سوگواره‌ فاطمی – متن دکلمه فاطمیه

سوگواره‌ فاطمی (دکلمه همایش 1401)

سوگواره‌ فاطمی عنوان متن دکلمه ی است که درباره وقایع اتفاق افتاده قبل از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با نثری زیبا و دل نشین همراه با وکال هایی جهت خواندن دکلمه تهیه شده، که می توانید در مراسم های ایام فاطمیه استفاده نمایید. همچنین این دکلمه در همایش بانوی محشر 1401 خوانده شد.


زیرصداهای دکلمه سوگواره‌ فاطمی

سوگواره‌ فاطمی – وکال اول دکلمه


سوگواره‌ فاطمی – وکال دوم دکلمه


سوگواره‌ فاطمی – وکال سوم دکلمه


صبح روز سه شنبه من…


متن دکلمه سوگواره‌ فاطمی

بسم الرب الفاطمه و به اذن ولی الفاطمه

چه شبی است امشب، چه شبی است امشب، سنگینی بار مصیبت، امشب در این لحظه برای پدر، پدر شب و روز های سخت من کامل شد، اناالله وانا الیه راجعون؛ امشب را خوب به خاطر میسپارم خوب، 7 نفر بودیم اما حتی به اندازه یک نفر هم نمیبایست سرو صدایی میکردیم، ذهنم پر بود از سوالاتی که اکثرا جوابشان را میدانستم اما برایم سوال شده بود،

مثلا میدانستم که برای تشییع جنازه، مخدرات و بانوان باید شیون کنند، زار بزنند و مویه گنند، چنگ بر گونه بیاندازند و حق حق گلویشان نگذارد راحت نفس بکشند. اما پس چرا برای مادر من نه، برای کسی که نور چشم یک امت بود و سفارشش را هر روز صبح و شام پیامبرش میکرد.

مثلا میدانستم همیشه باید عده ای باشند برای آرام کردن صاحبان مصیبت، ولو شده باشد تنها لفظ خواهان صبر از خدا داشتن برای بازماندگان مرحوم یا مرحومه از دست رفته، اما پس چرا کسی به ما فرزندان رسول خدا نگفت که آرام باشید، صبر و قرار داشته  باشید فقط  اکتفا به این که سر آستین بر دهان گرفته و هر چه میخواهید گریه کنید، در حالی داد بکشید که دستتان در مقابل دهانتان باشد.

خلاصه خیلی چیز های ساده برایم سوال شده بود، پدر شما را در عمق عمق خاک میخواست بگذارد سلمان میگفت شما به آسمان رفتید مادر و من نمیدانستم که انتهای یک گودال چگونه به آسمان مسیر دارد، مادر دلم از این فاصله حتی که دارم میبینمت تنگ شده برایت حرف تازه ای نیست اما مدام آن را تکرار میکنم، دلم تنگ شده برایت مادر، روز های آخری که خوب شده بودی، یادتان هست.

صبح دیروز بود که گفتی زینبم مادر بیا که میخواهم موهایت را شانه کنم، پسرم حسین بیا مادر، بیا یکبار دیگر این لباس روز مبادا را به تن کن، ببینم اندازه ات هست هنوز، بشکاف انداختی مادر و حلقه دور گردن لباس برادرم را با اشک و آه، باز تر کردی، از میان پسر ها برادرم حسن بی بهره ماند صدایش نکردید مادر، نمیدانم

شاید حکمت نگفته ای باشد که صلاح میدانید برادرم ، از نگاهی که به گوشه ای از اتاق انداخته ، زانوانش را در بغل گرفته و اشکی که از گونه اش مدام سرازیر میشود، فارغ نشود و شما را نبیند ، با دستی که به سختی تکان میخورد عطر خوشبو به خواهرم میزدید تا که عوض کند فضای سرد و مسموم خانه را ……

مادر، دیروز خیلی بهتر شده بودید ، رنگ سرخ و سپیدی بر صورتتان نقش بسته بود ، سردی دستانتان خیلی کم شده بود ، گویا دعای پدرم بردارنم ، گویا دعای خانواده مستجاب شده بود ….. فضه را صدا زدید اسما هم همینطور ، من و خواهرم نیز حاضر شدیم و به لطف خدا به کمک یکدیگر شما از جایتان برخاستید ، داشتید راه میرفتید مادر ، من بچه نیستم مادر میدانم برای اینکه نگران نباشیم که چرا انقدر خمیده اید بهانه آوردید که دنبال چیزی بر روز زمین هستید،

اما شما برخاستید دور تا دور اتاق قدم زدید و به اسما گفتین جارو بیاورد ، آخر چرا جارو زدید ، تازه داشت خانه به روال عادیه 3،4 ماهه پیش خود بازمیگشت تازه داشت جان میگرفت خانه از قدم زدن های بانویش، کودکان تازه اشک شوقشان شروع به باریدن گرفته بود؛ اگر آن جارو را نمیزدید مادر، بهتر نبود؟ واااای چه مزه ای داد نانی که دیروز به دست خود پختید ، بیش از 90 روز شده بود که دل خوشی از سر سفره نشستن نداشتیم ، دیروز شما شکستید بعد مدت ها نبودنتان در کنار سفره با ما را

لقمه میگرفتید برای ما و ما فقط نگاهتان میکردیم فقط نگاه ، فقط نگاه ، آخ مادر میدانید از کی بود کنار هم دور یکدیگر همه بچه ها دوشادوش هم پیشتان ننشسته بودیم ، به شما نگاه میکردیم و هرکداممان یاد خاطرات خوشمان میافتادیم ، یادتان هست مادر می آمدم قبل خواب مینشستم روی پایت و از شور و ذوق کودکی میگفتم: مهربان مادرم نامش فاطمه است ، و شما میگفتید نازنین دختر من اسمش زینب است ، میگفتم دختر خیرالنساء عالمم ، میگفتید: مادر دخت بتول حیدرم ، میگفتم مادرم سیده النساء روزگار ، میگفتید دخترم خیمه نجات اهل بری ، میگفتم خیلی دوستت دارم مادرم میگفتید نه بیشتر از من دخترم؛

هییی … هیییی …. مادر چرا همیشه لحظات خوش زود به اتمام میرسد ؟ ولی جای جایش تلخی ها عبورشان طول میکشد نگاه که میکنم مرور میشود همه اتفاق ها ، همه آنچه را که میترسیدیم بر سر این خانه و خانواده اش بیاید اما آمد ،آن روزکنار سفره مادر نگاهتان میکردیم و فقط غصه میخوردیم ، حالا چه ، حالاچه مادر ، تو خواب از دست زمینیان و بیدار در بین آسمانیانی ولی من چه؟

بیداری چه سود در دنیایی که تو را ندارد مادر ، بیداری چه سود برای آن خواهری که بیدار شد از آن همه رویایی که چیده بود برای برادرش ، محسن ، بمیرد خواهرت برایت برادر ، انقدر فکر و خیال کرده بودم وقتی بیایی چه ها خواهیم کرد ، محسن جان اگر میامدی جان خواهر، من و ام کلثوم برایت سنگ تمام میگذاشتیم به جان تو ، خداشاهد است تقسیم کار کرده بودیم که وقتی آمدی بینمان دلخوری پیش نیاید که چرا یکی از ما کمتر برای تو زحمت کشیده باشد،

محسن جان نمیدانم شاید تو کمتر از ما تاب طاقت در این دنیای تاریک را داشتی و نخواستی که بیایی،  بیچاره پدر ، پدر ، پدر ؛از آن بالا میبینی کنار قبر مادر چگونه نشسته، دست لرزان بر روی زمین ، خاک را از شدت درد و جریحه دار شدن غیرت ، مشت میکند ، میفشارد، رها میکند ، این همان شیرمرد روز های سخت است، پدر من همان چاره ساز همه عالم و آدم است که بیچاره شده ؟

مادر ، چه ها گذشت آن روز، میایی مرور کنیم ؟ درب خانه را میزدند، نه نه اشتباه گفتم .. میکوبیدند آنچنان که من از خواب هراسان و پریشان بی دلیل به طرف شما دویدم، پرسیدم: چه کسانی درب خانه مان را میزنند؟ گفتید: زینبم اینان امت پیامبر اند . همانجا نفس راحتی کشیدم رو به شما گفتم، اگر اینان امت پیامبر اند پس حتما برای عرض تسلیت به اینجا آمدند فراق پیامبر آنان را بی اراده کرده از غیر عمد محکم در زدند.

اما انگار از روی عمد بود. فراق پدر بزرگ اراده آنان را برای تصمیمی که داشتند مصمم کرده بود . شما به من گفتید بد به دلت راه نده دختر… زینب من روز های سخت بسیار میبیند، آری مادر، آری روز سخت تازه از دم درب خانه خودمان شروع شد؛ به خدا که من شنیدم آن مرد سیه روی از پشت در فریاد میکشید و میگفت : حتی اگر فاطمه در آن خانه باشد ، گفت هم او و هم هر آنکه در خانه است را به آتش میکشم

مادرم فاطمه به اذن امیر مونان به پشت در میرود تا با یاداوری آن همه سفارش های پیامبر در مورد این خانه و ساکنان آن مانع هجوم دشمنان گردد. او پشت درب میاید و میفرماید: این جا خانه رسالت و محل نزول جبرأیل امین و فرشتگان مقرب است، حیا کنید…. حیا کنید و دست از این کار های پستتان بردارید ، اما کفر و کینه زبانه میکشد، بغض های فرو خفته آشکار میشود، من خود شنید بودم که رسول خدا به امیر مونان فرموده بود: یا علی وای بر آنکه به دخترم فاطمه ستم کند و حقش را غصب کند،

یا علی وای بر آنکه خانه دخترم فاطمه را به آتش بکشد . همانا خانه فاطمه خانه من و درب خانه او درب خانه من است ، هر که حرمت این خانه را بشکند حرمت خداوند را شکسته است ؛ اما در چنین وقتی آن نامردان به ظاهر مرد در حالی به خانه هجوم آوردند که میدانستند ، مادرم پشت در است. پدر جان ؟ جریان بغض و کینه در بدر و احد و خندق چه بود که با لگد آن مرد بدذات پایه های خانه عصمت لرزید؟

درب باز شد مادر در میان ضرب در ، صرب دیوار دو چندان بود ، بر زمین خورد ، چوبه درب آغشته به شعله های آتش بر روی مادر بود و عمر با تمام قدرت درب را فشار میدهد ، مسمار آهنی که ذوب گشته است قلب پیامبر خاتم را جریحه دار کرد ؛ شکست شد استخوان سینه مادر که نه خرد شد به جان مادر قسم ؛ 40 نفر پا بر آن دربی گذاشتند که مادرم زیر آن افتاده بود ؛

حلقه های طنابی بود که به گردن پدر انداختند و باز شما مادر ، ضرب غلاف قنفذ کمتر از ضرب دیوار و در نداشت ، خدا بشکند دست آن نابکاری را که شکست دست مادرم ….. میبینی مادر … میبینی به خودت نگاه کن ، از همان بالای آسمانی که داری مرا میبینی خودت را نگاه کن، من فقط مرور خاطرات کردم و تو خود غرق در گریه شدی، میدانی مادر نهایت درد من چیست؟

فردای روز دوشنبه انگار هیچ تفاوتی با روز های قبلی آن نداشت، نه همسایه ای از ما جویای احوال شد، نه مردم بازار، نه دوستان پیامبر … هیچ کس … غریبه بودیم در این شهر گویا، مادر رفتن تو عین خیال هیچ یک از مردم این شهر نبود .

( پخش روضه )

صبح روز سه شنبه من…


این الطالب بدم الزهرا

از اینجا به بعد روایت بر عهده شما مادرهاست، آن مادرانی که خون محسن بن علی بدرقه راه فرزندانشان است، شما مادرانه علوی که بانوی عالم خون سینه اش را برای تنفس هوای مهدوی شما و فرزندانتان هدیه داد، مادرانی که صبح به صبح فرزندانشان در آغوششان است به لطف مادری است که دل از آغوش فرزند خود کند، شما مادرانی هستید که دستان مهدی آل پیمبرید چرا که دستتان در دست آن بانوی دست شکسته است، سرخی صورت نسل علوی شما مادران امروز، مدیون صورت سیلی خورده فاطمه است،

آبرو و حیای شما بانوان عفیفه مهدوی مدیون پشت در رفتن مادر 18 ساله است، و این حرارت حب و بغض دوستان و دشمنان آل طاها شعله ور از آتش پشت درب خانه نیم سوخته است.

حال باید از خویش بپرسیم، فاطمه آن بانویی که : حبیبه رسول خدا و پاره تن اوست، سرور زنان جهان از اولین تا آخرین است، آیات فراوانی همچون تطهیر و مودت در شان ایشان نازل شده و یگانه بانو عرصه مباهله است، در شهر پدرش رسول خدا و در خانه ای که متصل به مسجد پیامبر بود، چرا شهیده از دنیا رفت، چرا در سن 18 سالگی آرزوی مرگ کند و تا آخرین روز های عمر شریف خود روی از شوهر خود بگیرد ، چرا دردانه پیغمبر خدا قبرش پنهان است و یا چرا خواست که قبرش پنهان بماند.

دختر پیامبر با یاری خواهی خود، سندی بر احقاق حق بلافصل ولایت و خلافت امیرمونان و امام زمان خویش شد، و هر آنکس که امروز علی بن ابیطالب را امیرالمونین میخواند، ولایتشان را مدیون مادر پهلو شکسته و فرزندشان محسن بن علی هستند.

فاطمه زهرا سلام الله علیها پرچمدار خدمتگزاری و اطاعت محض از امام زمان خویش است، و در این راه هر آنچه داشت را فدا کرد، ثلث سادات را مادر سادات بین در و دیوار فدای امام زمان خویش کرد تا ولایت و راه حقیقت برای همیشه نمایان بماند.

مادران نسل فاطمی، شیرزنان نسل علوی آیا برای یاری امام زمان خویش کاری کرده اید، فاطمیه نمایان ترین حالت ممکن از فداکاری و خدمتگزاری به آستانه امام هر وقت و زمان است، مهدی فاطمه، یوسف زهرا در این ایام از مادران ما چه انتظاری دارد؟

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

‫6 دیدگاه ها

  1. کارتون عالیه ، خدا خیرتون بده ، خیلی خیلی ممنونم ، خدا توفیقات روز افزون بهتون عطا کنه تا بتونید در مسیر خدمتگزاری هرچه بیشتر قدم بردارید .

    1. سلام علیکم
      سپاس از نظر و لطف شما
      در پناه اهل بیت علیهم السلام باشید

  2. سلام و عرض ادب
    ممنون و تشکر
    کاش میشد متن اجرا شده با زیر صدا و …. هم گذاشته بشه که ما بتونیم به نحو احسن از این مطلب استفاده ببریم
    خدا خیر و برکت بهتون عطا کنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا