نمایشنامه میثاق با منتظر – نمایشنامه نیمه شعبان

نمایشنامه میثاق با منتظر (ارتباط با امام زمان علیه السلام)

نمایشنامه میثاق با منتظر بیانگر این موضوع است که دعا های ما و خواسته هایمان هر چند کوچکند و لایق پاسخ به این بزرگی از طرف بزرگترین منجی عالم نیستند اما ایشان با بزرگواری ما و حرف هایمان را میشنوند و ما را به خواسته دلمان می رسانند اینکه حضرت مهدی علیه السلام حواسش به همه ما هست و دلیل اجابت نشدن یا دیر اجابت شده فقط و فقط این است که صلاح ما را او می داند. پس صبور باشیم همچو او …

متن نمایشنامه میثاق با منتظر

قبل از کنار رفتن پرده، دعای عهد از «الّلهم ارِنی الطلعه الرشیده یومی»… تا  «الّلهم انّی اُجدد لک فی صبیحه»  شروع به پخش میشود. بعد از چند جمله، پرده کنار میرود. ابتدا صحنه تاریک است و سپس آهسته آهسته روشن می شود ولی به حدّ نهایی خود نمی رسد نیمه روشن سپید و سیاه در دو گوشه ی انتهایی صحنه بی حرکت ایستاده اند. منتظر بر جانماز خود نشسته است و حالت دعا خواندن دارد. صدای نوار از اللّهم ارِنی کمتر می شود تا خاموش شود.

پخش ترجمه ی قسمت های پخش شده ی دعا با صدای منتظر. نور کاملاً زیاد میشود.

صدا: آیات 7 و 8 سوره شمس با ترجمه

منتظر مشغول جمع کردن جانماز خویش است. قبل از جمع شدن جانماز به طور کامل

نور: نور قرمز

سیاه: چند قدم جلو می آید، رو به منتظر، (با حالت تمسخر) این چندمین دعای عهدت بود؟!

منتظر: (بی توجه به سیاه، در حال خود، با مِنّ و مِنّ) از نیمه ی شعبان پارسال تا امسال … یک سال است که …

(نور: نور قرمز)

سیاه: (با خنده و تمسخر حرفش را قطع میکند) یعنی 563 بار این دعا را خوانده ای. هِه … هِه … بعدش که چه، به قول خودت نه از ظهور خبری است و نه از نشانه های ظهور. چه حوصله ای! هر روز دعا، هر روز عهد. بابا اگر قرار بود اتفاقی بیفتد تا حالا افتاده بود.(رو به جمعیت) اصلاً کسی که هنوز نمیداند شیعه ی راستین هست یا نه برای چه دعا میکند؟ (قهقهه ی بلند)

منتظر: (گویی با خودش صحبت میکند)
دعا … عهد … خوب پارسال در جشن نیمه شعبان میگفتند هر کس دعای عهد را هر روز بخواند، امید است که خدا او را از یاران مهدی قرار بدهد و اگر بمیرد خدا او را از قبر … (صدایش اوج میگیرد، شمشیر خیالی را در هوا میچرخاند) با شمشیر برّان بیرون می آورد و به یاری امامش میفرستد. ولی … ولی … از کجا معلوم من شیعه ی واقعی باشم؟ این دعاها اثر کند؟ این همه گناه؟ … (صورتش را با دستانش می پوشاند)

سیاه: (چند قدمی جلوتر می آید، رو به جمعیت، اشاره به منتظر) اصلاً یکی نیست به او بگوید که 1100 سال است خیلی از تو بهترها دعا کرده اند و نتیجه اش … نتیجه اش همین که میبینی. سیاهی، بدبختی … (با تمسخر و خنده) بیچاره ی خوش خیال! (قهقهه)

سپید: (جلو می آید)  آنان که به تو، (رو به جمعیت) اینان و همه ی تاریخ سفارش خواندن دعای عهد را کرده اند، بهتر از هر کسی پیروانشان را می شناختند و میدانستند که آنان از گناه بری نیستند. مگر هر روز نمیخوانی: (دستهایش را بالا می گیرد) اللهم اجعلنی من اَنصارِه و اَعوانِه“: خدایا مرا از همراهان و یاورانش قرار ده. تکرار این خواسته در هر صبحگاه نشانه ی چیست؟

منتظر: خوب نکند گناهان ما و بیهودگی هایمان ما را از گروه یاران مهدی علیه السلام جدا کند. یعنی اینکه خدایا دست ما را بگیر و ما را داخل گروه منتظران کن. ولی … آخر این همه دعا این همه ندبه این همه شیعه ی راستین در طول تاریخ چه می شود؟ پس چرا خدا دعای ما را مستجاب نمی کند؟ چرا؟ چرا؟

سپید: (ابتدا آرام سپس با فریاد) از کجا میدانی که خدا دعایت را مستجاب نکرده؟ از کجا میدانی که دوران سیاه غیبت کوتاه تر نشده؟ از کجا میدانی که این دعاها، دیوار بلند غیبت مانع ما و اماممان را کوتاه نکرده؟ (آرام) از کجا میدانی که این دعاها هر کدام آجری را از دیوار بلند غیبت بر ندارند و در نهایت…

نور و صدا: نور آبی ، 5 ضربه طبل

مثبت (سپید): (در صحنه میچرخد، از حرکاتش شادی نمایان است) مژده! مژده! مژده بدهید! خدا دعایتان را مستجاب کرد. ای بنی اسرائیل (رو به جمعیت اشاره دارد) بیایید، جمع شوید.

خنثی (منتظر): (به میان صحنه میدود) ای عالم بزرگ! ای عالم بزرگ! شما را چه شده است؟ شما را تا به حال این گونه ندیده بودم.

مثبت (سپید): (با شعف و شادی) دعایتان مستجاب شد. خداوند منجی موعود را برای بنی اسرائیل رسانید. از فرعونیان نجات پیدا کردید. غیبت تمام شد، موسی ظهور کرد.

خنثی (منتظر): (با وجد و هیجان) یعنی … یعنی … دعایمان مستجاب شده! یعنی … موسی ظهور کرده! باورم نمی شود … (زانو میزند، دستانش را به نشانه ی شکر بالا می برد) آه خدایا شکرت. (مثبت حالت رفتن به خود میگیرد. خنثی به دنبالش می دود) آه! ای عالم بزرگ، ای عالم بزرگ! کمی درنگ کنید. (مثبت می ایستد) آه! باورم نمیشود. یعنی خدا دعای ما را یک روزه مستجاب کرد.

مثبت (سپید): از رحمت پروردگار نا امید هستی یا از تأثیر دعا بر قضا و قدر غافلی! یا نکند بر صدق گفتار من شک داری؟

خنثی (منتظر): (با شعف) نه! نه! هیچ کدام! ولی آخر چگونه می شود؟ مگر همین امروز صبح نگفتید که 10 سال از غیبت موسی باقی مانده است. و بعد ما را دعوت به دعا کردید تا از دوران 10 ساله ی غیبت کاسته شود. پس چه شد؟ یعنی با دعاهای یک روز ما خدا غیبت 10 ساله را به یک روز تبدیل کرد؟ آه! باورم نمی شود، باورم نمی شود. ( نمایشنامه میثاق با منتظر )

مثبت (سپید): (با حالت نصیحت و اندرز) بله پسرم! قرار بود موسی 10 سال در پس پرده ی غیبت باشد تا بنی اسرائیل به انواع آزمایشها و سختی ها آبدیده شوند. آنگاه …

خنثی (منتظر): آن گاه شما ما را دعوت به دعا کردید و گفتید که دعا کنید تا ظهور موسی نزدیک گردد. ما هم دعا کردیم آن وقت …

مثبت (سپید): آن وقت 10 سال از زمان غیبت کاسته شد و ما به شکرانه ی آن، سجده ی شکر گزاردیم. آنگاه …

خنثی (منتظر): آن گاه خداوند به خاطر شکرگزاری ما 10 سال دیگر نیز از غیبت کاست.

مثبت (سپید): و این ماجرا دو بار دیگر تکرار شد و هر بار کاسته شدن 10 سال و شکرگزاری … (ناگهان رو به جمعیت می کند) پس ای گروه منتظران! آماده باشید که آقای شما، موسی ظهور کرده است و امر فرج او یک روزه اصلاح گشته است. ( نمایشنامه میثاق با منتظر )

صدا: آیه 77 سوره ی نحل با ترجمه، 5 ضربه طبل

سپید: (رو به منتظر) پس دیدی که چگونه با دعای بنی اسرائیل خدا بر آنها رحم آورد و یک روزه امر فرج مولایشان اصلاح شد. حال تو و دیگر شیعیان نیز این گونه است. مراقب باشید که امر فرج آقایتان یک روزه و با دعای قومی دلشکسته اصلاح می گردد. هیچ گاه ناامید مشو. ناامیدی ما در شرک است و ایمان زاده ی امید. چگونه کسی که خدا را به خدایی شناخته از رحمتش ناامید می شود؟

خنثی (منتظر): (با اعتراض بلند می شود) من که نگفتم به رحمت خدا امید ندارم یا دعا نمی کنم. می گویم چرا باید بعد از گذشت هزار و صد و شصت و یک سال از غیبت این دعاها مستجاب نشود. آخر دعای من هیچ، (اشاره به جمعیت) دعای اینها هیچ، دعای همه ی تاریخ هیچ، او خودش چی؟ تا کی باید تنها باشد؟ آخر من او را دوست دارم. او غریب و وحید و طرید است! از میان مردم، مردم که هیچ، از میان خاطره هایشان هم رانده شده. پس خدا کی می خواهد به خاطر گل روی محبوبش هم که شده این شب سیاه را تمام کند. (دستانش را جلوی صورتش میگیرد و گریه می کند)

سپید: آرام! آرام باش! یک منتظر واقعی هیچ گاه صبرش را از دست نمی دهد. منتظر مگر به محبوبش اقتدا نکرده، محبوب منتظر هم صبور است. یادت باشد عاشقان همه صبر پیشه کرده اند تا به محبوبشان رسیده اند.

نور و صدا: نور آبی، 5 ضربه طبل

منتظر: (در نقش یک خرما فروش، طبقی بر سر دارد و فریاد میزند) خرما! خرما! خرمای تازه دارم … خرما خرما …

سپید: (جلو می آید گویی می خواهد معامله کند. خرمای خیالی را بر میدارد و نگاه می کند و دوباره سر جایش می گذارد. رویش را از خرما فروش برمی گرداند. رو به جمعیت می ایستد. خرما فروش دور می شود) خرما، همین میوه ی کوچک، داستانی بس دراز دارد و صحنه ی آزمایش بسیاری شده است.

(در حال قدم زدن) هنگامی که نه صد سال از دعوت نوح گذشت، کار بر پیروان و شیعیان نوح سخت شد. به پیش نوح آمدند و به او گفتند (رو به پیامبر خیالی زانو میزند و میگوید): ای پیامبر خدا! کار بر ما سخت شده. دیگر نه میتوانیم عبادتی بکنیم و نه به کسب و کارمان ادامه دهیم. از تمسخر دشمنان سخت به ستوه آمده ایم. از خدا بخواه که در کار ما گشایشی ایجاد کند.

(بلند می شود رو به جمعیت با لحن قبلی – داستان گویی -) : و نوح دعا کرد تا خداوند به وسیله ی جبرئیل به او وحی فرستاد: ای نوح پیغمبر! به شیعیانت بگو خرما بخورند و هسته اش را بکارند و پرورش دهند تا میوه بدهد. چون میوه داد گشایش از راه می رسد. نوح هم این موضوع را به شیعیانش گفت. آنها نیز دست به کار شدند و به سفارش جبرئیل عمل کردند. هنگامی که درختان میوه دادند آنها به نزد نوح آمدند و از او تقاضای فرج کردند. دوباره به نوح وحی شد که دوباره به کاشت هسته ها بپردازند. ( نمایشنامه میثاق با منتظر )

نور: نور قرمز

منفی (سیاه): (با عصبانیت قدم بر می دارد و به میان صحنه می آید، عصبانی) این نوح مگر ما را مسخره کرده است. این چه وضعی است. ما گفتیم دعا کن خدا فرجی و گشایشی برایمان بفرستد. (تمسخر آمیز) می گوید خرما بخورید و هسته اش را بکارید و آن را پرورش دهید تا محصول دهد. آخر این چه ربطی به فرج دارد. (نفس عمیق) با این حال به حرفش گوش دادیم و همه ی این کارها را کردیم. حالا که به نزد او رفته ایم و می گوییم پس چه شد؟ می گوید دوباره وحی رسیده که همان کارها را تکرار کنید. آخر این کارها کجا، فرج کجا؟ کم مسخره ی دست مردم شدیم!؟ من که دیگر نیستم.

(کم کم از صحنه خارج میشود)

سپید: و به این ترتیب 1/3 آنها از دین برگشتند. وقتی این عمل برای بار سوم تکرار شد، 1/3 دیگر هم به گروه قبلی پیوستند. تا این که بعد از سومین بار فقط شیعیان خالص و پیروان حقیقی نوح باقی ماندند.

خنثی (منتظر): (خنثی قدم زنان و با ناراحتی وارد صحنه میشود. با نگرانی و اضطراب)  دستور خداوند را برای سه مرتبه اجرا کردیم. اینک برای خودمان ترسانیم که مبادا آزمایشی دیگر تکرار شود و ما نیز از آن موفّق بیرون نیاییم. (زانو میزند و حالت دعا به خود میگیرد): پروردگارا! ما را در امر پیامبرت نوح ثابت قدم نگه دار. و با آزمایشی دیگر ما را می آزمای. شاید که ما نیز طاقت آن را نداشته باشیم. ای خدای بزرگ فرج را برسان! (به حالت سجده میافتد)

سپید: به این ترتیب نوح و پیروانش دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند تا ایمانشان را ثابت نگه دارد. و فرج را برساند. خدا نیز دعایشان را مستجاب کرد و امر فرمود تا از چوب درختان کاشته شده، ساختن کشتی را آغاز کنند و بعد از نیم قرن که از اجابت دعایشان گذشته بود. طوفان نوح آغاز شد. شیعیان و پیروان نوح رستگار شدند و کافران از بین رفتند.

نور و صدا: نور بنفش، فلاش. صدا: طوفان، 011 آل عمران با ترجمه، 5 ضربه طبل

منتظر: (در حال قدم زدن، قیافه ی متفکر) من همه اینها را قبول دارم. اصلاح امر فرج حضرت موسی به وسیله ی دعای قومش قبول … آزمایش منتظران نوح و صبوری آنها درست، ولی آخر ما چه … ما تا کی باید بی پدر باشیم؟ تا کی از نور اماممان محروم باشیم؟

سپید: (با تحکّم و بلند) مگر نمی گویی که چرا خدا دعایمان را مستجاب نمی کند، مگر نمی گویی خدا چرا محبوب ما را نمی رساند، مگر نمی گویی او تنهاست، فرید است، وحید است، شرید است، از خاطره ها رانده شده، تو که همه ی اینها را میدانی و می گویی، خودت به عنوان مدّعی پیرو مهدی، به عنوان یک عاشق…

(با لحن نرمتر) اصلاً نه به عنوان یک مسلمان برای آمدنش چه کرده ای؟ آیا هر جمعه چشم هایت را در زلال ندبه شسته ای تا آیینه ی رخ یار شود؟ یا نکند که خودت را آن قدر در کوره ی آزمایش های سخت الهی موفّق دیدهای که میتوانی الماسی از جنس دل در حریر اشک تقدیم خاک پایش کنی؟ شاید هم آن قدر از علم و تقوا توشه برداشتهای که خود را یکی از کارگزارانش به حساب می آوری. هان! کدامیک؟

(با تحکّم و فریاد) محبّت؟! علم و تقوا؟! پاکی از گناه؟! کدامیک؟ آخر تو برای آمدنش چه کرده ای؟ مگر نشنیده ای سخن معصوم را که فرمود: (اکو)

هرکس دعا کند و برای رسیدن به خواسته اش تلاش نکند، گویی تیری در تاریکی رها کرده است.

منتظر: من … من …

سیاه: (جلو می آید، با قهقهه ی بلند) تو هیچ کار نکرده ای. تو هیچ کاری نمیتوانی بکنی. تو اصلاً نمیتوانی دعا کنی …

نور: نور قرمز

نور و صدا: نور آبی، 5 ضربه طبل

سپید: (با عبا و بدون نقاب، روی بلندی میایستد، روبه جمعیت) ای مردم! سالها بود که او شما را به سوی خدای یکتا دعوت می کرد. خدایی که شما را آفریده و نعمتهای بیشماری برایتان قرار داده است. همه تان او را می شناختید، می دانستید که او – یونس بن متی – هیچگاه دروغ نمی گوید. پس چرا به دعوت او پاسخ ندادید و به پروردگار یکتا ایمان نیاوردید؟ مگر او به شما نگفت که اگر از میان ما برود، عذاب الهی بر شما نازل خواهد شد. پس بدانید که یونس از بین ما رفت.

منتظر: (عبا بر دوش دست بر چشمانش میگذارد و گویی به افق دور دستی نگاه میکند. سپس رو به جمعیت با اضطراب این طرف و آن طرف میرود!) عذاب الهی! عذاب الهی!

نورو صدا: نور بنفش، صدای طوفان

منتظر: ای مردم دیدید بیچاره شدیم! یونس از بین ما رفت. عذاب الاهی در راه است. یونس راست میگفت. او پیامبر خدا بود. خداوند بر ما غضب کرده. عذاب فرا رسیده است!

سپید: (رو به جمعیت! با فریاد و اضطراب) ای مردم! بیایید از شهر خارج شویم و به عبادتگاه یونس برویم. خانواده ها را از هم جدا کنید. حتی نوزادان شیرخوار را از مادرانشان جدا کنید، شاید که خدا بر ما رحمت آورد و به این بیگناهان کوچک عذاب را از ما بردارد. ( نمایشنامه میثاق با منتظر )
(صحنه تاریک میشود )

صدا: آیه11 سوره رعد با ترجمه

صدا: 5 ضربه طبل

سپید: به این ترتیب عذاب از آنها برداشته شد و مردم بعد از چند روز به شهر بازگشتند و موحّدان واقعی شدند که جز خدا معبودی نداشتند… ولی صد افسوس که اینک دیگر پیامبرشان بین آنها نبود. سنّت الهی این بار نیز تکرار شد و پیامبری دیگر به پشت پردهی غیبت نشست.

منتظر: (با شادی و امیدورای) پس … پس … اگر قوم یونس گناهکار بودند، اگر پیامبرشان را از خود راندند، اگر او را از خود رنجاندند، باز هم خدا دعایشان را اجابت کرد و عذاب را از آنها برداشت. خدایا شکرت! خدایا! چقدر تو مهربانی! چقدر بندگان گناهکارت را دوست داری. خدایا شکرت! (با خودش صحبت می کند) همه اینها قبول، فهمیدم تقصیر خودمان است، تقصیر گناهانمان است، ما آمادگی نداریم، یا هیچ کاری نکردیم. ولی … ولی …

نور: نور قرمز

سیاه: بگذار کمکت کنم. لابد می خواهی بگویی که از دعاهای من یک نفری چه ساخته است. (قهقهه) من که همان اول گفتم دعایت به هیچ دردی نمیخورد. این همه آدم درست و حسابی تر از تو در طول تاریخ بودند و دعایشان مستجاب نشد! هه! هه!

سپید: چه کسی گفته است که این دعاها مستجاب نشده. چه کسی گفته که دعای یک گناهکار مؤثر به یهود و نصاری بگویید درباره ی شما دعا کنند زیرا خدا نیست. مگر پیامبر نفرموده که : (اکو) دعایشان را در مورد خودشان مستجاب نمی کند ولی در مورد شما – مسلمانان- مستجاب می کند اصلاً چه کسی گفته است بین استجابت و برآورده شدن خواسته نمی تواند فاصله باشد.

مگر بین استجابت دعای نوح و طوفان، 31 سال فاصله نبود. مگر ابراهیم پیامبر نبود که در جوانی از خداوند فرزند خواست و خداوند در پیری به وی عطا کرد. مگر یعقوب نبود که سالها برای آمدن یوسفش دعا کرد و بعد از عمری به خواسته اش رسید.

نور: نور قرمز

سیاه: ولی فراموش نکن که تو حقیرتر از آنی که نقشی در این دعا و استجابت داشته باشی.

منتظر: (با اعتراض) مگر من نمیدانم که حقیرم، گناهکارم، رو سیاهم، ولی مگر خدا دعا را برای غیر از من و امثال من قرار داده.

سپید: و نباید فراموش کنی که دعای تو، (اشاره به جمعیت) اینان، و همه ی تاریخ، هیچگاه بیهوده نبوده است. مگر گشایش و فرج غیر از خود دعاست. همین که به یادش هستی، همین که زبان گناهکارت به یاد او و برای او به دعا باز می شود، کیمیای بزرگی است. محبّت این چیزها سرش نمی شود. دعا از محبّت سرچشمه می گیرد و به استجابت ختم می شود. سرمایه ات را دست کم نگیر. تو محب هستی و همین محبت دست تو را میگیرد و تا دروازه ی دوست میبرد. (اکو): محبّت … محبّت … محبّت بود که …

نور و صدا: نور آبی، صدای 5 ضربه طبل

سیاه: (سپید به حالت خمیده ای جلو میرود. سیاه روی بلندی ایستاده، فریاد می زند) آی مردم بشتابید! بشتابید! شاید که شما یکی از خریداران یوسف باشید. آی بشتابید! بشتابید! (سپید پیش میرود و کلاف نخی را جلو می آورد. سیاه قهقهه میزند) با همین کلاف نخ میخواهی خریدار یوسف شوی، هان! فقط یک کلاف نخ! (قهقهه ی بلند) فقط یک کلاف!

صدا: 5 ضربه طبل

سپید: مگر پیرزن نمی دانست که بهای یوسف کلاف نخ نیست. پس چرا پیش رفت؟

منتظر: چون میخواست که اسمش را جز خریدارهای یوسف ثبت کند.

سپید: و میبینی که نام پیرزن برای همیشه ی تاریخ جزء خریدارهای یوسف ثبت شده. پس تو، اینان (رو به جمعیت) و همه ی تاریخ می دانند که دعاهایشان لایق مهدی نیست ولی دعا می کنند تا مگر به کلافی نام خودشان را جزء عاشقان یوسف زهرا – مهدی – ثبت کنند …

صدا: آیه 88 سوره یوسف با ترجمه


دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا