عیادت خلفا از حضرت فاطمه سلام الله علیها – نمایشنامه فاطمیه

عیادت خلفا از حضرت فاطمه سلام الله علیها (نارضایتی حضرت زهرا از خلفا)

موضوع نمایشنامه عیادت خلفا از حضرت فاطمه سلام الله علیها در رابطه با عیادت عمر و ابوبکر از ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺎﻃﻤﻪ سلام الله علیها است. که می خواستند به ظاهر از حضرت ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﻫﻰ کنند ولی حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: که این دو نفر مرا در زندگى و در حال مرگ اذیت کردند و به خدا سوگند که هیچ سخنى با شما نخواهم گفت تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما به سبب کارهایى که کرده ‏اید شکایت کنم.

توضیحات نمایشنامه عیادت خلفا از حضرت فاطمه سلام الله علیها

ما در این فیلمنامه به 4 شخصیت تصویری پشت پرده و یک راوی نیازمندیم.

  1. حضرت فاطمه سلام الله علیها
  2. حضرت علی علیه السلام
  3. عمر
  4. ابوبکر
  5. جمعی از زنان مدینه به عنوان سیاهی لشکر
  6. و راوی

نمایش پشت پرده ی سفیدی اتفاق می افتد که با نور لامپ زرد روشن است و تماشاگران فقط سایه های بازیگران را می بینند. طراحی دکوراسیون مانند نخل هایی از جنس یونولیت و…با عوامل نمایش است.

نحوه ی بازی بازیگران نمایشنامه عیادت خلفا از حضرت فاطمه سلام الله علیها طبق نظر کارگردان صورت می گیرد. پیشنهاد می شود جهت انتقال حس فضا نمایشنامه عیادت خلفا از حضرت فاطمه از موسیقی متن هم استفاده شود.

برای دانلود زیرصدا برای نمایشنامه کلیک نمایید.

متن نمایشنامه عیادت خلفا از حضرت فاطمه سلام الله علیها

(چراغ روشن می شود.)

راوی: پس چون فاطمه علیها السّلام بعد از انکه مریض شد، در آن بیمارى که با آن از دنیا رفت، آن دو نفر به عنوان عیادت آمدند و از او اجازه خواستند و او اجازه نداد، وقتى ابو بکر چنین دید، با خدا پیمان بست که زیر هیچ سقفى نرود مگر اینکه نزد فاطمه برود و او را از خود راضى کند. یک شب در بقیع بیتوته کرد و هیچ سقفى بالاى سرش نبود. عمر نزد على علیه السّلام آمد و به او گفت:

عمر: ابوبکر پیرمردى نازک دل است و یار غار پیامبر بود و ما به طور مکرّر آمدیم و از فاطمه اجازه خواستیم و او مانع از آن شد که ما نزد وى آییم و رضایت او را جلب کنیم، اگر تو مى‏توانى براى ما از او اجازه ملاقات بگیرى این کار را بکن‏.

علی علیه السلام: باشد.

(چراغ خاموش می شود. چراغ روشن می شود.)

راوی: پس علی علیه السلام نزد فاطمه رفت و گفت؛

علی علیه السلام: اى دختر پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله تو خود دیدى که این دو مرد چه کردند، اینها بارها آمده ‏اند و تو آنها را نپذیرفته ‏اى و به آنها اجازه نداده ‏اى، اکنون از من خواسته ‏اند که از تو اجازه بگیرم.

فاطمه علیها السّلام گفت: به خدا سوگند که به آنها اجازه نمى‏ دهم و با آنها هرگز سخن نمى ‏گویم تا وقتى که با پدرم ملاقات کنم و از کارى که با من کرده‏ اند به او شکایت برم.

على علیه السّلام گفت: من براى این کار ضامن آنها شده ‏ام.

فاطمه علیها السّلام گفت: اگر تو ضمانت کرده ‏اى، خانه‏، خانه‏ توست‏ و زنان تابع مردان هستند و من با تو هیچ مخالفتى نمى ‏کنم، به هر کس که خواستى اجازه بده.

راوی: على علیه السّلام بیرون آمد و به آن دو نفر اجازه ورود داد، وقتى چشم آنها به فاطمه افتاد، به او سلام کردند و او جواب سلام نداد و صورت خود را برگردانید و آنها به‏ آن طرف که صورت فاطمه علیها السّلام بود رفتند. باز فاطمه صورت خود را برگردانید و چندین بار این کار تکرار شد (هنگام گفتن راوی، بازیگران باید همین کارها را بکنند)

وفاطمه به علی علیهم السلام فرمود: یا على! روى من لباس بکش

راوی و نیز به زنانى که اطراف او بودند گفت: صورت مرا برگردانید. و چون صورت او را برگردانیدند و آن دو نفر هم به سوى او برگشتند،

ابو بکر گفت: اى دختر رسول خدا، ما براى جلب رضایت تو و دورى از خشم تو نزد تو آمده‏ ایم، از تو درخواست مى‏ کنیم که ما را ببخشى و از چیزى که از جانب ما در باره تو واقع شده درگذرى.

فاطمه علیها السّلام گفت: من هرگز با شما حتى یک کلمه سخن نمى‏گویم تا وقتى که با پدرم ملاقات کنم و از شما و کارهایى که در باره من کردید به او شکایت کنم.

گفتند: ما آمده ‏ایم و از تو معذرت مى‏ خواهیم و در طلب خوشنودى تو هستیم، ما را ببخش و از ما درگذر و ما را به سبب کارهایى که کرده ‏ایم مؤاخذه مکن.

راوی: فاطمه به سوى على (علیه السلام) متوجّه شد و گفت: من هرگز با آنان سخن نخواهم گفت مگر اینکه از آنها راجع به سخنى که از پیامبر خدا شنیده ‏اند بپرسم، اگر تصدیق کردند آن وقت نظر خودم را اظهار خواهم کرد.

گفتند: اشکالى ندارد و ما جز حق نخواهیم گفت و جز به راستى شهادت نخواهیم داد.

فاطمه علیها السّلام گفت: شما را به خدا سوگند مى ‏دهم آیا به یاد دارید که پیامبر خدا در دل شب شما را به سبب کارى که از على علیه السّلام صادر شده بود دعوت کرد؟

گفتند: آرى.

گفت: شما را به خدا سوگند مى‏ دهم آیا شما از پیامبر شنیدید که گفت: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم، هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده و هر کس او را پس از مرگ من اذیّت کند، مانند آن است که مرا در حال حیاتم اذیّت کرده است و هر کس او را در حال حیات من اذیّت کند مانند آن است که مرا پس از مرگم اذیّت کرده است؟

گفتند: آرى.

فاطمه علیها السّلام گفت: سپاس خدا را. سپس گفت: خدایا من تو را گواه مى ‏گیرم و اى کسانى که در اینجا حضور دارید شما هم گواه باشید که این دو نفر مرا در زندگى و در حال مرگ اذیّت کردند و به خدا سوگند که هیچ سخنى با شما نخواهم گفت تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما به سبب کارهایى که کرده ‏اید شکایت کنم.

در این هنگام ابوبکر گفت: واى بر من، هلاک شدم و گفت: اى کاش مادرم مرا نزاییده بود،

عمر گفت: تعجّب از مردم است که چگونه تو را به خلافت انتخاب کردند و تو پیرمرد خرفتى هستى که به‏ سبب خشم یک زن داد و فریاد مى‏ کنى و با خوشنودى او شاد مى‏ شوى و براى کسى که زنى را خشمناک کرده چیزى نیست. برویم که در این خانه ما را کاری نیست. و تو ای فاطمه تو نیز هرچه خواهی کن. ما را با تو چه کار؟! و آنها برخاستند و بیرون رفتند.

(چراغ صحنه خاموش می شود.)

راوی: و اندک زمانی بعد بانو فاطمه الزهرا سلام الله علیها سیده النساء العالمین، دنیا را به مقصد اعلی علّیین ترک فرمودند و اینچنین بار دیگر مدینه عزادار گشت.


دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا