نمایشنامه راز دل دوک – نمایشنامه فاطمیه

مجموعه نمایشگاهی (قطره ای از دريای معرفت فاطمی)

نمایشنامه راز دل دوک (مصیبت های وارد شده بر حضرت فاطمه سلام الله علیها و شهادت آن حضرت)

نمایشنامه راز دل دوک، نمایشی درباره مصیبت های رخ داده برای حضرت فاطمه سلام الله علیها و خانواده بزرگوارشان از زبان دوک و خدمتگزاران آن حضرت بیان شده است.

متن نمایشنامه راز دل دوک

شخصیتهای نمایشنامه راز دل دوک: 3 نفر

اسماء خادمه حضرت
فضه خادمه حضرت
دوک نخ ریسی

وسایل نمایشنامه راز دل دوک: پارچه مشکی، حصیر، دوک نخ ریسی، متن زیارت نامه حضرت، که می توان روی چند پارچه نوشته شده باشد، چند کوزه.

صحنه نمایشنامه راز دل دوک

گوشه ای از حیاط خانه حضرت را نشان می دهد که می‌توان سکویی را در نظر گرفت برای نشستن بانوان. با حصیر قسمتهایی از فضای اتاق را پوشاند. دوک نخ ریسی در کنار حیاط قرار دارد و چندین کوزه در اطراف حیاط خانه. دیوارها با پارچه سیاه پوش شوند. متن زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها هم بر روی پارچه نصب شود. صدای دوک از پشت صحنه شنیده می شود و کسی که می خواند دیده نمی شود.

دوک: من دوک نخ ریسی هستم مرا می شناسید شرافتم را می‌ دانید؟ سر گذشتم را شنیده‌ اید؟ آه که چه قصه‌ای در درون من نهفته است آه! چه روزگاری بر من گذشته است چه روزهایی را دیده‌ ام! چه ها به خاطر می آورم. آن ایامی که بانوی بانوان عالم دست بر من گذاشته و با من نخ می ریسید و من بر خود می‌ بالیدم.

آخر در تمام دوک‌ های عالم این من بودم که حضرت صدیقه کبری فاطمه سلام الله علیها صاحب و مالکم بود و ریسندگی را با من انجام می داد. اگر روزی دست پر مهرش به من نمی‌خورد، تا شب پکر بودم. فضه وارد صحنه می شود با چادر عربی. کمی دور و برش را نگاه می کند و بضدم مدی کند.

فضه: دلم گرفته است. دلم گرفته است، سینه ام تنگی می کند. دیگر طاقت ندارم. امروز به اینجا آمده ام شاید با دیدار این خانه کمی آرام بشوم. خانه ای که بانویم در آن می زیست. زمینی که بانوی من بانوی تمام زنان عالم پا بر آن می گذاشت. خوبست داخل شوم. شاید بوی او را در آنجا استشمام کنم.

شاید با تجدید خاطره حضرت فاطمه سلام الله علیها کمی از دلتنگی ام کم شود. (روی سن می رود این طرف و آن طرف را نگاه می کند با حسرت نزدیک دوک می نشیند و به آرامی به دوک دست می‌ کشد) چه روزهایی داشتیم وقتی مولای و سرورمان آقا امیرالمومنین با خانواده‌ اش در اینجا زندگی می‌ کردند و من! من افتخار خدمتگزاری به ایشان را داشتم آری من فضه‌ ام! فضه خادمه.

اسماء وارد می شود و با صدای بلند و با احساس می گوید:

اسماء: امروز آمده‌ ام. آمده‌ ام تا سر بر آستانی بگذارم که جبرئیل برای وارد شدن به آن اذن ورود می گرفت. آمده ام مکانی را زیارت کنم که قلب همه مشتاقان به سوی آن پدر می‌ کشد. آمده‌ ام در و دیوار این مکان را ببوسم! می خواهم سر بر آستان بیت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگذارم. (می نشیند و سرش را روی سن می گذارد.)

افکت1 نمایشنامه راز دل دوک 

آتش گرفته لا نه‌ام جوجه چه شد کو مادر
تا زنده هستم شرمنده هستم
روح روانم هم آشیانم یا فاطمه یا فاطمه
خونین شده بال و پرم با نمی آید نفس
مولا علی جان مولا علی‌جان یامرتضی یامرتضی
دشمن رها کن یار من ورنه خودم را می کشم
مولا علی جان مولا علی جان یامرتضی یامرتضی
من شمع و او پروانه اش آخر چه شد بال و پرش
از دخت ختم انبیا
من مرغ عشق حیدرم افتاده ام کنج قفس
پهلو شکسته درخون نشسته‌ خیزم به یاری علی
در کوچه های بی کسی خود را به سختی می کشم
پهلو شکسته درخون نشسته خیزم به یاری علی
فضه می آید و اسماء را به درون دعوت می کند

فضه: بیا خواهر بفرما داخل شو بیا سوته دلان گرد هم آییم.

اسماء: فضه؟ چگونه طاقت می آوری! چطور می توانی جای خالی خانم حضرت فاطمه سلام الله علیها را ببینی؟

فضه: نمی دانم! نمی دانم چطور جانی در بدن دارم! نمی دانم بعد از بانویم چگونه می ‌توانم زنده باشم و زندگی کنم؟

اسماء: به راستی که تو شاهد غم انگیزترین صحنه تاریخ بوده‌ ای! فضه چه ها دیده‌ ای؟ چه روزگاری بر تو گذشته است؟

فضه: من غم انگیزترین صحنه روزگار را دیده ام. آه آه! من شاهد بودم در آن موقع که غاصبین به ظاهر مسلمان از خدا بی خبر ملعون، به اینجا هجوم آوردندد و آن پیر خرفت که لعنت خداوند همیشه بر او باد گفت: خانه را با اهلش به آتش می کشم. بانوی من همین جا پشت در بودند! چه بگویم آن موقع که فرمودند وای فضه مرا بگیر به خدا جنینی را که در شکم داشتم، کشتند. (و گریه امانش را می برد)

افکت 2 نمایشنامه راز دل دوک 

دختر قهرمان من قدر داداشتو بدون
دل بی شکیبه حسین غریبه واویلتا واویلتا
من التماست می کنم یک شب دیگه پیشم بمون
جون تو و جون حسین تا کربالا پیشش بمون
مادر خوب و مهربون حرفامو از نگام بخون
دل بی شکیبه حسین غریبه واویلتا واویلتا

دوک: بعد از حمله آن کافران ملعون به بیت فاطمه سلام الله علیها بانویم از شددت ضربات و صدمات روز به روز رنجورتر و بیمارتر می شدند. غم از دست دادن پدر از یک سو، غصب شدن حق امیرالمومنین از سوی دیگر، و سقط جنین و صدمات آن از طرف دیگر، هر صبح و شام توان بانویم را می گرفت.

فضه: بله من به خاطر دارم شبها که امیرالمومنین به خانه تشریف می آوردند با آن همه فشاری که در بیرون از سوی غاصبین ملعون به آن حضرت وارد می شد، خانه شان را هم بیت الاحزان می دیدند. مشاهده حال خانم با وجود بیماری و در بستر و دیدن بچه ها که غمگین و پژمرده هر یک در گوشه ای بودند، برای مولایم امیرالمومنین بسیار دشوار بود.

دوک: حضرت فاطمه سالم الله علیها به نزدیکانشان دستور فرمودند که هر وقت امیرالمومنین به خانه می آیند به ایشان خبر دهند. وقتی خبر برگشتن امیرالمومنین را به ایشان می دادند بانویم از بستر بیماری بر می‌ خاستند و آخرین ذره های توانشان را به کار می گرفتند تا هنگام حضور امیرالمؤمنین به کارهای خانه مشغول باشند، تا امیرالمومنین ایشان را در بستر نبینند و غمی دیگر بر غمشان افزوده نشود.

اسماء: پدر و مادرم به فدای تو ای دختر رسول خدا با وجود آن همه مصیبت و بیماری باز هم برای زدودن غم از سینه امیرالمومنین چگونه تلاش می فرمودی!

دوک: بانویم شب ها می نشست و با من نخ می ریسدید بعدها با آن نخ ها پارچه‌ ای ساخت و لباسی برای حسینش می دوخت. حسین علیه اسلام 6 سال بیشتر نداشت، ولی لباسی که بانویم دوخت اندازه یک مرد بزرگ بود بعدها آن لباس را به دخترش زینب سالم الله علیها سپرده و آن لباس، همان لباس کهنه ای بود که مولا حسین علیه سلام در روز عاشورا زیر لباس های دیگر به تنشان بود.

فضه: مصیبتی که از شهادت بانویم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بر قامت امیرالمومنین وارد شد به حدی بود که اگر به کوه ها وارد می شد متلاشی می شد.

دوک: دوست داشتم دستی داشتم تا با آن از حریم ولایت پاسداری کنم. افسوس که از چوب ساخته شده‌ام و فقط می توانستم نظاره گر این صحنه های دلخراش باشم. می خواستم دل بودم و برای تو می تپیدم. دلم می خواهد برای تو ای دختر رسول خدا بمیرم!

افکت 3 نمایشنامه راز دل دوک

امشب پرستوی علی از آشیان پر می کشد
روح روانم هم آشیانم یا فاطمه یا فاطمه
یاسم شده چون ارغوان وای از دلم وای از دلم
ای یوسف زهرا بیا آمد به لب جانهای ما
دل بی شکیبه مهدی غریبه یا فاطمه یا فاطمه
ای وارث خون حسین جانهای ما قربان تو
دلها سرایت جانها فدایت مهدی بیا مهدی بیا
داغ فراق فاطمه آخر علی را می کشد
اسما بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم
یاس کبودم بود و نبودم یا فاطمه یا فاطمه
در سوگ زهرا مادرت قد علی گشته دو تا
ای آخرین خورشید حق چشمان ما بر راه تو
در این عزا سرت سلامت مهدی بیا مهدی بیا
دلها سرایت جانها فدایت مهدی بیا مهدی بیا

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا