مبادا جا بمانیم – داستان کوتاه محرم
مبادا جا بمانیم (داستان عبدالله بن حر جعفی که به یاری امام زمانش نرفت)
مبادا جا بمانیم داستان عبدالله بن حر جعفی را بیان کرده که به یاری امام حسین علیه السلام نرفت. و در آخر اشاره به این موضوع دارد که مبادا جا بمانیم از یاری کردن امام عصر علیه السلام.
تمام وسایلش را جمع کرده بود و کاروان را مهیا که مبادا مجبور شود به دل کندن؛ دل کندن از خانه و زندگی اش در کوفه برای یاری حسین علیه السلام برای همین هم تا شنید که حسین راهی کوفه شده؛ زندگی اش را بار شترها و اسبها کرد چه تا میتواند دور شود.
نمیخواست چشم در چشم حسین شود تاب و توان یاری سید شهدا را نداشت؛ پا به فرار گذاشت ولی در منزلی به نام قصر بنی مقاتل یا قطقطانیه در نزدیکی کربلا خیمههایش به خیمه گاه امام نزدیک شد استرس در وجودش بیداد میکرد از مواجهه با امام و یاری دادن امام ترس داشت امام از دور خیمه ایی را دیدند و از نام صاحبش سوال پرسیدند که اصحاب گفتند برای عبدالله بن حر جعفی است.
در همان وقت امام کسی را به سوی او فرستادند. آن فرد عبدالله را برای یاری امام دعوت کرد ولی او بهانه آورد و گفت من از ترس آمدن حسین علیه السلام از کوفه بیرون زدم چون میترسم که نتوانم یاریش کنم. به هر ترتیبی بود به فرستاده امام جواب رد داد و او را به سوی امام بدرقه کرد و آبی خوشی از گلو پایین داد.
پس از آن امام خود به شخصه سمت خیمه عبدالله رفتند ابتدا خدا را سپاس گفتند و بعد ادامه دادند ای مرد گذشتهات به خطا تلف شده و خداوند بابت آنها تو را مواخذه می کند. حالا میل و رغبت نداری در این لحظات با یاری من به سوی او باز کردی؟ تا جد من پیامبر در روز قیامت تو را شفاعت کند؟
در جواب سیدالشهدا گفت یابن رسول الله اگر به یاری شما بیایم همان ابتدا کشته می شوم اما راستش را بخواهی نفس من به مرگم راضی نیست… اما این اسب من برای شما به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچ کس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.
پسر امیرالمومنین علیه السلام روی خود را از او برگرداندند و فرمودند نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو و سپس این آیه از سوره کهف را خواندند «و ما کنت متخذ المضلین عضدا» ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم اما از اینجا بگریز و برو نه با ما باش نه بر ما!
زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند خداوند او را با صورت در آتش جهنم می اندازد و هلاک می شود آنگاه امام به خیمه خود بازگشت. این جای داستان را باید هزار بار برای خودمان مرور کنیم که اما فرمودند حالا میل و رغبت نداری در این لحظات با یاری من سوی او بازگردی؟
تا جد من پیامبر در روز قیامت تو را شفاعت کند و بعد از مرور این جمله در دلمان بگوییم این اربعین با پاهایمان؛ با دلهایمان راهی کربلا می شویم رو به سوی مهدی فاطمه علیه السلام تا پاک شویم از هر چه بودهایم و هر کجا که خطا رفتهایم. مبادا که جا بمانیم از یاری امام زمانمان؛ مبادا زیر لب هایمان نباشد دعای فرج…
اللهم عجل لولیک الفرج
برای مشاهده منبع مقاله در سایت مناسبت ها کلیک نمایید.
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.
فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمهشعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران