نمایشنامه ادب حضور – نمایشنامه نیمه شعبان

نمایشنامه ادب حضور (هماهنگی رفتار و کردارمان)

نمایشنامه ادب حضور بیانگر رفتار ما و کردار ما و هماهنگی این دو  باهم است و می خواهد به بیننده این موضوع را برساند برای دیدار با امام عصر خود را همه جوره آراسته کنیم در رفتار و کردار … انشاالله..

صحنه ی اول نمایشنامه ادب حضور 

(اتاق و حجره ی طلبگی، یک میز کوچک، روی آن تعدادی کتاب و روی زمین نیز یک پتو و بالش قرار دارد و پارچ آب و لیوان و سایر وسایل طلبگی) سید علی پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. بعد از لحظاتی برخاسته، کتابی را از تاقچه برمیدارد و روی یک صفحه ی آن خیره می شود)

سیدعلی: عجب، تا به حال این مطالب را ندیده بودم. (کتاب را میبندد و شروع میکند به قدم زدن در اتاق) او ازیاد ما غافل نیست و در رسیدگی به کارهای ما کوتاهی نمیکند. او چه مهربان و ما چه غافل…

صدای در می آید و صدایی از بیرون میگوید:

شیخ حسن: اجازه هست؟

سیدعلی: بفرمایید. داخل شوید.

شیخ حسن وارد میشود.

شیخ حسن: سلام بر دوست عزیزم سید علی!

سیدعلی: سلام بر تو شیخ حسن. خوش آمدی. از کجا می آیی؟

شیخ حسن: از درس می آیم. روزها این ساعت در کنار سایر درسها به درس اخلاق میروم. تازگیها استاد بزرگوار و باتقوایی پیدا کردهام که در حکم کیمیاست. وقتی برای ما سخن میگوید گویی با تمام وجود سخن می گوید. یکپارچه تهذیب است. من که وقتی در محضر اویم عظمت خدا پیش چشمم مجسم می شود و از گناه آلود بودن خودم شرمنده میشوم. خلاصه خیلی سازندگی دارد. ( نمایشنامه ادب حضور )

سیدعلی: حالا چرا نمینشینی؟ بفرما، راحت باش.

شیخ حسن: چشم مینشینم. (روی پتو مینشیند و سید علی هم کنار او مینشیند) بله داشتم میگفتم خیلی عالی است. حیف که دیر به او رسیدم. راستی تو چرا نمی آیی؟ میخواهی با هم برویم؟

سیدعلی: راستش نه.

شیخ حسن: چرا؟! برای چه؟

سیدعلی: ببین شیخ حسن! مسائل اخلاقی خیلی روشن است و همه میدانند باید به دنبال معلم خوبی در دروس علمی مثل ادبیات و کلام و اصول و فلسفه و فقه باشیم. مسائل اخلاقی را خودمان میفهمیم و بلد هستیم.

شیخ حسن: این طور نیست دوست من! هیچ کس از اخلاق بی نیاز نیست.

سیدعلی: ببین شیخ حسن! از این موضوع بگذریم. چایی میخوری برایت بریزم؟ (برخاسته فلاکس چای را می آورد و دو تا چایی میریزد و یکی را پیش شیخ حسن و یکی را جلوی خودش میگذارد و در عین کار کردن میگوید)  امروز جمله ی خوبی در این کتاب نظرم را جلب کرد. نمی خواهی برایت بگویم؟

شیخ حسن: چرا بگو ببینم چیست که این طور نظر تو را جلب کرده است؟

سیدعلی: نوشته آقا فرموده اند: ما یاد شما را فراموش نمی کنیم و از رسیدگی به کار شما کوتاهی نمی نماییم

شیخ حسن: راستی این جمله ابعاد وجودی سراسر لطف ایشان را مشخص میکند. او که حتی در شرایط مختلف از بزرگواری کوتاهی نمیفرماید. ببین سید علی! ما به فکر ایشان نیستیم ولی ایشان به فکر ما هستند. راستی این همه محبت از آن سو انسان را شرمنده میکند.

سیدعلی: (برمی خیزد و در حال قدم زدن و شتابزدگی میگوید) من باید فکری بکنم. باید راه چاره ای پیدا کنم. باید به حضورش شرفیاب شوم. این طور نباشد که ما این جا نشسته باشیم و از او غافل باشیم. باید او را ببینیم. دلم هوای او را کرده است. شوق دیدنش را دارم. تو چه صلاح میدانی شیخ حسن؟

شیخ حسن: من به تو آفرین می گویم که به این فکر افتادی. ولی کار ساده ای نیست. میدانی سید علی! به حضور مبارک او رسیدن و چشم در چشم او دوختن آدابی دارد، ادب برخورد با امام و ادب گفتگو با آن بزرگ مراحل دشواری دارد… ( نمایشنامه ادب حضور )

سیدعلی: نه فکر نمیکنم. این کارها لازم نیست. فقط باید کاری کرد که به خدمتش رسید و عرض حاجت کرد. ولی کجا باید او را جستجو کرد؟ به نظر تو در کدام مراکز میتوان خدمت او رسید؟

شیخ حسن: به نظر من آن حضرت را در مراکز عبادت، مراکز زیارت و مشاهد مشرفه می توان سراغ گرفت. وقتی که ما مقیدیم پدر و مادر خود را زیارت کنیم چطور او به فکر نیست که اجدادش را زیارت کند؟ آن حضرت به طور مرتب در مشاهد مشرفه و زیارتگاه ها رفت وآمد دارند. در حرمین شریفین مکه و مدینه حضور دارد. در مجالس دعا و نیایش و توسل حضور دارد. خلاصه او را در مجالس پاک و ملکوتی میتوان سراغ گرفت.

سیدعلی: من تصمیم خودم را گرفته ام. به حرم سید الشهدا خواهم رفت. آن جا سعی میکنم به ذکر و دعا بپردازم تا نظر آن حضرت را به سوی خود جلب کنم. من رفتم شیخ حسن! (در این حال کتاب دعا و جانماز و عبای خویش را بر میدارد و خود را آماده خروج میکند)
شیخ حسن صبر کن. سید جان! درست است که دیدارش بسیار مهم است اما آداب دارد. (جلو میرود و دو دست سیدرا میگیرد)
سید علی به خدمت امام رسیدن آداب ندارد شیخ حسن! بگذار بروم. (خود را از دست شیخ رها میکند و به طرف در میرود)

شیخ حسن: شوق دیدار سراپای وجود او را فراگرفته اما این کافی نیست. یادم نمیرود که استاد اخلاق چقدر در رابطه با ادب برخورد تأکید داشت. آن گونه که با خویشتن برخورد داریم نمیبایست با اولیای خدا برخورد کنیم. ما نباید او را برای خود بخواهیم. تنها  وجودی او رفع حوائج ما نیست.

باید بدانیم که وجود او نقطهی عطف مهمی در مسیر حرکت همه انبیاء و اولیاء است. او کاملکنندهی رسالت همهی پیامآوران الاهی است. او سبب خلقت آسمان و زمین است و او حامل لواء علم ربانی است. نه باید بروم او را پیدا کنم و کمی با او صحبت نمایم. ممکن است به نتیجه نرسد. بروم تا دیر نشده او را متوجه مسائل کنم. بروم. ( نمایشنامه ادب حضور )

(از صحنه خارج میشود و همزمان نور کلی صحنه به طور کامل سیاه میشود و پرده نیز بسته میشود.)

صحنه ی دوم نمایشنامه ادب حضور 

ماکت قسمتی از ضریح و پنجره آن در سمت چپ صحنه گذاشته شده، سید علی در گوشه ی سمت راست روی سجادهاش نشسته و مشغول خواندن دعاست از روی کتاب، افراد دیگری (دو سه نفر) هرکدام در جاهای مختلف نشسته یکی قیام یکی قعود یکی هم نشسته، دیگری هم پنجه در ضریح انداخته و سر برآن گذاشته است. صدای قرآن ضعیفی به گوش میرسد.

سیدعلی: ای آقای من! زیارت عاشورا را خواندم. زیارت جامعه را نیز میخوانم. نمازهایی خواندهام و باز هم خوانده ام. بیا و ما را دلشاد کن. بیا به حق جدت سید الشهدا درد سینه ی مرا شفا بخش. ببین چشم به راهت نشسته ام. ببین منتظرت هستم. حال بهتر است یک دعای مف ص ل دیگر شروع کنم. فقط مواظب باشم کسی مزاحم نشود و خلوت مرا به هم نزند. ( نمایشنامه ادب حضور )

(یکی از زائران جلو می آید.)

زائر: آقا ببخشید یک استخاره میخواستم.

سیدعلی: او می خواهد حواس مرا پرت کند، (دون این که سرش را بلند کند) بلد نیستم آقا.

(آن فرد زائر با ناامیدی کنار میرود)

سیدعلی: بسم الله الرحمن الرحیم، السلام علیکم یا اهلَ بیتِ النبوّه و موضعِ الرسالهّ و مختلفِ المّلائکه و مهبطِ الوحیِ و معدن الرحمهّ و خُزان العلمِ و مُنتهی الحِلمِ و اُصول الکرمِ … (به فکر فرو میرود) بهتر است مواظب باشم کسی حواس مرا پرت نکند و مزاحم نشود. اصلاً به فکر نیستند که انسان کار مهمی دارد و برنامه تنظیم کرده و میخواهد به هدفی برسد. بهتر است شروع کنم…، السلام علیکم یا اهلَ بیتِ النبوه و موضعِ الرسالهّ و مختلفِ الملائکه و مهبطِ الوحیِ و معدن الرحمهّ

زائری دیگر: (با فریاد) یا ابا عبدالله! فرزندم بیمار است. دکترها جوابش کرده اند. شفایش را از تو میخواهم. من تا شفای او را از شما نگیرم از این جا نمیروم. آخر تو از خانواده ی کرمی. تو شفابخش و مجیب الدعوه ای من فرزندم را از تو میخواهم یا اباعبدالله! …

(در این هنگام زائر دیگری فریاد میزند؛ توجه همه از جمله سید علی به سمت او جلب میشود. او خود را به زمین انداخته و گریه میکند. بقیه دور او جمع میشوند و او را تسلی میدهند و سعی میکنند که او را از مجلس خارج کنند او هم در حال گریه با همه ی آنها خارج میشود و حرم خلوت میشود. فقط سید علی آن جاست.)

سیدعلی: (حواسش از خواندن پرت شده) باز آمدیم شروع کنیم این فرد آمد و نگذاشت. بهتر است زودتر شروع کنمو دیگر جواب هیچ کس را ندهم. این طور نمیشود. باید به هیچ کس گوش ندهم. نمیگذارند انسان حواسش سر جای خودش باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم.. السلام علیکم یا اهلَ بیتِ النبوه و موضعِ الرسالهّ ( و میخواند تا ) السلام علی الدّعاه اّّلی الله و الاَدلاءِ علی مرضاتِ الله و المُستقرینَ فی اَمرِ الله و التامینَ فی مّحبَّهّ الله و المُخلصین فی توحید الله و المظهرین لامر الله و نهیه و عِباده المکرمین …

در این هنگام صدای افکت از پشت صحنه می آید.

صدا: سید علی، سلام.

سیدعلی: ( آهسته با خود ) باز کسی آمد که حال خوش ما را به هم بزند. بهتر است جوابی ندهم و ادامه دهم. و المخلصین فی توحید الله و المظهرین لامر الله و نهیه و عباده المکرمین.

صدا: سید علی! با شما هستم. سلام.

سیدعلی: باز این مزاحم آمد. بهتر است برای این که برود پی کارش فقط به اندازه واجب جواب سلامش را دهم و سرم را بلند نکنم. (بدون این که سرش را بلند کند با عصبانیت میگوید(علیک السلام)و دوباره مشغول همان فراز میشود و شروع میکند به خواندن. کمی بعد…)

صدا: سید علی حالت چطور است؟

سیدعلی: (بدون این که سرش را بلند کند) بهتر است جوابش را ندهم تا به دنبال کار خودش برود. … الذین لایَسبِقونَه بالقو لِ و هم باَمِره یعملون و رحمه الله و برکاته السلام علی الائمه اّلدعاه …

صدا: سید علی ما احوال تو را میپرسیم و تو جواب نمیدهی. روی برمیگردانی و توجه نمیکنی

سیدعلی: (با حالت عصبانیت) به من چه کار دارید آقا جان؟ بروید دنبال کارتان. مزاحم مردم نشوید.

صدا: من میروم سید علی اما تو پشیمان میشوی… ( نمایشنامه ادب حضور )

سیدعلی: نه خیر پشیمان نمیشوم شما بروید. السلام علی الائمّهّ اّلدّعاه و القاده اّلهداه و الساده اّلولاه و الذاده الحماه و اهلِ الذکر و اولی الامرِ و بقیهّ الله و خیرتِه … (بقیه الله را میکشد و طولانی میکند و بعد قطع می کند. به بالا نگاه می کند و در حالی که به اطراف نگاه می کند می گوید) راستی این چه کسی بود که با من سخن گفت؟ این جا که کسی نیست.

این صدا از کجا آمد؟ راستی او اسم مرا از کجا می دانست؟ نکند او آقای من بود؟ … نه نمی توانست او باشد … اما چرا نه؟ … او که مهربانانه با من سخن می گفت. او که چند بار مرا به اسم صدا زد و سلام کرد و من با بی ادبی پاسخ دادم… خدایا نکند او باشد. ای وای بر من.

خاک بر سر من که او را از خود رد کردم… او به سمت من آمد و من او را از خود راندم… او به من سلام کرد و من سرم را بلند نکردم تا در چشمان او نگاه کنم… او احوال مرا پرسید و من پاسخ ندادم… او بذل عنایت کرد و من بیادبی کردم. وای بر من و برچشمان من که به او ننگریستند… وای بر پاهایم که به سوی او حرکت نکردند… خدایا آخر چرا من ابر رحمت را از سر خود کنار زدم؟ آخر چرا لیاقت دیدار نداشتم؟ …

(دائماً این کلمات را تکرار میکند و بر سر و روی خود میزند تا همان طور روی سجاده سرش را زمین میگذارد و میگرید)
(شیخ حسن وارد صحنه میشود و در حالی که اطراف را نگاه میکند متوجه سید میشود و به طرف او میرود)

شیخ حسن: چرا گریه میکنی؟ این چه حالی است که داری؟ چقدر به دنبال تو گشتم. میخواستم چیزهایی به تو بگویم. (سید هنوز در حال گریه است. در حالی که شیخ حسن شانه های او را می گیرد و بلندش می کند) بلند شو بگو برایم بگو که چه شده؟ تعریف کن آیا ناامید شدی از این که حضرتش را ببینی؟

شیخ علی: دست به دلم مگذار شیخ حسن! (در حال بغض) من خیلی بی سعادت و بدبخت هستم. باب رحمت الهی در خانه ی مرا زد و من او را رد کردم. خلیفه الله به آشیانه ی من آمد و من او را راندم. حجه الله به من سلام کرد و من او را بی ادبانه پاسخ دادم. او احوال مرا پرسید و من اعتنایی نکردم. آه که چقدر بدبختم شیخ حسن… (دوباره میزند زیر گریه)

شیخ حسن: چه شده؟ کامل برایم تعریف کن. ( نمایشنامه ادب حضور )

شیخ علی: من در حال دعا بودم. کسانی آمدند و چیزی پرسیدند. من برای این که مزاحم من نشوند تصمیم گرفتم که جواب ندهم. در میان دعا، در حالی که مشغول بودم، آن ابر رحمت بر من سلام کرد و چند بار احوالپرسی نمود و من به او بیادبی کردم و گفتم مزاحم نشو. برو دنبال کارت… وای بر من که چقدر بدبختم… (باز هم گریه)

شیخ حسن: ببین سید علی! تو حرف مرا گوش نکردی. هرچه به تو گفتم باید مؤدب به ادب دینی بشویم توجه نکردی. به تو گفتم باید به اخلاق خود برسیم، باید ابتدا خود را پاکیزه و مهذب کنیم، ادب حضور را فراگیریم، مؤدب به آداب شویم بعد طلب دیدار کنیم … بی ادب محروم ماند از لطف حق …

چه کنم که تو گوش نکردی و اکنون محروم ماندی. چقدر دنبال تو گشتم تا این را به تو بگویم ولی تو را پیدا نکردم تا این که تو را در این جا دیدم. اما اکنون نیز گریه نکن. ببین دوست من! ما باید در خانه ی آن بزرگواران که واسطه ی فیض اند خاضع و خاشع باشیم. متوجه مقام آنها باشیم.

یادمان باشد تقاضای حضور به بارگاه چه کسی کرده ایم. یادمان باشد که به محضر محبوب خدا میرویم، به محضر حجت خدا… در محضر آنها قلب و روحمان متواضع و خاشع باشد هم چنان که بدنمان خاضع و خاشع است. باید احترام این پدر بزرگوار امت را داشته باشیم. باید بدانیم که با او چگونه سخن بگوییم. به تو گفتم که به کلاس اخلاق برویم. تو گفتی لازم نیست و ما اینها را بلدیم. دیدی که از بلد بودن تا خشوع قلبی چقدر فاصله است و چگونه محروم ماندی.

حالا قول بده که همراه من به کلاس اخلاق بیایی، به کلاس خودشناسی و خودسازی. الان هم ناامید نشو. برخیز تا با هم یک بار دعای غیبت آن حضرت را بخوانیم و آن حضرت را با فرازهای زیارت آل یس زیارت کنیم. باشد تا پرده ی حمایتش ما را فراگیرد. اگر اکنون نیز چشممان به جمال او روشن نشد لااقل برای دفعات آینده زمینه فراهم کند. برخیز تا رو به قبر مطهر بنشینیم و سید الشهدا را نیز در زیارت امام زمان شاهد بگیریم.

(او را بلند میکند و رو به قبر مینشینند و شروع میکنند. شیخ حسن میخواند)

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علی آل یس السلام علیک یا داعی الله و ربانی ایاته …

ادامه می دهند دوتایی در حالت دعا و التجا
کم کم صدای افکت شعرخوانی از پشت صحنه شروع می شود
مهدی بیا مهدی بیا …
صدای زیارت خواندن در زمینه شعر حفظ می شود اما صدایش کم میشود و بعد از لحظاتی پرده بسته می شود در حالی که شعرخوانی ادامه دارد…
پایان

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا