فضائل غیر قابل انکار مباهله
فضائل غیر قابل انکار اما کتمان شده (واقعه مباهله رخدادی که مهم و غیر قابل تردید است)
در مقاله فضایل غیر قابل انکار اما کتمان شده به بررسی فضیلت هایی از ائمه علیهم السلام پرداخته شده که نسبت به آنها بی توجهی شده و لابلای نوشته های تاریخ گم شده اند. در این نوشتار کوشیدهایم به یکی از مناقب کتمان شده آل البیت، یعنی واقعه مباهله بپردازیم؛ رخدادی که مهم و غیر قابل تردید است.
فضائل غیر قابل انکار اما کتمان شده – غفلت و بیتوجهی
نسیان، غفلت و بی توجهی نسبت به بعضی مناقب و آثار اهل بیت (علیهم السلام) از سوی زائران مدینه منوره بسی جای شگفت است. حتی در کتب راهنمای زائران در مورد اماکن تاریخی مدینه هم، آنگونه که باید به آن اماکن پرداخته نشده و در لابلای نوشته های جغرافیا و تاریخ، به این مکانها و شأن و ارزش آنها کمترین اشارهای نگردیده است!
برای نمونه: کسی ننوشته است که امیر مؤمنان، علی علیه السلام انگشتر را در کجای مسجد النبی علیه السلام به فقیر داد. آنگاه که آن مسکین از کمک حاضران در مسجد نا امید شد و دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو شاهد باش که من در مسجد پیامبرت از مردم حاجت خواستم و دست نیاز به سوی آنان دراز کردم اما هیچ کس پاسخم را نداد.
علی علیه السلام در رکوع بود و در همان حال به فقیر اشاره کرد انگشتر را از دستش بگیرد و آیه کریمه:
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون
در شأن او نازل شد. چگونه است از این افتخار و منزلت علوی یاد نمیشود، اما خطای ابی لبابه و بیان توبه و طنابش و مکان اسطوانهاش زبانزد خاص و عام است؟!
چرا باید محل درِ خانه علی علیه السلام و ماجرای سد الباب و بسته شدن تمام درها، جز درِ خانه آن حضرت به مسجد النبی، در پشت قفسه های قرآن مخفی بماند و این حقیقت تاریخی به فراموشی سپرده شود؟ تعجب است که در میان کتب آداب و آثار مدینه هم نشانی از آن یافت نمیشود.
چرا کسی نمیداند که دخت گرامی پیامبر، زهرای مرضیه (سلام الله علیها) در کجای مسجدالنبی صلی الله علیه و آله، خطبه فدکیه را- آن هم از پشت پرده ایراد کرد، اما اسطوانه منسوب به عایشه بر همگان معلوم و مشخص است؟!
آری، جای جای روضه نبوی و شهر مدینه، به انوار و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) منوّر است. باید، این اماکن و ماجراهای تاریخی آن، با رویکرد تبیین فضایل و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) احیا شود و با انجام پژوهشی جامع و تهیه جزوات و فیلمهای تاریخی و با استفاده از هنر پویا نمایی، به ترسیم این وقایع پرداخت؛ زیرا که نورانیت و استحکام این قسم از ماجراها پاسخ بسیاری از شبهه پراکنیها را داده و مجال یاوه سرایی به دیگران نمیدهد.
در این نوشتار کوشیده ایم به یکی از مناقب کتمان شده آل البیت، یعنی «واقعه مباهله» بپردازیم؛ رخدادی که مهم و غیر قابل تردید است و در منطق های، در بیرون مدینه و با حضور اهالی مدینه به وقوع پیوست، اما امروزه به نام واقعه ای دیگر شناسانده میشود و نام «مسجد الاجابه» که یاد آور اجابت دعای پیامبر در حفظ امت از گرسنگی و غرق شدن است را بر آن مینهند!
در کتب راهنمای زائران، که بیشتر به جنبه جغرافیایی و تاریخی این اماکن میپردازند، نه تنها این فضیلتِ مسلّم، سربسته و نا تمام گذاشته شده، بلکه به اسم مسجد محله بنو معاویه معرفی شده است.
مسجد مباهله، دارای فضیلتی غیرقابل انکار اما کمرنگ!
اهمیت و استحکام این منقبت، از این حدیث رضوی آشکار میشود که گوید:
مأمون مناظرهای با حضور علمای اهل تسنن ترتیب داد و در آن، از امام رضا علیه السلام خواست برترین فضیلت امیر مؤمنان علیه السلام را با مستند قرآنی ثابت کند؛
«أَخْبِرْنِی بِأَکْبَرِ فَضِیلَهٍ لأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَدُلُّ عَلَیْهَا الْقُرْآن»
امام رضا علیه السلام از میان تمام آیاتی که در شأن امیر مؤمنان نازل شده، به آیه مباهله استناد کردند تا هیچ کس نتواند در آن، خدشه واردکند؛ زیرا همه گروه های اسلامی؛ از شیعی و سنی متفق اند.
و تاریخ هم تأیید میکند که در جریان این معارضه و محاجه، به میدان آوردن امیر مؤمنان علیه السلام، به عنوان «نَدْعُ … أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ» میباشد؛ یعنی امام علی به منزله نفس و جان پیامبر است. پس این آیه دلالت بر برتری و فضلیت حضرت علی علیه السلام بر دیگر صحابه، بلکه بر تمام انبیای بعد از پیامبر علیه السلام دارد.
منشأ و ریشه واقعه
طبق نقلی از سید بن طاوس، در سال نهم (یا دهم) هجرت، از سوی پیامبر گرامی علیه السلام نامهای به مسیحیان نجران (که شهری است میان حجاز و یمن) نوشته شد و آنان را به اسلام و برادری با مسلمانان فراخواند و حضرت رسول دستور دادند: در صورت خود داری از پذیرش اسلام، باید به حکومت اسلامی جزیه بپردازند و گرنه آماده جنگ با لشگر اسلام شوند.
وقتی حاملانِ نامه و پیکهای پیامبر خدا وارد نجران شدند، با واکنش سرد و خصمانه اهالی نجران روبه رو گردیدند. و در مجمع مشورتی، که از علمای مسیحی و بزرگان قبایل در معبد بزرگ تشکیل یافته بود، همگی از ترک مسیحیت و پذیرش اسلام سرباز زدند.
و رأی به جنگ دادند، جز اسقف اول، ابوحارثه که عالم ترینشان بود و بی اعتقاد به نبوت پیامبر نبود، به مخالفت برخاست و گفت: مهلًا، بنی عبد المدان! کمی آرامتر، چرا تصمیم عجولانه میگیرید که راه برگشت ندارد؟! بهتر است ابتدا از نزدیک گفتگویی با پیامبر انجام گیرد.
پس از گفت و گو، تصمیم بر آن شدکه گروهی چهل نفره از علمای مسیحی برای مذاکره راهی مدینه شوند، اما در همین حال، از قیصر روم و پادشاهان سودان و حبشه و شام و نصارای عرب تقاضای کمک برای جنگ با مسلمانان کردند.
فضائل غیر قابل انکار – حضور مسیحیان در مدینه
وقتی فرستادگان مسیحیان نجران به سرکردگی عاقب، که امیر و صاحب رأی ایشان بود و عبدالمسیح که در مشکلات به او پناه میبردند، به نزدیکی های مدینه رسیدند، به منظور مباهات و فخر فروشی بر مسلمانان، خودشان را به لباس های زربافت و حریر، آراستند و صلیب های طلایی را حمایل کردند.
آنان همچنین در پیشاپیش گروه، صلیب بزرگی از طلا، که اهدایی قیصر روم بود را به حرکت در آوردند. هنگام ورود به مدینه، مسلمانان که برای نماز عصر به مسجد میرفتند، مبهوت زرق و برق و هیبت آنها شدند.
بعضی میگفتند:
تاکنون فرستادگانی به این جمال و عقل ندیدهایم!
بعضی در پاسخ آنها می گفتند:
عاقل کسی است که خدا را به وحدانیت بشناسد و عبادت و اطاعت او کند. چگونه عاقل است کسی که معتقد است سه خدا وجود دارد؛ «پسر»، «پدر» و «روح القدس»!؟
مسیحیان زمانی به مسجد النبی وارد شدند که نماز عصرِ مسلمانان پایان یافته بود. آنان نیز در مسجد النبی به سمت شرق ایستاده، برای خواندن نماز خود، صلیبی قرار دادند و ناقوس نواختند و نمازشان را آغاز کردند.
این رفتار مسیحیان، آن هم در مسجد النبی، برخی از مسلمانان را خوش نیامد.
آنان گفتند:
اکنون که اسلام قوّت گرفته و از دست مشرکین مکه راحت شدهایم، گرفتار اینان (مسیحیان) شویم!؟
این افراد میخواستند جلو برنامه ها و سرو صداهای مسیحیان را بگیرند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله مانع آنها شدند و فرمودند مهلتشان بدهید عبادتشان را انجام دهند، اینها هم سرانجام آگاه خواهند شد.
بعد از فراغت از نمازشان، به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله شرفیاب شدند ولی با بی توجهی حضرت نسبت به خودشان و هدایایشان روبه رو گردیدند. وقتی از علت بی اعتنایی پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند، پاسخ شنیدند: دلیل بی اعتنایی حضرت، پوشش لباس های زربافت و آویختن صلیب و طلا و جواهر است.
پرسیدند:
چرا به هدایای ما توجه نمیکند؟ پاسخ شنیدند: آن حضرت هدیه غیر مسلمانان را نمیپذیرد، مگر این که مسلمان شوند. راهبان مسیحی چارهای جز پیراستن خود از طلا و جواهر ندیدند.
بالأخره پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان خواستند که اسلام بیاورند.
گفتند:
ما اکنون نیز اسلام داریم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
تا زمانی که صلیب میپرستید و بر این باورید که خدای سبحان دارای فرزند است و گوشت خوک میخورید، اسلام ندارید.
گفتند:
در انجیل، وصف نبی بعد از حضرت عیسی را خوانده ایم. او عیسی را تصدیق میکند و به وی ایمان دارد، لیکن شما او را سب میکنید و میگویید او بنده خدا است! مگر میشود عبد و بنده ای کارهای خدایی کند؟!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
من، برادرم عیسی را تصدیق میکنم. او را نبی مرسل، اما بنده خدا می دانم و تمام معجزاتش به اذن خداوند بوده است.
اسقفی به نام عبد المسیح پرسید:
ای ابوالقاسم، پدر موسی کیست؟
پیامبر فرمود:
عمران.
پرسید:
پدر یوسف کیست؟
فرمود:
یعقوب.
پرسید:
پدر شما کیست؟
فرمود:
عبدالله بن عبد المطّلب.
آنگاه پرسید:
پدر عیسی علیه السلام کیست؟
طبق نقلی پیامبر صلی الله علیه و آله از پاسخ آنها اعراض کرده، فرمودند:
پیامبر صلی الله علیه و آله:
شما امشب میهمان ما هستید تا فردا در این مورد از جانب خداوند وحی نازل شود.
روز بعد که جلسه تشکیل شد، نبی مکرم صلی الله علیه و آله فرمودند بر من وحی نازل شد که:
پیامبر صلی الله علیه و آله:
«إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»
اسقف گفت:
در کتب آسمانی گذشته اثری از اینکه عیسی علیه السلام از خاک خلق شده باشد نیست.
اینجا بود که حالت وحی به پیامبر صلی الله علیه و آله دست داد. آن حضرت وقتی به حالت عادی برگشت، فرمود اکنون بر من وحی شد که:
پیامبر صلی الله علیه و آله:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ» سوره آل عمران / 61
در صورت لجاجت در برابر حق، باید با هم مباهله کنیم، اگر من راست میگویم خداوند لعنت و دوری از رحمت خود را بر شما فرستد و اگر من دروغگو بودم آن گفته ها بر من باشد. مسیحیان گفتند: دعوت به مباهله روش منصفانه ای است. کی مباهله کنیم؟ فرمودند: فردا بعد از نماز صبح، إن شاء الله.
در همان شب رؤسای قوم با هم مشورت کردندکه اگر پیامبر در دعوت خود صادق باشد، هلاکت دامنگیر همه ما خواهد شد؛ همانگونه که حضرت موسی با برادرش هارون و دو فرزند وی، با قارون، اهل و همدستانش مباهله کردند و آنان همگی در زمین فرو رفتند. پس عاقلانه تر آن است که پرداخت جزیه را بپذیریم.
اسقف اعظم گفت:
باید دید فردا با چه کسانی به صحنه ملاعنه میآیند. اگر پیامبر با اصحاب و لشگریانش آمد مباهله میکنیم و اگر طبق آیه، با زنان، فرزندان و نزدیکانش آمدند مصالحه میکنیم و شرایط ذمّه را میپذیریم.
صبح، در بین الطلوعین، روز بیست و چهارم ذیحجه، سال نهم و یا دهم هجرت، در وادیی بیرون مدینه و محل کنونی مسجد الإجابه، تمام مسلمانان مدینه از یک سو و نجرانیان در سوی دیگر، صفکشیده، آماده شدند، در حالیکه اسقف اول در جلو ایستاده بود و مسلمانان نیز اجتماع کرده بودند.
ناگهان دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله در حالیکه دست حسن بن علی را گرفته و حسین بن علی را در آغوش داشتند و فاطمه زهرا از پشت سر و امیر مؤمنان (علیهم السلام) به دنبال آنها است وارد میدان مباهله شدند. دیدند پیامبر بر دو زانوی مبارک نشست، علی را در جلو و فاطمه را در مقابل و حسن بن علی را در سمت چپ و حسین بن علی را در سمت راست خود نشانده، فرمودند:
پیامبر صلی الله علیه و آله:
عزیزانم! من دعا میکنم شما آمین بگویید.
آنان انگشتان دو دستشان را در هم نموده، به سوی آسمان بالا بردند و گفتند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی».
پس نصاری پرسیدند:
اینان کیستند؟
به آنان گفته شد:
«هَذَا ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ خَتَنُهُ، عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ هَذِهِ ابْنَتُهُ فَاطِمَهُ وَ هَذَانِ ابْنَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ …».
مسیحیان که این منظره را دیدند، ترسیدند و گفتند:
مسیحیان:
اینگونه مباهله، همان مباهله کردن انبیا است. این چهره های استوار که میبینیم، اگر از خدا بخواهند، میتوانند کوه ها را هم جا به جا کنند! اگر کسی به حقانیت خویش شک داشته باشد، هیچ گاه بهترین و نزدیکترین عزیزان خود را در معرض خطر نمیاندازد.
از این رو ترس بر مسیحیان مستولی گردید و پاپ اعظم گفت:
پاپ اعظم:
«یَا أَبَا الْقَاسِمِ أَقِلْنَا»،ما مباهله نمیکنیم بلکه مصالحه میکنیم و شما مقدار جزیه را تعیین کنید.
و پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله پذیرفتند، لیکن فرمودند:
پیامبر صلی الله علیه و آله:
بدانید که اگر ملاعنه را انجام میدادید، همگی به صورت گوناگون مسخ میشدید. این بیابان را عذاب الهی پر میکرد و تا آخر سال نمیرسید که هر چه نصرانی بر روی کره زمین بود به هلاکت می رسید.
به حسب بعضی روایات، مسیحیان بعد از تعیین جزیه مراجعت به نجران کردند. ولی اکثر آن ها در اثر آگاهی از حقانیت اسلام و ملاطفت پیغمبر بزرگوار صلی الله علیه و آله نسبت به پیروان مسیح علیه السلام دوباره به محضر پیامبر اسلام مشرف شدند و اسلام را برگزیدند و برگشتند.
فضائل غیر قابل انکار – پی نوشت ها
1- بحارالأنوار، ج 21، ص 319، «فَقَالَ النَّبِیُّ ص لَا بَلْ أُصَدِّقُهُ وَ أُصَدِّقُ بِهِ وَ أُؤْمِنُ بِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ النَّبِیُّ الْمُرْسَلُ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ لَا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَیَاهً وَ لَا نُشُوراً».
2- بحارالأنوار، ج 21، ص 34، «إِنْ کُنْتُ صَادِقاً أُنْزِلَتِ اللَّعْنَهُ عَلَیْکُمْ وَ إِنْ کُنْتُ کَاذِباً أُنْزِلَتْ عَلَیَ».
3- الکافی، ج 2 ص 514، باب المباهله، «عَنْ أَبِی جَعْفَر ع قَالَ السَّاعَهُ الَّتِی تُبَاهِلُ فِیهَا مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ».
4- «فَأَتَوْا رَسُولَ الله ص وَ قَدْ غَدَا مُحْتَضِناً الْحُسَیْنَ آخِذاً بِیَدِ الْحَسَنِ وَ فَاطِمَهُ تَمْشِی خَلْفَهُ وَ عَلِیٌّ خَلْفَهَا وَ هُوَ یَقُولُ إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا».
5- «وَ فِی رِوَایَهٍ أَمَا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ لَاعَنُونِی مَا حَالَ الْحَوْلُ وَ بِحَضْرَتِهِمْ مِنْهُمْ بَشَرٌ. و فی روایه: قَالَ رَسُولُ الله ص لَوْ لَاعَنُونِی یَعْنِی النَّصَارَی لَقَطَعْتُ دَابِرَ کُلِّ نَصْرَانِیٍّ فِی الدُّنْیَا».
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.
فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمهشعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران