نجوای سحرگاهان – دعای افتتاح

نجوای سحرگاهان (نگاهی به دعای شریف افتتاح با بیان ادبی)

نجوای سحرگاهان شامل فایل های صوتی با بیانی ادبی به دعای شریف افتتاح پرداخته است. که در شب های ماه مبارک رمضان می توان در فضاهای مختلف نشر داد.

نجوای سحرگاهان شماره ۱ 

خدایا… میخواهم با یاد و نامت شروع کنم و باز کنم درهای مناجات را… اگر تو راهم دهی! رسم است هر فقیری نزد هر ثروتمندی می رود، اول او را می ستاید چه فقیری فقیرتر از ما و چه ثروتمندی داراتر از تو؟! تویی که هنوز بنده لب نگشوده قفل صندوق عطایت باز می شود و چتر مهربانی ات را بر سرش باز می گسترانی و آغوش رحمتت را در برابرش باز می کنی میبخشی و میگذری و نادید میگیری هرچه کرده را و با روی گشاده سر سفره مهمانی ات می نشانی؛ انگار نه انگار تا دیروز بنده ات نبود اصلا ؛ انگار نه انگار تا دیروز خدایی نداشت اصلا


نجوای سحرگاهان شماره 2 

عبد نالایق و سرکش ات فرار کرده بود از درگاهت! این مدت همه جا رفته بودم به همه سر زده بودم به همه امید بسته بودم اما غافل از اینکه همه کاره تویی… بازگشتم…در زدم! منِ بی کس و کار که جایی ندارم جز این بارگاه…تو در گشودی دوباره، راهم دادی دوباره و میان دیگر خوبانت نشاندی دوباره


نجوای سحرگاهان شماره 3 

معبودا ! در این منِ بد عهد که هرسال درست همین روزها هوای بازگشت دارم و در تمام سال سر به هوای معصیت، چه دیدی که گره هر غم و سختی در دلم را گشودی؟! من مگر چه کرده ام برایت که اینهمه باران لطف و عافیت بر سرم فرو ریخت


نجوای سحرگاهان شماره 4 

ای تنهای بی همتا ! هرچه سپاس و ستایش است شایسته ی توست و هرچه منت و ستایندگی است شایسته ی من… ای یگانه فرمانروای عالم! که نه شریک داری و نه همسر و فرزند؛ یکه ای و یگانه و بی همتا که عقل این خلایق بیچاره حتی به فهم نامت نیز قد نمی دهد جه رسد به خودت


نجوای سحرگاهان شماره 5 

ای صاحب گنجینه رحمت ! تو یگانه محبوب این دل شیدایی که سحر نشستم و تنها تورا صدا میزنم بلکه این دل را پاک کنی و آماده ی خدمت به درگاهت کنی؛ چه مخدومی بهتر از تو که مثل نداری و در بزرگی شبیه نداری و چه خادمی بدتر از من که در بدی مثل ندارم و در کوچکی یگانه ام


نجوای سحرگاهان شماره 6

ای عطایت بی حد ! الهی… نگاهی… من همواره محتاج توام و تو همواره بی نیاز از منی! پس چه ناز و نیازی است بین منو تو… من همواره رویم به سوی تو و دستم به سمتت دراز اما تو بی نیاز از هرچه هست سراسر لطفی و عطا؛ بدهی منت بر سرم گذاشته ای و ندهی وظیفه ای نداشتی


نجوای سحرگاهان شماره 7

ای چشم پوش خطا ! راست میگفتند از قدیم ها که نیکی را که کریمی از حد بگذراند نادانی چون من خیال بد می کند… آنقدر نادید گرفتی زشتی هایم را و آنقدر بخشیدی خطایم را و آنقدر پرده انداختی بر بدی هایم که گمان کردم انگار هیچ نکردم و تو هم هیچ ندیدی و باز کردم آنچه که نباید می کردم


نجوای سحرگاهان شماره 8

ای مأمن ! همین که مولایی به بنده اش اجازه می دهد لب باز کند یعنی میخواهد بشنود حرفش را، و چه مولایی دل آرا تر از تو که تا لب باز میکنم انس میگیرم با او بی هیچ ترس و هراسی؛ کجا بوده بنده ای که عصیان مولایش کند و مولایش او را اذن گفتار دهد؛ کجا بوده بنده فراری که با عشوه و ناز و طلبکاری بازگردد و سفره ی دل پیش مولایش باز کند


نجوای سحرگاهان شماره 9

ای بخشنده ! مثل تو مولایی کجا میتوان یافت؟ در همه عالم ندیدیم که بنده ای عنود و متمرد چون من در برابر مولای کریم و بزرگواری چون تو بایستد و هرچه می خواهد، بخواهد؛ چه صبری داری صاحب من! اینهمه که تو مرا خواندی و من روی برگرداندم اگر دیگری بود رهایم کرده بود الان فرسنگ ها دور شده بودم


نجوای سحرگاهان شماره 10

ای صاحب هرچه هست ! من هیچم و تو همه ای تو مالک سلطنت بی چون چرا بر جهان هستی و من مملوک بی چون و چرای تو؛ تو هرچه بخواهی میکنی بی قید و شرط و من هرچه بخواهم میکنم اگر تو بخواهی؛ دریا و باد و روز و شب و دنیا و عقبی همه در مشت اراده توست و ما تحت اراده تو…مطیع بی بر و برگرد تو


نجوای سحرگاهان شماره 11

ای از درک ما فراتر ! خدایی ات بر این بندگان متمرد و یاغی بی مانند است! کیست که حتی در تصورش بگنجد مولایی چنین داشته باشد که بداند بنده اش ناسپاس است و قدرنشناس اما ذره ای از بردباری اش کم نشود؛ کجا مولایی چنین میتوان یافت که شایسته ی عبودیت باشد که درب خانه اش همیشه باز است سراسر رحمت و مغفرت


نجوای سحرگاهان شماره 12

ای خالق و صاحب ما ! اگر دست مهر و عنایتت را از سر ما برداری کجا سر گذاریم و کجا مثل آغوش خدایی ات پیدا کنیم؟ این خلق که ساخته دست توست و مفتخر به آیه ی تبارک الله، کسی را جز خالقش ندارد تو خالق مایی، تو صاحب مایی، تو رهایمان کنی کجا رویم…؟


نجوای سحرگاهان شماره 13

ای یکه تاز عالم وجود ! همه کاره تویی و هرکار بخواهی میکنی؛ بدا به حال کسی که سودای مخالفت و کردن کشی برابرت بردارد؛ بدا به حال کسی که پشت کند به اطاعت از مولایش و علم نافرمانی بردارد و خود را به بیخیالی بزند انگار نه خدایی دارد و نه بنده ی مولایی بود….ما از تو هیچ نمیدانیم فقط میدانیم تو خدایی و ما بنده


نجوای سحرگاهان شماره 14

ای بهترین همنشین! نمیدانم باید چند هزار هزار بار شکرت کنم که حرف هایم را میشنوی و به ندای خدا خدایم لبیک می گویی؛ مگر من آن راه را رفتم که تو خواستی؟! من جز دهن کجی به فرامینت توشه ای ندارم حالا خسته از دنیا، رسیدم به ساحل رمضان


نجوای سحرگاهان شماره 15

ای امید هر دلشکسته ! امشب به امیدی در خانه ات آمده ایم؛ شنیدیم امشب گل شب های کرم و عنایت و لطف و مغفرت است، امشب خود را به اینجا رساندیم تا سر سفره ات بنشینیم، در شهر چو افتاده امشب به گل روی حسن علیه السلام هزار هزار دسته دسته بندگانت را میبخشی ما دست به دامان حسن علیه السلام شدیم امشب، تا نگاهمان کنی ما که آبرویی نداریم


نجوای سحرگاهان شماره 16

ای بنده نواز بی همتا ! ها از این دنیای سخت و سرد… می ترسیدم! آغوشت باز است برای بنده هایی که سال ها نبودند و یه شبه هوای خانه ی مولا برداشتند ؟! مهربانی ات مارا اینجا آورده، شهرت خان کرمت در شهر پیچیده، ای آرامش قلب های هراسیده ی ما، چشم امید ما به توست؛ ما خوب نیستیم…ما بنده ی صالح تو نبودیم؛ اما دلمان خوش است رمضان بنده ها را در هم میخری…


نجوای سحرگاهان شماره 17

ای مهربان خدا ! شقاوت شایسته ی آن هاست که گردن کشی میکنند مقابلت… و تو خدای درهم شکننده ی آنهایی زیر و زبرشان میکنی به خاک ذلت مینشانی‌شان؛ بدا به حال آنان که شمشیر ظلم کشیدند روی بندگانت و اشک مظلوم را درآوردند، آه مظلوم فاصله ی بین زمین و آسمان است بین منو تو….


نجوای سحرگاهان شماره 18

ای بی نیاز از هرچه هست! نمی دانم باید چند هزارهزار سال در سجده باشم و نماز بخوانم و اطاعتت کنم تا قطره ای از دریای نعمتت را شکر کرده باشم اصلا مگر این دنیا با این زمان محدودش میتواند تاب و تحمل شکر تورا داشته باشد چه نعمتی بالاتر از این که راهمان دادی سحر برابرت نشستیم که اگر تو راهمان نمی دادی کسی پذیرایمان نبود…


نجوای سحرگاهان شماره 19

ای صاحب قضا و قدر! امشب آغاز فقل تقدیر من است امشب اگر برایم بنویسی بودن با خودت را تا همیشه درب خانه ات می مانم؛ دیگر مثل امسال از فرسنگ ها دورتر نمی آیم به دیدارت… امشب ریش و قیچی دست توست… میخواهی مرا برانی از درت میتوانی میخواهی نگه داری میتوانی… امشب شب تعارف نیست امشب اگر برایم بنویسی، ره صد ساله را یک شبه می روم…


نجوای سحرگاهان شماره 20

ای خدای علی علیه السلام! نمیدانم در این بیستمین شب ماه رمضان، از اول خلقت تا الان آیا غمی چنین بر دل کسی آمده است یا نه؟! حال ما حال فرزندی ست که هیچ امیدی به ماندن پدرش نیست، فرزندی که تا چندساعت دیگر به او میگویند یتیم ….


نجوای سحرگاهان شماره 21

ای خدای یتیم ها! امشب زمین و زمان در هم پیچیده که امشبی شب عزای یگانه نگین انگشتری رسالت است…دنیای فانی ما هرروز بی برکت تر و ظلمانی تر میشود؛ از سال چهل هجری تا امروز هزارو چهارصد و اندی میگذرد و ما هرروز تنها و تنهاتر میشویم؛ امشب شب عزای صدیقه کبری سلام الله علیها است همان که تنها امید علی علیه السلام بود در این خرابی دنیا…


نجوای سحرگاهان شماره 22

ای مهربان ترین مهربانان ! در این شب عزا و غم،در این محنت تلخ و نفس گیر، در این وحشت دنیای بی علی علیه السلام، خود را رساندم به سحر تا سخن با تو آرامم کند؛ رحمی… رحمی به حال یتیمان امتت کن! ما هنوز اماممان را ندیدیم، ما هنوز حسرت آنان میبریم که با مولایشان بودند…


نجوای سحرگاهان شماره 23

ای صاحب شب قدر ! امشب شب مبارکی است، شبی ست که زمین میزبان ملائکه و روح است، و تاج افتخار تایید و ابرام قضا و قدر بر سر حجت دوران است؛ این ماییم و کوله بار گناه در برابر تو…


نجوای سحرگاهان شماره 24

ای آرزوی بنده ها! ما میان زندان دنیا اسیر شدیم…دنیا روی خوش به ما نشان نداد، از اول خلقت زمین روزگار خوش ندید، قتل و دزدی و غارت و جنگ میراث هفت هزارساله ی زمین است تا امروز اما سربلند این فتنه ها و مشکلات گدایان درگاهت هستند که هیچگاه از درت نرفتند…


نجوای سحرگاهان شماره 25

ای آشنای دل ها ! ما کجاییم؟ وسط میدان جنگ! تیر شبهه و بی دینی از هرسو به سمتمان می آید…خیلی ها کشته شدند خیلی ها هلاک شدند اما من با هزار زخم و درد خودم را کشان کشان به روزهای آخر رمضان رساندم و هنوز هستم و سحرگاهم را با تو سر می کنم….


نجوای سحرگاهان شماره 26

ای خدای منتظران ! امید را در دل هر بنده کاشتی، زندگی اش را رنگ حرکت دادی؛ ما امیدی نداریم جز رسیدن به آن روزگار سراسر نور و رحمت… روزگاری که با رسیدن آن بهار، دنیای خزان و سرد ما سرسبز و گرم می شود…


نجوای سحرگاهان شماره 27

ای زندگی ها را برکت ! شیشه ی همه ی ما دارد می شکند… روزگار از هر سو سنگ می زند، حیف نیست؟! حیف نیست این فرصت یکباره ی ما در دنیا ختم به بهترین دوران زمین نشود؟ تا به کی باید در عمر خود محروم باشیم از حقیقت اسلام؟ نمی شود روزگاری را ببینیم که روسیاهان عصر غیبت به دعا و بخشش امامشان سفید رو می شوند؟!


نجوای سحرگاهان شماره 28

ای بهترین بخشنده و ای مهربان ترین بخشایشگر! می دانیم هر خیر و برکتی هست با آمدن آن یار غایب می آید با آمدنش بهار می روید و غصه ها و غم ها از دل ها رخت می بندد میوه شیرین مهربانی شکوفه می زند و‌ میوه تلخ کینه و‌ کدورت از درخت دل ها‌ می ریزد…سینه های مومنان آرام می شود با آمدنش… آرامشی که تا به حال بشر به خود ندیده…


نجوای سحرگاهان شماره 29

ای شنونده ی شکایت ها ! می بینی حالمان را؟حواست هست به این همه درد و رنج و غصه و ترس و واهمه؟! از آن هنگام که پیامبرت رخت از جهان بربست، سیاهی جهان شروع شد و تاریک شد آسمان آبی همیشه درخشان اسلام… هزار و اندی سال است مردم منتظر طلوع خورشیدند اما…


برای مشاهده دعای افتتاح کلیک نمایید.

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا