاى او مى نهند و همچون او بر مردمان، حکم مى رانند و چنانچه بر مسند خلافتْ تکیه زنند، چون او خلافت را به پیش خواهند برد، گو این که کسانى کوشیده اند تا بر این کلام الهىِ پیامبر خدا، مصداق هایى بتراشند. ابو جعفر بن محمّد بن سلامه اَزْدى طحاوى، بر این باور است که مراد از جانشینان، معاویه و فرزندش یزید و… هستند.

بر اساس این تفسیر، پیامبر صلی الله علیه و آله اینان را خلفاى خود، معرّفى مى کند که مردم، سخن آنان را بشنوند و از آنان اطاعت کنند!… از یزید! از عبد الملک بن مروان!باید گفت: «کَبُرَتْ کَلِمَهً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَ هِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَا کَذِبًا . سخنى بزرگ از دهانشان بر مى آید. جز دروغ نمى گویند» .

چگونه مى توان تصوّر کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله، پیام آور کرامت، شرف، آزادى، صداقت و قداست، براى خود، جانشینانى ستم پیشه، فسادگستر، تیره جان و جنایت پیشه معرّفى کند؟

بدون هیچ تردیدى، اگر کسى اصل روایت را بپذیرد  که چاره اى جز آن نیست، باید به تفسیر شیعه اقرار کند که اینان، على علیه السلام و فرزندان او هستند؛ همان کسانى که در برخى از روایاتِ پیامبر خدا، با اسم و به صراحت، یاد شده اند؛ چرا که:

آنان دوازده نفر و شناخته شده اند، منطبق با حدیث؛

ائمّه، از قریش اند و آنان نیز از قریش؛

دیدیم که ذیل برخى از روایت ها، جمله : «همگى از بنى هاشم اند» بود. آنان نیز چنین اند و همه از بنى هاشم. مؤیّد این حقیقت، کلام بلند على علیه السلام است:

«إنَّ الأَئِمَّهَ مِن قُرَیشٍ غُرِسوا فی هذَا البَطنِ مِن هاشِمٍ ، لا تَصلُحُ عَلى سِواهُم ، ولا تَصلُحُ الوُلاهُ مِن غَیرِهِم»

امامان، از قریش اند؛ چرا که درخت امامت را در خاندان بنى هاشم کِشته اند، و دیگران، درخور آن نیستند و جز آنان، کسى صلاحیّت امامت ندارد؛ آنان از اهل بیت پیامبرند و در انطباق روشن با آنچه در صفحات پیشین آوردیم و متون بسیار آن، گزارش خواهد شد؛

نام هاى آن بزرگواران، به دقّت، یاد شده است و چنان که اشاره کردیم، دقیقا با آنچه از امامان علیهم السلامدر تفسیر این جمله آمده، منطبق است؛

بر اساس روایات بسیار، پیامبر خدا، به تداوم امامت حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) تا قبل از قیامت، تصریح کرده است؛ همو که آخرین امام از سلسله دوازده گانه امامان شیعه است. برخى از این روایت ها چنین اند:

المَهدِیُّ مِنّا أهلَ البَیتِ یُصلِحُهُ اللّهُ فی لَیلَهٍ .  مهدى، از ما اهل بیت است. خدا، کار او را در شبى سامان مى دهد. المَهدِیُّ مِن عِترَتی مِن وُلدِ فاطِمَهَ .  مهدى، از عترت (خانواده) من، از فرزندان فاطمه است. لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّا یَومٌ لَبَعَثَ اللّهُ عزَّوجَلَّ رَجُلاً مِنّا یَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً . 

اگر از دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداى عز و جل مردى از ما را بر مى انگیزد تا آن را از عدالت، پر کند، همان گونه که از ستم، پر شده است. لا تَقومُ السّاعَهُ حَتّى یَلِیَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی یُواطِئُ اسمُهُ اسمی .  قیامت، برپا نمى شود تا آن که مردى از اهل بیتم که همنام من است، پیشوا شود.

الأَئِمَّهُ بَعدِی اثنا عَشَرَ ؛ تِسعَهٌ مِن صُلبِ الحُسَینِ ، وَالتّاسِعُ مَهدِیُّهُم .  امامانِ پس از من، دوازده نفرند که نُه تن از نسل حسین اند و نهمین آنان، مهدىِ آنان است.  اکنون، در این باره و در تکمیل و تعمیم سخن، نکات دیگرى مى آوریم:

نکته نخست. چنان که اشاره کردیم، حدیث «دوازده جانشین» یا «دوازده امیر» به روایت جابر بن سمره، حدیثى مشهور با طرق مختلف و نقل هاى گونه گون است که بیشترین کسانى که آن را گزارش کرده اند، بر این باورند که پیامبر خدا آن را در «حَجّه البلاغ» فرموده است.

جستجوى دقیق نقل هاى مختلف و گزارش هاى گونه گون، روشن مى کند که پیامبر خدا، این سخن را در دو مکان فرموده است:

۱. مسجد النبى . بر اساس نقل مسلم و احمد بن حنبل، روایت جابر، بدین گونه است: در شامگاه روز جمعه اى که اسلمى سنگسار شد، شنیدم پیامبر خدا مى گوید : «این دین ، همچنان برقرار…».  ماعز بن مالک اسلمى، که در این نقل از او یاد شده، قطعا در مدینه سنگسار شده است.

افزون بر آن، در نقل هایى به شنیدن این حدیث در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله تصریح شده است، از جمله در این نقل: با پدرم به مسجد آمدم. پیامبر صلی الله علیه و آله خطبه مى خواند…  که ظاهرا مراد، مسجد النبى است.

۲ . حَجّه البلاغ. این نقل نیز از جابر بن سمره است. وى چنین مى گوید که این سخن را در آن حجّ عظیم  و در سرزمین عرفات، شنیده است.

نکته دوم. بهره گیرى پیامبر خدا از اجتماع عظیم امّت در عرفات، براى علنى کردن این حقیقت، بسى آموزنده است. پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ارجمند و سرنوشت ساز «ثقلین» را نیز، از جمله در این جایگاه عظیم و مراسم پرشکوه، اعلام کرده است.

به طور کلّى، در این مراسم بزرگ است که «ثقلین»، براى هدایت امّت، همسان و همبر مطرح مى شوند، مصادیق عترت، روشن مى گردد و در پایان، «ولایت» به عنوان «کمال دین» رقم مى خورد و عدم ابلاغ آن، چونان تباه گشتن تمام رسالت، تلقّى مى گردد.

گویا در این جمع، پیامبر خدا نگاهى دوباره به تمام دین و تأکید و تشریحى بر همه آیین دارد و نیز در این واپسین روزهاى سفر، تأکید بر «حج» و «ولایت». امام باقر علیه السلام در این باره فرمود:

بخش هشتم اعلام جانشینی حضرت علی علیه السلام – حدیث غدیر

گفتیم که پیامبر خدا از آغازین روزهاى ابلاغ پیام رسالت، بر امام و پیشواى پس از خود نیز تأکید ورزید و جاى جاى و در مواضع مختلف، در درازناى ۲۳ سال رسالت، با تعبیرهاى مختلف و گفتارهاى گونه گون، «حق» را آشکار نمود و پیشواىِ پس از خود را با ویژگى هاى والا به گونه اى معیّن و مشخّص در پیش دیده ها نهاد.

و گفتیم که این حق گزارى ها و ابلاغ حق و نشان دادن آینده پیشوایى، در واپسین حجّ پیامبر خدا (حجّه الوداع) به اوج رسید و با فرمان الهى، ولایت، «ابلاغ» شد و بدین سان، این حج، «حَجّه البَلاغ» نام گرفت.

پیامبر خدا، به سال دهم هجرت، آهنگ حج کرد و مردمان را از این قصد، آگاهانْد. بدین سان، کسان بسیارى براى حج گزارى راهى مکّه شدند تا با پیامبر خدا حج بگزارند و مناسک حج را از آن بزرگوار بیاموزند.

پیامبر صلی الله علیه و آله با مسلمانان، حج گزارد و به سوى مدینه حرکت کرد. در روز هجدهم ذى حجّه، پیامبر صلی الله علیه و آله در حالى که کسان بسیارى پیش تر از او و قافله هاى بسیارى نیز پس از وى حرکت مى کردند، به سرزمینى با نام «غدیر خم»، در وادى جُحفه (محلّ جدا شدن راه اهل مدینه و مصرى ها و …) رسید، در شرایطى که آفتاب، اوج گرفته بود و بى امان، بر زمینْ حرارت مى ریخت .

پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان الهى، دستور داد که سواران و پیادگان توقّف کنند و رفتگان باز آیند و آیندگان برسند. حرارت نیم روز، مردمان را مى آزُرد و لباس ها و مَرکب ها سایه بان شده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله بر انبوهى از جهاز شتران، فراز رفت و خطبه آغاز کرد.

خداى را سپاس گفت و از این که به زودى از میان آنان خواهد رفت، پرده برگرفت و از آنان خواست که درباره چگونگى رسالت گزارى وى، گواهى دهند. مردمان، یکسر فریاد برآوردند: گواهى مى دهیم که تو ابلاغ کردى و خیرخواهى و مجاهده نمودى. پس خدا به تو جزاى خیر دهاد!

آن گاه، براى آماده سازى مردمان براى شنیدن پیام آخرین، بارها از صداقت خویش در ابلاغ و از «ثقلین» سخن گفت و جایگاه والاى خود را در میان امّت، برنمود و بر اولویّت خود بر آنان، گواهى خواست که پاسخ هاى بلند و یک صدا شنید.

آن گاه، دست على علیه السلام را گرفت و فراز آورد و با شکوهى شگرف و فریادى بس رسا فرمود: مَن کُنتُ مَولاه ، فعلىٌّ مولاه هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست.

پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار، این جمله را تکرار کرد و براى پذیرندگان ولایت على علیه السلام) و دوستداران و یاوران او دعا کرد.

بدین سان، پیامبر خدا در تداوم آن روشنگرى ها و اعلام حق ها، در نهایت تدبیر و آگاهى و در میان ده ها هزار انسانِ به حج آمده از اقالیم قبله، «ولایت و خلافت على علیه السلام » را رقم زد و «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را نشان داد.

آن روز، هیچ کس در این حقیقت، تردید نکرد و در این که پیامبر صلی الله علیه و آله با این عبارت ها، على علیه السلام را به ولایت و امامتْ منصوب ساخت، تردیدى روا نداشت. اگر کسانى گرانْ جانى کردند، به سبب محتوا و مفاد پیام نبود. آن گونه کسان، به لحاظ تیره جانى در این که این حرکتْ «وحیانى» باشد، سخن داشتند.

به هر حال، کسان بسیارى به محضر على علیه السلام شتافتند و «امارت و ولایت» وى را تهنیت گفتند. بدین سان، روشن است که در آن روزگاران، این حقیقت، تردیدبَردار نبود. از جمله، کلام عمر بن خطّاب را بنگرید: مبارکت باد، اى پسر ابو طالب! امروز، ولىّ هر مؤمن شدى.

امّا پس از پیامبر خدا، رَوند طبیعى کارها دگرگون شد. کسانى جریان را وارونه ساختند و جامه خلافت را بر قامتى دیگر کشیدند. اینان، هرگز در این همه فضل ها و فضیلت ها، تردیدى روا نداشتند ؛ بلکه بهانه هایى دیگر تراشیدند. آنان پس از روزگارى کوشیدند که از یک سو در «دلالت» این حدیث شریف بر امامت و ولایت، تردید کنند و از دیگر سو، در «سند» آن.

متون بسیار و گونه گون این حدیث را در این مجلّد، آورده ایم. اکنون مى خواهیم بر پایه آن گزارش ها و دیگر آگاهى ها، با نگاهى به چگونگى محتوا، سند و دلالت حدیث، اندکى از حقایق نهفته را درباره این کلام بلند، بنمایانیم. پیامبر خدا ، حج گزارد..

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

برای ارسال دیدگاه خود، در قسمت زیر دیدگاه و در خط بعدی نام و نام‌خانوادگی خود را بنویسی و بر روی فرستادن دیدگاه بزنید. *

دکمه بازگشت به بالا