مجموعه اشعار محرم

مجموعه اشعار محرم شامل 47 شعر است

 مجموعه اشعار محرم شامل چندین شعر در مورد ماه محرم و امام حسین علیه السلام است که به صورت گلچین در این مجموعه برای شما گرامیان جمع آوری شده است که شما بتوانید از آنها در فضای مجازی و یا در مراسم های خود برای احیای ایام محرم استفاده نمایید.


مجموعه اشعار محرم شماره 1 – کریم تر ز کریمان روزگار تویی

هزار مرتبه گر سر بُرند از بدنم
به نوک نیزه، مجسّم کنم جمالت را
تمام عمر سخن از تو گفته ام، چه شود؟
گریستم به تو، یک عمر و از تو می خواهم
در آشیانه تن با تو بوده ام مأنوس
سری که خاک تو نبود، به دورش اندازم
به خاک کرببلا سجده کرده ام عمری
کریم تر ز کریمان روزگار تویی
به چشم من، نگهی کن که وقت جان دادن
خدا نیاورد آن دم که از تو دل بکنم
به چوب محمل زینب جَبین دل شکنم
که وقت مرگ بود، نامت آخرین سخنم
در آخرین نفسم، باز بر تو گریه کنم
مباد بی تو از این آشیانه پر بزنم!
دلی که بر تو نسوزد، در آتشش فکنم
که بوی تربت پاک تو خیزد از کفنم
گناهکارتر از هر گناهکار منم
تو را نگه کنم و جان برآید از بدنم


شعر محرم شماره 2 – هل من معین

هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد
تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک
“چون ماهی فتاده به صحرای خون”تنش
میگفت تشنه ام جگرم سوخته ولی
هر کس رسید زخم به زخمش اضافه کرد
وقتی سه شعبه بوسه به قلب حسین زد
رنگ جمال پرده نشینان پریده شد
افسار گرگ های حرامی دریده شد
بر روی خارهای مغیلان کشیده شد
با سنگ و نیزه ناز دهانش خریده شد
اعمال کشتنش به درازا کشیده شد
دنیا خراب، قامت زینب خمیده شد


مجموعه اشعار محرم شماره 3  – سر به زیر قدم توست

هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
سر به زیر قدم توست بها میگیرد
وقت تو وقت شریفی است ولی بین مسیر
ما هنوزم که هنوز است سر کار تواییم
رحمت واسعه ات کیسه ی ما را پر کرد
یا حسین است و یا ذکر شریف زینب
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
به روی چشم اگر از تو بلایی برسد
بگذار این دل ما هم به نوایی برسد
اگر از مادر تو چند دعایی برسد
بگذارید فقط روز جزایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
نیستم عاشق اگر منت درمان بکشم
بعد از این وقت کرم پشت در خانه مرو
طلب ماست نداریم همین ما را بس
گریه کن های تو همسایه ی زهرا هستند
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
پس چه بهتر سر ما نیز به پایی برسد
منتظر می شوی اینقدر گدایی برسد
تا ببینیم که از تو چه عطایی برسد
این چه لطفی است به هر بی سر و پایی برسد
اگر از ما به صف حشر صدایی برسد


شعر محرم شماره 4 – حریم آل علی

حریم آل علی را ز اشک آب گرفت
بگفت یا ابتا اَینَ عمّی العبّاس
نشست در یم خون تا مه بنی هاشم
به گاهواره علی ناله‌ای کشید ز دل
مدال نوکریش را گرفت از زهرا
سلام خالق منّان سلام خیر النّاس
سکینه آمد و با گریه راه باب گرفت
که ماه عارض سقّا ز خون خضاب گرفت
بنات فاطمه را سخت اضطراب گرفت
که تشنه در یم خون جا کنار آب گرفت
که گفت مادر و از فاطمه جواب گرفت
پدر ز علقمه قامت خمیده بر می‌گشت
سرشک دیدۀ بابا جواب او را داد
حرم از این خبر آمادۀ اسیری شد
سلام بحر به لب‌های خشک سقّایی
خوشا کسی که سر قبر او به این سه سلام
عطش ز تشنه لبان لحظه لحظه تاب گرفت
چه شد که چشم ز ما نجل بوتراب گرفت
کنار علقمه دیدند آفتاب گرفت
که صبر و طاقت و آرام از رباب گرفت
زبان به منقبت و مدح آن جناب گرفت
سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس


مجموعه اشعار محرم شماره 5 – چه غریبانه فغان کرد

بگذارید کنار بدنش گریه کنم
چه غریبانه فغان کرد مرا آب دهید
ساربانان مزنیدم به خدا خواهم رفت
بگذارید به زخم بدنش گریه کنم
کنم از چادر مادر کفنش گریه کنم
تا که سر داشت نشد خون سرش پاک
بگذارید گلم را که فتاده ست به خاک
بر تن زخمیِ بی پیرهنش گریه کنم
بگذارید به سوز سخنش گریه کنم
اندکی صبر کنار بدنش گریه کنم


شعر محرم شماره 6 – وارث شهیدان

زمان دفن شهیدان و سیدالشهداست
سواری از طرف عرش بر زمین آمد
روی تن شهدای سپاه افتادند
بنی اسد! پدرم تشنه کام جان میداد
امام جسم پدر را درون قبر گذاشت
گذاشت جسم علی را کنار جسم پدر
هنوز پیکر فرزنــد فاطمـه مانده
سه روز پیکرشان روی خاک کرب و بلاست
برای دفن پدر زین العابدین آمد
بنی اسد پی آقـا به راه افتادند
چه سخت در وسط ازدحام جان میداد
سر مزار دو رکعت نماز صبر گزاشت
نوشت اسم علی را کنار اسم پدر
تن برادر زینب در علقمه مانده
بنی اسد متحیر شدند و در ماندند
امام گفت که من وارث شهیدانم
امام آمد و بالای قتلگـاه رسید
حسین را ته گودال گیر آوردند
امام رفت بیارد شهیـد آخـر را
خلاصه داشت کنار شهیدها می مرد
ترک ترک شده الماس را تکان ندهید
میان اینهمه جسم بدون سر ماندند
نشانی همه را خوب خوب میدانم
زمان دفن تن چاک چاک شاه رسید
برای دفن تن او حصیر آوردند
امام رفت بیارد علی اصغر را
تن تمامی اصحاب را به خاک سپـرد
بنی اسد تن عباس را تکان ندهید


مجموعه اشعار محرم شماره 7 – به سوی شام و کوفه ام

به سوی شام و کوفه ام، چه دل شکسته می برند
زیارت تو آمدم، سرت نبود یا حسین
ببین که یک شبه شده، جمال ما همه کبود
برای کودکان خود، ز گوش کودکان تو
تمام رکن قامتش، ز هم گسسته می برند
غم تو و یتیم تو، به دل نشسته می برند
ولی ز بغض و کین سرش، به نیزه بسته می برند
همان وجود نازنین، خدای صبر در زمین
تو در تنور و کودکان، میان آتش حرم
سر امیر لشگرت، به نیزه ها نمی نشست
ببین که زینب تو را، غریب و خسته می برند
مرا برای دیدن سر شکسته می برند
ز قتله گاه تو مرا، به دست بسته می برند
تمام گوشواره ها، به دست بسته می برند


شعر محرم شماره 8 – دوباره بوی بلا برمشام می آید

دوباره بوی بلا برمشام می آید
به هرکه مینگری با کمال بی شرمی
کسی که بوی بهشتی شنیده میداند
برای تابش صبح سپیده، جانب شا م
ز درد غربت آل علی«وفائی» باز
صدای شادی مردم مدام می آید
شمیم خارجیان برمشام می آید
که ازخدای بر آنان سلام می آید
به گوش مردم عالم پیام می آید
به گوش قافله سلار شاهدان شهید
بریده باد زبانی که گفت ای مردم
سلامشان نکند گرکسی چه غم دارند
هنوز ازسرنی با ترنم قرآن
نوای هلهله ازاهل شام می آید
برای سنگ زدن روی بام می آید
که عطر گلشن خیرالانام می آید
یگانه بانوی صبروقیام می آید
صدای گریه ز هر خاص و عام می آید


مجموعه اشعار محرم شماره 9 – اسارت زینب 

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب
مسیر دین خدا را نشان مان داده
نماز سینه زنان رو به کعبه ی گودال
سکوت محض جَرَس های لشگر دشمن
لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود
صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت
دلیل محکم حکم قداست زینب
نهفته در ثمراتِ عبادت زینب
کلوخ ها شده سهمِ غرامت زینب
رقیه درس گرفت از صلابت زینب
یزید شوکه شده از شهامت زینب
وجود معجری از نور؛ پرده درپرده
رموز جمله ی «من را دعا نما خواهر»
برای قتل حسینش دیه به او دادند
به پیشِ کعب نی و سنگ؛ راست قامت بود
نهیب حیدری اش کاخ ظلم را لرزاند
مرور متنِ کتاب شرافت زینب
چراغ روشنِ برج هدایت زینب
غروب روز دهم با امامت زینب
نشانِ معجزه ای از رسالت زینب
ملائکه همه ماتِ بلاغت زینب
نگاه ها برود سمتِ ساحت زینب


شعر محرم شماره 10 – قرآن بخوان 

ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
صوت قرآن سر تو، سر بلندم می‌کند
آن چه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
گر چه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان
با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدّمان
هر که هر چه دارد از این خاندان دارد حسین
کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان
بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان


مجموعه اشعار محرم شماره 11 – دروازه شام 

هر جا سخن از زینب و دروازه شام است
یک سر به سر نیزه عیان است ببینید
مردم نزنید از همه سو سنگ بر این سر
هر کوچه پر از هلهله و خنده و شادی است
باید همه از مرد و زن شام بپرسید
ساکت به تماشا ننشینید، حرام است
مانند هلال است ولی ماه تمام است
والله امام است امام است امام است
از شام بپرسید مگر عید صیام است؟
ناموس الهی ز چه در محضر عام است؟
دستی که به سر می‌زنی از این غم عظمی
هجده قمر از نوک سنان تابد و مردم
زوّار برادر شده بر نی سرِ عباس
با یاد سر و چوب و لب و ناله زینب
هرخانه که در سوگ حسین است سیه‌پوش
یادآور فرق سر و سنگ لب بام است
پرسند ز هم: پس سر عباس کدام است؟
هم اشک به رخ، هم به لبش عرض سلام است
انگار جهان در نظرم مجلس شام است
«میثم» در آن خانه غلام است غلام است


شعر محرم شماره 12 – شهیدان کربلا 

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین
در بین خنده و کف و شادی گریستند
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد
آرد صدای گریه ما سر بر آسمان
در کوچه‌های شام فقط سنگ‌های بام
میثم سلام می‌دهد از دور صبح و شام
شد خون دل غذای تو یا زین العابدین
گریند در عزای تو یا زین العابدین
ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین
در پای خطبه‌های تو یا زین العابدین
گردید رونمای تو یا زین العابدین
یک عمر در فراق جوانان هاشمی
چشم حسین و چشم شهیدان کربلا
ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت
تا حشر انقلاب حسین است سربلند
خاشاک و سنگ و خنده و دشنام و هلهله
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین
زنجیرها برای تو یا زین العابدین
دست گره گشای تو یا زین العابدین
از اشک بی صدای تو یا زین العابدین
بودند آشنای تو یا زین العابدین
بر صحن با صفای تو یا زین العابدین


⁣⁣مجموعه اشعار محرم شماره 13 – ای میر کاروان 

مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند
ای سر چنین که بر سر نی جلوه گر شدی
ما را برند بر سر بازار روزها
چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند
ترسم که کودکان تو از غصه جان دهند
شب ها به کنج خلوت زندان مکان دهند
زخمی بود که بر تن مجروح من رسد
ای میر کاروان خبری هم ز ما بگیر
بیم گنه مدار موید که روز حشر
با هر اشاره ای که سرت را نشان دهند
بنگر چه رنج ها که بر این کاروان دهند
بر دوستان فاطمه خط امان دهند


شعر محرم شماره 14 – به ناله انس گرفتم 

ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم
نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
عدو بهانه گرفت و زد و بدو گفتم
محبتت خجلم کرده عمه دست بدار
وجود سوزد از این شعله تا ابد «میثم»
به طفل خانه به دوش، آشیانه لازم نیست
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
به بلبلی که اسیر است لانه لازم نیست
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم
به سنگ قبر من بی گناه بنویسید
مرا ز ملک جهان گوشۀ خرابه بس است
به کودکی که چراغ شبش سر پدر است
به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
دگر به لالۀ رویم نشانه لازم نیست
بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
برای زلف به خون شسته شانه لازم نیست
سرودن غم آن نازدانه لازم نیست…


مجموعه اشعار محرم شماره 15 – روضه جانسوز شهر شام 

خدا بخیر کند باز ازدحام شده
یهودیان به تلافی خیبر آمده اند
خدا کند که نباشد درست این روضه
زمان روضه جانسوز شهر شام شده
زمان سنگ زدن وقت انتقام شده
عقلیه وارد بر مجلس حرام شده
تمام شهر برای نظاره جمع شدند
تمام صورت آقا بروی نی خون است
چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟!
عذاب حضرت زینب نگاه عام شده
سرش شکسته ز بس هتک احترام شده
تمام روضه خلاصه دراین کلام شده


⁣شعر محرم شماره 16 – ای هلال عشق 

اینان که سنگ سوی تو پرتاب می کنند
لب های خشک نیزه ی خود را حرامیان
با نوحه ی رباب و تکان دادن سنان
هفده ستاره معتکف چشم هایتان
بی حرمتی به آینه را باب می کنند
از خون سرخ توست که سیراب می کنند
شش ماهه ی تو را سر نی خواب می کنند
سجده به سمت قبله ی مهتاب می کنند
در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را
عکس سر بریده ی عباس را به نی
این آسمان شب زده را ای هلال عشق
هفده ستاره با کلماتی ز جنس اشک
با مشک های آب خنک، آب می کنند
در چشم های اهل حرم قاب می کنند
هفده ستاره گرد تو جذاب می کنند
تفسیر سرخ سوره ی احزاب می کنند


مجموعه اشعار محرم شماره 17 – حال افتاده گذارم سرِ بازار حسین 

بسته از عشق، دو دستم به اسارت چکنم
حال افتاده گذارم سرِ بازار حسین
بدتر از سنگ به ما، نان صدقه می دادند
یا به این طفل سه ساله سخنی گوی حسین
گر بیفتد سرِ بازار گذارت چکنم
وای با نعل فتاده سر و کارت چکنم
سرِ شش ماهه به نی هست کنارت چکنم
یاد داری که به من نیمه شبی مادر گفت
ای هلالم، بدنت بود پر از زخم هلال
بس که کوچک بوَد انگار که یک نی خالی است
چادر و مقنعه ام رفت به غارت چکنم
تو بگو بعد تو با دار وندارت چکنم
شد به ناموس تو در کوفه جسارت چکنم
یا بگو با غم این دختر زارت چکنم


⁣شعر محرم شماره 18 – آسمان از غم تو 

سایه ی راس تو تا بر سرم ای یار افتاد
تا که هجده سر ببریده به نی دیدم من
همه ی شهر به من طعنه زنان می گویند
از تو ای یار چه پنهان که دو چشمم تار است
گل افسرده ی تو بین دو صد خار افتاد
ولی ازغصه دگر،قلب من از کار افتاد
تاکه دید از سر نی،راس علمدار افتاد
کوفیان بر من و بر گریه ی من می خندند
کوفیان راس تو را بر سر نیزه بستند
چادرم پاره شد از بس که به من سنگ زدند
آسمان از غم تو بر سرم ای یار افتاد
یادم از عمر کمِ مادر بیمار افتاد
گذر دخت علی بر سرِ بازار افتاد
هیچ دانی که به روزم،به شب تار افتاد


⁣مجموعه اشعار محرم شماره 19 – با همه‌ ی خلق بگو 

شامیان! خون به دل خون‌ شده‌ ی ما نکنید
دین ندارید اگر، غیرتتان رفته کجا؟
پیش چشم اُسرا، سنگ به سر‌ها نزنید
آیه‌ای کز لب خونین، سر نی می‌شنوید
محمل دختر معصوم مصیبت‌ زده را
این ‌قَدَر ظلم به ذرّیّه‌ی زهرا نکنید
اُسرا را، سر بازار، تماشا نکنید
با دف و چنگ و نی و هلهله، معنا نکنید
روبه‌رو با سر ببْریده‌ی بابا نکنید
بگذارید بگرییم به مظلومی خویش
هر چه خواهید به ما زخم رسانید ولی
داغ دل، چاره به خندیدن دشمن نشود
«میثم»! از آل علی با همه‌ ی خلق بگو
به سرشک غم ما، خنده‌‌ی بی‌جا نکنید
دیگر از زخم زبان، خون به دل ما نکنید
خنده بر گریه‌ی ذرّیّه‌ی طاها نکنید
زخم را با زدن سنگ، مداوا نکنید
ترک دین، در طلب لذّت دنیا نکنید


شعر محرم شماره 20 – دوباره زائر قبرت شوم 

سلام می دهم از راه دور در شب جمعه
فقط نیامده بانوی بی نشان به زیارت
چه قدر فطرس پر سوخته ست گرد ضریحت
فقط دعای فرج ؛ تحت قُبّه ی تو بخوانم
به حق لحظه ی بر نیزه رفتن سر طفلت
سلام بر حرم تو ؛ سلام بر شب جمعه
رسیده است پدر در بر پسر ؛ شب جمعه
کنار این همه مرغ شکسته پر ؛ شب جمعه
دوباره زائر قبرت شوم اگر شب جمعه
مرا به کرببلا باز هم ببَر ؛ شب جمعه
به سمت صحن و سرای تو ایستاده ام آقا
نشسته زینب کبری کنار حضرت زهرا
هنوز خاطره ی اوّلین زیارت خود را
چه عطر سیب لطیفی گرفته است فضا را
چه صحنه های عجیبی عبور کرد ز چشمم
سلام می دهمت با دو چشم تر ؛ شب جمعه
حسن نشسته کنار پیامبر ؛ شب جمعه
مُرور می کنم ای مهربان به هر شب جمعه
پُراز شمیم تو گشته ست هر سحر ؛ شب جمعه
پدر ؛خرابه ؛سه ساله ؛کنار سر ؛ شب جمعه


⁣مجموعه اشعار محرم شماره 21 – می‌گرید آسمان و زمین 

حال و هوای کوچه، غم‌ آلود و درهم است
ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند
رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم
ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟
ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود
طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت
بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم
نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست
دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است»
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین
می‌گرید آسمان و زمین، در محرّمت
هر جا که نام توست، مکان فرشته است
باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست
دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است
آیین من تویی، که تویی دین راستین
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است
قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را
در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم
سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود


شعر محرم شماره 22 – کوفیان 

کوفیان در دلشان کینه‌ ی زهراست نیا
خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد
گر بیایی همه‌ ی اهل حرم می‌ بینند
گر بیایی همه‌ ی جن و ملک می‌شنوند
لااقل دختر خود را تو به همراه نیار
بینشان بغض علی (علیه السلام) واضح و پیداست نیا
نیزه و سنگ زدن حرفه‌ی اینجاست نیا
حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا
فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا
کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است
همه‌ ی غصه‌ ام این است که سنگت بزنند
پسرانم به فدای پسران تو شوند
سر من را که بریدند و به میخی بستند
مسلمت را بنگر بی‌ کس و تنهاست نیا
تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا
کمرت تا شده از غصه‌ ی سقاست نیا
که «بنیّ…» به لب حضرت زهراست نیا
کوفه جولانگه خولی و شبث‌ هاست نیا


مجموعه اشعار محرم شماره 23 – من حُرّ خطا کار توام 

⁣بسته در زنجیر خجلت دست و پایم یا حسین
با همه جرم و خطایم ای یم لطف و کرم
از سپهسالاری لشکر گذشتم، آمدم
جان زهرا مادرت اوّل گناهم را ببخش
ای که فرمودی مرا مادر بگرید در عزات
با چنین اشعار جان سوز و نوای آتشین
چشم پوشی کن خدا را، از خطایم یا حسین
آشنایم آشنایم آشنایم یا حسین
یا زاوّل قطع می شد هر دو پایم یا حسین
از تو نتواند کند آنی جدایم یا حسین
تا تنم صد پاره گردد، کن دعایم یا حسین
ای خدا را چشم، من حُرّ خطا کار توام
گر چه از غفلت شدم بیگانه ات، راهم بده
کاش می مردم نمی بستم سر راه تو را
گر جدا سازد عدو با تیغ، بند از بند من
عضو عضوم عاشق زخم از دم تیغ بلاست
نیست غیر از تو کسی مشکل گشایم یا حسین
هست در کوی تو امیّد عطایم یا حسین
چهره بر پای علمدار تو سایم یا حسین
بعد از آن در کوی عشقت کن فدایم یا حسین
آمدم مادر بگرید در عزایم یا حسین
شافع (میثم) به فردای جزایم یا حسین


⁣شعر محرم شماره 24 – سرم خاک کف پای حسین 

سرم خاک کف پای حسین است
بهشت ارزانی خوبانِ عالم
دراین عالم تمنایی ندارم
خوش آن صورت که در فردای محشر
نترسانیدم از روز قیامت
به بازار عمل، فردای محشر
در این پرونده امضای حسین است
که چشم من به سیمای حسین است
چراغم روی زیبای حسین است
که اشکم دُرِّ دریای حسین است
پر از نور تجلای‌ حسین است‌
بُوَد پرونده‌ام چون برگ گل، پاک
به وقت مرگ چشمم را نبندید
چراغ از بهر قبر من نیارید
از آن با گریه دائم خو گرفتم
دلی‌ جای‌ خدا باشد که آن‌ دل‌
دلم مجنون و شیدای حسین است
بهشت من تماشای حسین است
تمنایم تمنای حسین است
بر آن نقش کف پای حسین است
قیامت، قد و بالای حسین است
همه هستم تولای حسین است


شعر محرم شماره 25 – از روزهای قافله دلگیر می‌ شوی 

از روزهای قافله دلگیر می‌ شوی
زخمی ست لحظه‌ های تو مانند پیکرت
خون جگر که می‌ خوری از دست درد و داغ
خون گریه می‌ شوی تو و تا آخرالزمان
کز روشنای عمر خودت سیر می‌ شوی
در کوچه‌ های شام که تکفیر می‌ شوی
در هر نگاه آینه تکثیر می‌ شوی
در شام شوم زخم زبان‌ها چه می‌ کشی؟
آیات صبح از لب قرآن شنیدنی ست
با آه آه روضۀ ما ای امام اشک
هر روز چند مرتبه تو پیر می‌ شوی؟
از بس اسیر طعنه زنجیر می‌ شوی
بی تاب بغض‌های گلوگیر می‌ شوی
از چشم‌ها همیشه سرازیر می‌ شوی


مجموعه اشعار محرم شماره 26 – بنی اسد متحیر شدند 

زمان دفن شهیدان و سیدالشهداست
سواری از طرف عرش بر زمین آمد
روی تن شهدای سپاه افتادند
بنی اسد! پدرم تشنه کام جان میداد
امام جسم پدر را درون قبر گذاشت
گذاشت جسم علی را کنار جسم پدر
هنوز پیکر فرزنــد فاطمـه مانده
سه روز پیکرشان روی خاک کرب و بلاست
برای دفن پدر زین العابدین آمد
بنی اسد پی آقـا به راه افتادند
چه سخت در وسط ازدحام جان میداد”
سر مزار دو رکعت نماز صبر گزاشت
نوشت اسم علی را کنار اسم پدر
تن برادر زینب در علقمه مانده
بنی اسد متحیر شدند و در ماندند
امام گفت که من وارث شهیدانم
امام آمد و بالای قتلگـاه رسید
حسین را ته گودال گیر آوردند
امام رفت بیارد شهیـد آخـر را
خلاصه داشت کنار شهیدها می مرد
ترک ترک شده الماس را تکان ندهید
میان اینهمه جسم بدون سر ماندند
نشانی همه را خوب خوب میدانم
زمان دفن تن چاک چاک شاه رسید
برای دفن تن او حصیر آوردند
امام رفت بیارد علی اصغر را
تن تمامی اصحاب را به خاک سپـرد
بنی اسد تن عباس را تکان ندهید


مجموعه اشعار محرم شماره 27 – از دست با عنایت تو کربلا گرفت 

وقتی فرشته دست دعای مرا گرفت
بی اختیار مرغ دلم پرکشید و بعد
لب وا نکرده بودم و حاجت روا شدم
دیدم کنار پنجره فولادتان شبی
کم کم بساط یک سفر تازه پا گرفت
بین کبوتران حریم تو جا گرفت
لطفت مجال حرف زدن از گدا گرفت
معلول بود کودکی اما شفا گرفت
مبدا دلِ شکسته ی من بود وبعداز آن
باب الجواد بودم و باران شروع شد
من حاجی فقیرم و تو کعبه ی منی
هرکس به گوشه های ضریحت دخیل بست
بال فرشته مقصد ایوان طلا گرفت
اذن دخول را که دلم از شما گرفت…
سعی صفا هم از قدم تو صفا گرفت
از دست با عنایت تو کربلا گرفت


مجموعه اشعار محرم شماره 28 – ماییم و فقط روضه ی ارباب و دگر هیچ 

ماییم و فقط روضه ی ارباب و دگر هیچ
اندوخته جز اشک نداریم به دنیا
راه دل ما را به حرم ختم نمودند
“در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری”
وابسته ی خورشید جهان تاب و دگر هیچ
شد کوه گنه شسته به سیلاب و دگر هیچ
چون ابر سبک بارم و بی خواب و دگر هیچ
چون روزنه ای چشم فرو بسته از عالم
اندازه ی یک قطره اگر اشک فشاندیم
چون پرچم سیار عزا خانه به دوشم
چشمان پر اب و دل بی تاب و دگر هیچ
ماییم و همین گوهر نایاب و دگر هیچ
هر راه به جز این شده گرداب و دگر هیچ
گویم که غم حضرت ارباب و دگر هیچ


مجموعه اشعار محرم شماره 29 – اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری می شود 

کوفی و شامی یکی از دیگری بد چشم تر
دیدنت بر نی هم آتش زد هم آرامم نمود
اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری می شود
مانده ام گویم بران ای ساربان یا که مران
مانده ام گویم بخوان قرآن حسین جان یا نخوان
رفتن و ماندن به یک اندازه داغم می کند
صوت تو دل می بَرد اما امان از سنگ ها
مانده ام گویم امان از کوفیان یا شامیان
مانده ام گویم بمان پیشم حسین جان یا نمان
مانده ام گویم بدان از حال زینب یا ندان


شعر محرم شماره 30 – ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس 

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
خورشید آسمان ها در پیش گنبد او
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس


⁣مجموعه اشعار محرم شماره 31 – آواز رحیل 

مَبَریدم، که در این دشت مرا کاری هست
من و این باغ خزان ‌دیده، خدا را چه کنم
نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام
هستی‌ام رفته ز کف، بعد تو یا ثارالله
با وجودی که بود بار جدایی سنگین
باغبان چمن معرفت، آسوده بخواب
مَبَرید از چمن حُسن (شفق) را بیرون
که در این دشت مرا قافله ‌سالاری هست
که در این حلقه‌ی گل، نرگس بیماری هست
ساقی افتاده ولی، ساغر سرشاری هست
یادگار از تو پرستوی پرستاری هست
هست پیوند وفا با تو مرا آری هست
یار اگر نیست ولی زمزمه‌ی یاری هست
ساربانا، مزنید این همه آواز رحیل
ساربان، تند مَران قافله‌ی گل‌ها را
تشنه‌ کامان بلا را، چه غم از سوز عطش
تا به مرغان چمن، رسم وفا آموزد
گر چه از ساحت قدس تو جدایم کردند
در نماز شب خود غرق مناجات توام
گرچه گل نیست ولی صحنه‌ی گلزاری هست
همره لاله‌ رخان، لاله‌ی تبداری هست
مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست
هیچم ار نیست تمنای توام باری هست
لله الحمد مرا روح سبک ‌باری هست
که مرا شب همه شب دیده‌ی بیداری هست
که در آنجا که بود جلوه‌ی گل خاری هست


مجموعه اشعار محرم شماره 32 – ابر و باد و مه و خورشید گرفتار حسین 

ابر و باد و مه و خورشید گرفتار حسین
گریه و روضه دلِ سینه زنان را برده
پادشاهان جهان نوکر ناقابل او
ضربان دل زینب همه دم می گوید
چه کنم قافیه ها باز قیامت کردند
روضه قحطی آب و قمر هاشمیان
اصغر و تشنگی و حرمله و تیر و کمان
شرح ماتم چه کنی زین همه ایام بلا
مهر و سجاده و محراب خریدار حسین
دل بیچاره ی ما طالب دیدار حسین
صد سلیمان نبی نوکر دربار حسین
به فدای شرف و عزت و ایثار حسین
ز کَرم خانه ی ارباب و ز گفتار حسین
اِرباً اربا شدن احمد مختار حسین
خنده و هلهله ی دشمن خونخوار حسین
که عزادار شده خالق دادار حسین
کوه و دشت و چمن و باد به فرمان شما
یوسف مصر اگر شهره به زیبارویی است
فلک و مُلک و مَلَک معتکف مرقد او
غزل و شعر و قصیده شده محتاج کرم
علم و بیرق و زنجیر و کتل آوردند
چشم زهرا و علی چشمه خون شد افسوس
نیزه و زلف پریشان و لب غرق به خون
راز خوشبختی نوکر به خدا نیست جز این
عالم و آدم و خاتم همه بیمار حسین
خود گدایی است که آید سر بازار حسین
چشم تاریخ شده خیره ز پیکارحسین
شاعر از لطف خدا گشته بدهکار حسین
روضه خوان، روضه بخوان از دل غم دار حسین
زینت خاک شده جسم علمدارِ حسین
شده مهمان شب دختر تبدار حسین
که شده معتکف گنبد دوّار حسین


⁣شعر محرم شماره 33 – با غُلِ جامعه، در هم بِفِشارید تنم را 

با غُلِ جامعه، در هم بِفِشارید تنم را
لاله‌ی گلبُنِ مولای جوانانِ بهشتم
رازِ مظلومیَم آن روز شود بر همه ظاهر
به همه خَلق بگوئید که با پیکرِ عُریان
هدفِ سنگ نمائید، ز هر سو بدنم را
خاکِ ویرانه‌ سرا، کرده خزان یاسمنم را
که پس از مرگ، برآرند ز تن پیرُهنم را
بوریائی کفن آمد، پدرِ بی‌ کَفَنم را
می‌توان پوست بُرید از تنِ رنجور من، امّا
نیزه و کعبِ نی و سنگِ جفا بود جوابم
هدفم نشرِ پیام پدرم بود در این رَه
نظمِ «میثم» همه جوئید و به هر بیت بخوانید
نتوان دوخت ز گفتارِ حقایق، دهنم را
سرِ بازار شنیدند چو مردم سخنم را
که عَدو کرد هدف، دست و سر و پا و تنم را
قِصّه‌ی غُصّه و اندوه و مَلال و مِحَنم را


مجموعه اشعار محرم شماره 34 – ما گدایت هستیم  

“حُبّاََ لِاَبیک”، ما گدایت هستیم
کوریّ هر آن کس به دلش بُغض علیست
” حُبّاََ لِاَبیک “، دورِ تو می‌چرخیم
اَلحَق که تو باشیِ پسرِ شیر خدا
لالاییِ کودکیّ ِ مان مرثیه بود
با تربتِ کربلا رفیقیم حسین!
لبّیک، چراغِ راه! ما را دریاب…
یا سَیّدَنَا الغریب! ” حُبّاََ لِاَبیک… ”
ای آنکه کشیده سر، بلا را به رضا
گر در طَفِ عشق، ما نبودیم؛ ولی…
هر کس به کسی نازد و ما نیز به تو
از صبحِ ازل گرفته تا شام ِ ابد
لعنت به هر آنکه گفت: ” بُغضاََ لِاَبیک… ”
” بُغضاََ لِاَبیک”، دشمنت کُشت ولی
“حُبّاََ لِاَبیک”، خاکِ پایت هستیم
پای عَلَم ِ شاهِ ولایت هستیم
پابندِ مدیحه و ثنایت هستیم
مجذوب رُخِ شاه‌لقایت هستیم
مدیون ِ مجالس ِ عزایت هستیم
بی‌خودشده‌ی قبله‌نمایت هستیم
محتاجِ قنوتِ ربّنایت هستیم
فارغ ز هر آنچه ماسوایت هستیم
“حُبّاََ لِاَبیک”، مبتلایت هستیم
گریه‌ کُنِ امروزِ رَثایت هستیم
دلبسته‌ی غمزه‌ی لوایت هستیم
بر خوانِ عنایت و عطایت هستیم
“حُبّاََ لِاَبیک”، جان فدایت هستیم
ما در صفِ کُشته‌مُرده‌هایت هستیم


⁣شعر محرم شماره 35 – دو خورشید جهان آرا 

دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیه قرآن
کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
بگفت‌ ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
امید زینب است‌ای آفتاب دامن زهرا
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من‌ای مولا
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل‌ای سرور!
قبول درگهت کن منّتی بگذار بر خواهر
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر
که این دو شاخه‌ی گل را کنم در مقدمت پرپر
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!


⁣شعر محرم شماره 36 – باز این چه شورش است که در خلق عالم است 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
توبه شکسته ها همه گویند یاحسین
از کودکی حسینیه دار محرمیم
هرکس که ذره ذره به پای حسین سوخت
گریه غبار سینه ی من داده شستشو
نام حسین بار دگر انقلاب کرد
رب الحسین هرچه دعا مستجاب کرد
این روسیاه را خودش عالیجناب کرد
اورا خدا به وصل خودش کامیاب کرد
این قلب خاک خورده چنان دّر ناب کرد


⁣شعر محرم شماره 37 – شعر می خوانم ولی، شاعر شوم کار شماست 

شعر می خوانم ولی، شاعر شوم کار شماست
قصه را می خواند و چشمان ترم آمد پدید
گفته اند فوق علم ها، یک علم افراشتی
هر چه از عاشق بپرسند، نقش می گردد ز تو
تا که گویند یا حسین، این دل به تو همراز شد
ساقی دریا به آغوشش رسید و آب شد
چون تو عباسی و ذکرت مَحرم دلها شده
چشمها را شسته ام، زائر شوم کار شماست
خاک باران خورده ام، چشم ترم کار شماست
گر عمود است کربلا، بر آن علم کار شماست
ای که نقشی بر قلم، رد قلم کار شماست
گر که همرازم به راز عشق هم، کار شماست
اینکه دریا می شود چون موج خم کار شماست
گر که لبها مُحرم نامت شود کار شماست


مجموعه اشعار محرم شماره 38 – یک اربعین بود که ندیدم جمال تو 

تا سایه سرت به سر محملم فتاد
یک اربعین بود که ندیدم جمال تو
ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
برخاست آتش از دل و اشکم به رُخ دوید
دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
شد باز بند دست من و باز کی شود
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد
وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد
یک مشکل دگر به روی مشکلم فتاد
دل هر زمان به یاد ابوفاضلم فتاد
مُردم همین که بار در آن منزلم فتاد
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد
بند مصیبتی که به پای دلم فتاد


⁣شعر محرم شماره 39 – چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام 

«چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
همرهم زین العباد این حجت دادار را
«خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»
قامت خم گشته‌ای بهر جواب آورده ام
این همه سوغات از شام خراب آورده ام
گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام
جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام

مجموعه اشعار محرم شماره 40 – این بار بی مقدمه از سر شروع کرد

این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از خط به خط روضه ی گودال رد شدو
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد…

مجموعه اشعار محرم شماره 41 – وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد…
وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
انگار صدای مادری دلخسته می‌رسید
همراه آن صدا تمامیِّ کودکان
هر کس که زنده بود از اهل خیام تو
دور از نگاه علمدار لشگرت
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد…
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد …
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد
آری صدای گریه‌ی زهرا گرفت و بعد
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد
آتش به خیمه‌های تو بالا گرفت و بعد
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل..

مجموعه اشعار محرم شماره 42 – ای مدینه سوز دیگر ساز کن

ای مدینه سوز دیگر ساز کن
اهل یثرب خون فشانید از دو عین
مردها چون زنان شیون زدند
هاشمیات از حرم بیرون شدند
مادر عباس با قلب کباب
گفت ای یاران سئوالم از شماست
دید نا گه بانویی با قد خم
من سیه پوش گل یاس توام
جان مادر داغ پیرم کرده است
عمر زینب بارها بر سر رسید
ناله اش چون آتش افروخته
ناله کرد و گفت با صوتی حزین
یا محمد ، جانم آمد بر لبم
در بروی داغ داران باز کن
من خبر آوردم از قتل حسین
بر شرار سینه ها دامن زدند..
غرق در دریای اشک و خون شدند
داد یک یک آل عصمت را جواب
دختر مظلومه ام زینب کجاست
گفت مادر دخرت زینب منم
داغ دار بهر عباس توام
درد و غم از عمر سیرم کرده است
تا کنار قبر پیغمبر رسید
سینه اش چون خیمه ها سوخته
السّلام ای رحمه للعالمین
زینبم من ، زینبم من زینبم…

مجموعه اشعار محرم شماره 43 – اربعین

هلا! ای جسم من ای خفته ای زندانیِ دیوار
فراری از تمام مردم دنیا مسیرم خورد
می اندیشم به آرامش به خوابی خوش درون خاک
به سر شوق رهایی داشتم از این جهان اما
به ساز خود مرا رقصاند و بی تنبوره رقصیدم
جهان آری چه فرقی می کند با سیب یا گندم
جهان این استخوان خوک در دست جذامی ها
جهان یک روز در صفین، جهان یک روز بر منبر
جهان نگذاشت تا روز دهم در کربلا باشم
جهان این نخ نمای رنگ و رو رفته ولی گاهی
جهان این تیرهء خاموش روشن می شود آری
همان وقتی که اشکی می چکد در روضه از چشمم
همان وقتی که در مشّایه خوابم برد روی خاک
عمود آخر است و چشم های خیس من بسته است
جهان پایان خوبی با حسین ابن علی دارد
جهان زیبا جهان زیبا جهان زیبا جهان زیباست
“أنا الحق” شطحِ منصور است روی دار اما ما
فقط با مرگ از این خواب سنگین می شوی بیدار
به قبرستان به شهر مردمِ آرام و بی آزار
جهان! ای بختک بی انتها دست از سرم بردار
نفس در سینه ام اصرار کرد اصرار کرد اصرار
جهان این مست لامذهب، جهان این پیر لاکردار
فریبم داد با درهم فریبم داد با دینار
جهان این مثل آب بینیِ احشام، بی مقدار
فریبم داد با قرآن فریبم داد با دستار
چه فرقی می کند حالا شوم تواب یا مختار
شبیه چادر مادربزرگم می شود گلدار
محرم ها که می کوبم سیاهی بر در و دیوار
همان وقتی که می گویند از گودال از مسمار
دلم آن خواب را می خواهد آن رویای بی تکرار
به گوشم می رسد اهلا و سهلا مرحبا زوار
تو تنها گریه کن در روضه، باقی را به او بسپار
جهان با حضرت زهرا جهان با حیدر کرار
علیُ حق به لب داریم همچون میثم تمار

مجموعه اشعار محرم شماره 44 – احرام ما لباس سیه، کعبه کربلا

هر جا عزای تو است همانجا حریم تو است
احرام ما لباس سیه، کعبه کربلا
جابر بپوش جامۀ احرام و غسل کن
اینجا نه کعبه، کعبه در اینجا کند طواف
جابر در این زمین مقدّس وقوف کن
اینجاست گلبنی که به دامان سرخ آن
بالای سر میا که سری نیست در بدن
بر حنجر بریدۀ او نام زینب است
جابر به دور قبر بگرد و نظاره کن
بوی حبیب می وزد از خاک آن مزار
هر پیر دلشکسته در آن بزم جابر است
اشک مصیبت تو فرات است و کوثر است
کاین سرزمین مزار بدن های بی سر است
اینجا نه خانه، خون خداوند اکبر است
کاینجا نکوتر از عرفات است و مشعر است
از حملۀ خزان صد و ده لاله پرپر است
پایین پا بیا که تن پاک اکبر است
در سینۀ دریده ی او قبر اصغر است
دور از تمامی شهدا قبر دیگر است
آری حبیب نور دو چشم مظاهر است

مجموعه اشعار محرم شماره 45 – جابر بیا به جانب گودال قتلگاه

جابر بیا به جانب گودال قتلگاه
این سنگ ها که در دل گودال ریخته
جابر ز قتلگاه بیا سوی علقمه
از جان مزار حضرت عبّاس را ببوس
عبّاس کیست آنکه به رزم و به حلم و صبر
عبّاس کیست سرو روان دو فاطمه
«میثم» سلام باد به جابر که بر لبش
کانجا به گوش نالۀ زهرای اطهر است
یادآور جنایت خصم ستمگر است
کانجا حسین را سر و سر دار و لشگر است
چون با سرشک فاطمه خاکش مخمّر است
گاهی حسین گاه حسن گاه حیدر است
عبّاس کیست چشم و چراغ دو مادر است
در روضۀ حسین سلام مکرّر است

مجموعه اشعار محرم شماره 46 – خبر به حیث سَنَد مُعتبر، خبر مُتِواتِر

خبر به حیث سَنَد مُعتبر، خبر مُتِواتِر
به کربلا رفتن آن قَدَر فضیلت دارد
رواست خستگی راه را به دوش کشیدن
رواست چِلِّه ی ماتم، پیاده در دل جاده
رواست طِیِّ طَریق آن چنان که تاوَل پایم
خوش آن زمان که دو چشم گناهکار ببیند
خوش آن زمان که ببینم عمود سیصد و ده را
که دیده است که خلقی بدون مُزد و مَواجِب
چه می کنند مگر خادمان درون مَواکِب
حماسه ای که عَقیم است واژه وقت بیانش
حماسه ای که رسا نیست حَدِّ آن به سرودن
خدا کند برسم اربعین به کرب و بلایش
خبر رسیده به ما از طریق حضرت باقر
که در مسیر زیارت رواست مُردن زائِر
رواست اَرج نهادن به جایگاه شَعائِر
قدم زَنَم به مُواسات، در مَعیَّت جابِر
کُنَد غم اُسرا را به ذهن من مُتِبادِر
امام عصر خودش را میان خیل مسافر
دهان به طعنه گشایم، زبان به لَعن مقصر
نَهَند گردن خود را به پیشگاه اَوامر
که عاشقان مبهوتند و عاقلان متحیر
وَلو که خطبه کنندش شیوخ روی مَنابر
توان وصف ندارد زبان اَلکَن شاعر
خدا کند برسد وقت مرگ من، دم آخر

مجموعه اشعار محرم شماره 47 – سحر چون پیک غم از در درآید

سحر چون پیک غم از در درآید
درای کاروانی از وطن دور
گمانم کاروان اهل‌بیت است
گلاب از چشم هر آلاله، جاری است
پس از یک اربعین اندوه و هجران
همان خواهر که غوغا کرده در شام
همان خواهر که با دُرّ بیانش
همان خواهر که کَس نشناسد او را
همان خواهر ولی خاطرپریشان
اگر از کربلا، غمگین سفر کرد
نوای «وای وای» از جان زهرا
از این دیدار طاقت‌سوز ما را
غم‌آهنگی به استقبال یک فوج
بیا با این کبوترها بخوانیم
«شمیم جان‌فزای کوی بابم
«گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک
«به گوشم، عمّه! از گهواره‌ی گور
«مهار ناقه را یک دم نگه‌دار
«ولی ای عمّه! دارم التماسی
«در این صحرا مکن منزل که ترسم
شرار از سینه، آه از دل برآید
به گوش جان ز دیوار و درآید
که سوی کعبه‌ی دل با سرآید
که عطر عترت پیغمبر آید
به دیدار برادر، خواهر آید
همان ریحانه‌ی پیغمبر آید
به هر جا آفریده محشر آید
به باغ لاله‌های پرپر آید
سیه‌پوش و بنفشه‌پیکر آید
کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید
صدای «های های» حیدر آید
همه خون دل از چشم تر آید
کبوترهای بی‌بال و پر آید
سرودی را که شام غم سرآید:
مرا اندر مشام جان برآید»
که بوی مُشک ناب و عنبر آید»
در این صحرا، صدای اصغر آید»
که استقبال لیلا، اکبر آید»
قبول خاطر زارت گر آید»،
دوباره شمر دون با خنجر آید»

مجموعه اشعار محرم شماره 48 – ای امت رسول، قیامت به پا کنید

ای امت رسول، قیامت به پا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی
داغ پیغمبر است و بلایی‌ست بس عظیم
ختم رسل به سوی جنان می‌کند سفر
ریزید خون ز دیده که در آخر صفر
دریای اشک، ملک خداوند سرمد است
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب
عالم ز دود فتنه سیه‌پوش می‌شود
باور کنید قامت حیدر خمیده است
باور کنید بغض حسن مانده در گلو
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
باید برای حضرت زهرا دعا کنید
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم
جان جهانیان ز جهان می‌کند سفر
کز پیکر وجود، روان می‌کند سفر
بــاور کنیــد روز عــزای محمّد است
خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
واویلتا عزای رسول خدا شده
حقّ علـی و آل، فـراموش می‌شود
رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است
خونِ ‌دل حسین به صورت چکیده است

مجموعه اشعار محرم شماره 49 – سوگ رسول یا که غم بی‌نهایت است

خورشید، رنگ باخته و روز، چون شب است
سوگ رسول یا که غم بی‌نهایت است
تیغ سقیفه گشته حمایل به دست خصم
امت پس از نبـی ره طغیان گرفته‌اند
پیغمبری که دست دو عالم به دامنش
آزرد باغ لاله‌اش از نیش خارها
اجر رسالتش چه قَدَر ظالمانه بود
مردم درِ سرای علی را نمی‌زنند
دیگر مدینه داده ز کف شور و حال را
ای آسمان بگرد و دل از غصه چاک کن
دستی برون ز خاک کن ای ختم انبیا
بی‌تو جهـان دچـار بلایی عظیم شد
افتاده پشت سر همه آیات ذوالجلال
اجر نبی به کشتن زهرا ادا شود
حامی دین و یار ولی کیست؟ فاطمه
یارب! به اشک چشم علی، خون فاطمه
بیش از هزارسال، شب و روز و ماه و سال
با تیغ مهدی‌اش دل ما را صفا بده
اسلام، سرشکسته اعدا نمی‌شود
درمان زخم سینه مجروح اهل‌بیت
یک کربلا غـم است که در قلب زینب است
یا نقشۀ شکستن رکن هدایت است
او را هوای حمله به بیت ولایت است
با دست فتنه دامن شیطان گرفته‌اند
با آن که آب غسل نخشکیده بر تنش
دیدند حمله‌های خزان را به گلشنش
بـر دست دخترش اثر تازیانه بود
جز با لگد به بیت ولا پا نمی‌زنند
کس نشنـود صــدای اذان بــلال را
خود را نهان چو جسم پیمبر به خاک کن
اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن
بردار سر ز خاک! که زینب یتیم شد
قرآن چو حرمت نبوی گشته پایمال
زهرا زند به پشت درِ خانه بال‌بال
اول شهیـد راه علـی کیست؟ فاطمه
آن فاطمه که عرش خدا راست قائمه
دارد به این دعا همه شب شیعه زمزمه
بـر سینـه شکستـه زهـرا شفا بده
مهر علی برون ز دل ما نمی‌شود
جز با ظهور مهدی زهرا نمی‌شود…

مجموعه اشعار محرم شماره 50 – شهادت امام رضا علیه السلام

مسافری که اجل گشت همسفرش
هنوز آید از آن حجره غریب به گوش
چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند
اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن
ز اشک‌ها‌ی جوادالائمه پیدا بود
پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش
سفر رسیده به پایان در آخر صفرش
صدای ناله آهسته پسر پسرش
که پاره جگرش، پاره پاره شد جگرش
جواد آمده از ره به دیدن پدرش
که شسته دست دگر از جهان محتضرش
پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا