نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – نمایشنامه رادیویی مباهله
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – دعوت تمام ادیان به اسلام
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله و سلم روایتی کوتاه از دعوت رسول خدا از تمامی ادیان ها به خداپرستی و دین مبین اسلام است. پادشاه حبشه دعوت پیامبر را لبیک گفته و به خداپرستی روی آورده بود. و اینک نوبت به مسیحیان نجران می رسد که دعوت آخرین پیغمبر خدا را چگونه پاسخ دهند. در این نمایش به داستان مباهله و بررسی فضیلت پنج تن آل عبا علیهم السلام پرداخته است.
نویسندگان: دکتر حامدرضا مهتدی و سرکار خانم حشمت الواعظین
گویندگان: دکتر حامد رضا مهتدی، مرتضی فرازمند، حسین فیاض بخش، محسن گوگوچانی و محمد صانح
کارگردان: دکتر حامد رضا مهتدی
صدابردار، میکس و مسترینگ: محمد مهدی نوری
طراح کاور: علیرضا موذن
تهیه کننده: رسانه ملیکا
تولید شده در استودیو نوای ریحان
فایل صوتی نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله
متن نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله
قد علم کرده بودند از همان ابتدا، کهکشان ها به احترام حضورش، قد علم کرده بودند تمام موجودات ذره ذره به پای قدومش… حالا پس از آن خلقت نورانی، حالا از پی این سال های زمینی.. آمده بود. تا اینکه زمین و زمان هر آنچه در آن است قامت ببندند به الله اکبرش … حالا طومار پیچیده بود و داستان حسابی طول و دراز داشت. از همه سو هجمه بود و مسیحیان انگار دوره شده بودند… نه فقط مسیحیان که تمام ادیان دعوت نامه دریافت کرده بودند….
اسلام داشت زیادتر از تصور همه قدرت می گرفت و حالا دیوارهای صومعه لرزیدن گرفته بود. که امان از تسلیم در برابر این پیامبر نوخاسته. امان از جنگ نابرابری که هنوز آغازش را ندیده پایانش را خوب می دانستند!
امان از زیر بار این مرد قریشی رفتن. امان از به رسمیت شناختنش اصلاً امان از این قطع و رجال مسیحی؛ فکر چاره ای باید در برابر این همه بی یار و یاوری؛ قیصر روم از یک سو نجرانیان را تنها گذاشته بود. پادشاه حبشه به کل از جریه نجریان خارج شده بود.
نجریان مانده بودند و همین هفتاد و چند پارچه آبادی با یک کسب و کار نصفه و نیمه و نیرویی که هرچه تلاش کند باز هم در برابر سپاه این مرد هاشمی ده به یک است عزم جذب کردند عزم جذب کردند چند همهی تلاششان را بکنند.
شبیخون هم راه بدی نبود به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب از محمد پیامبر خداوند به سوی نجران و اهل نجران بر شما سلام میکنم و خدای ابراهیم اسحاق و یعقوب را شکر می نمایم.
اما بعد من شما را از عبادت بندگان به عبادت خدا می خوانم و شما را از ولایت بندگان به ولایت خداوند دعوت می نمایم اگر دعوت من را نپذیرفت اید باید که جزیه بدهید و اگر ابا نمودید شما را به جنگ اخطار می دهم والسلام
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – گفتگوی نجرانیان
جنگ میان ما تنها شمشیر حکم می کند.
ای اسقف اعظم دینمان را با چه معاوضه کنیم
ای پدر روحانی راهی پیش روی ما بگذار
به من بگویید کی برای پاسداری از دینمان جنگیده ایم و خدا ملامتمان کرد
اینک ۷۲ آبادی نجران اینجا جمع اند! این اتفاق به دین و دنیای ما بسته است بگذارید خود تصمیم بگیریم
گوش فرا دهید مردم از چه میترسید بیایید دین خدا را پشتیبانی کنید من به عنوان سرلشکر نجران شما را به جنگ با این پیامبر نوخاسته میخوانم و خداوند خود می داند که کدام گروه را یاری نمایند
دست نگه دارید! دست نگه دارید! از چه در پی جنگید در پی عافیت و سعادت دائمی باشید. چه بسیار سخنی که از حمله و جنگ نافذتر است.
برادران برادران کمی فکر کنید. پادشاه حبشه که بزرگترین حامی ما بود مسلمان شده مسیحیان در تبوک تسلیم شدهاند و ما حمایت قیصر روم را نداریم حقیقت را بپذیرید که قوای نظامی ما در برابر محمد ناچیز است باید پذیرفت که این برادر قریشی بر شما در مسئلهای بس عظیم چیره شده آنچه درمورد پیام او دارید بگویید و مطلب را خاتمه دهید تسلیم می شوید و اقرار به اسلام می کنید و یا از آن سرباز میزنید
هرگز هاشا که این ننگ را بپذیریم
صبر کنید من پیشنهادی بهتر دارم. به محمد نزدیک شوید و در برخی از دستورات او را پیروی میکنید همزمان سفیرانی را به سمت پادشاهان مسیحی گسیل دهید و از ایشان در دینتان کمک بخواهید آنگاه که کمکهایتان رسید به سمت محمد بروید و آتش وی را خاموش کنید با این کار هم نزد مردم مقام و منزلتی می یابید هم دینتان را حفظ خواهید کرد
ای فرزندان حکمت گوش فرا دهید من سخن مسیح را یادآورتان میشوم آنجا که در کتاب مقدس خداوند خطاب به عیسی می فرماید بدین وسیله ثمره رسالتم و منتخب و بهترین مخلوقات فارقلیط را مبعوث می کنم فارقلیط همان محمد است من میدانم و شما نیز
خوب است خیلی خوب است یک غیر نجرانی که اتفاقاً راهب هم هست ما را به ذلت فرا می خواند حارثه حارثه چه کسی هست که نداند تو ضعیف نفسی و در پیمانت باهم این جماعت نو سر هست و سر؟ چطور است که ما تو خانه زن و فرزندانت را به این فارقلیط جهلی پیشکش کنیم بلکه گذشت از سر تقصیر ما جماعتی که هرگز به بزدلی تو نیستیم ها
من تنها شما را به چیزی فرا میخوانم که سالها اجدادتان به پدرانتان و پدرانتان به شما گوشزد کرده اند چه پذیری کرز چه نه چه قلبت را از شیطان پس بگیری گوشت را به شنیدن حقیقت باز کنی چه مثل همیشه عنود باشی و سخت دل تمامی این نشانه ها به ما میگویند این فارقلیط است احمد محمود محمدی که تمام آیات از او میگویند ای همه جماعت
موعظههایت را تمام کن تمام کن دیگر
کرز راست میگوید دیگر تو را چه به آیین سروری دانستند و آزاده بودن کتاب هایت را بخوان تا بپوسی
تمام سخنان او از کتاب مقدس ماست بدانید که چه می گویید بهتر این است که رای اش را جویا شوید چه بسا که راست بگوید
شایسته نیست از امری که ما را در چند و چوناش خبری نیست چنین به دامن اختلاف بیفتیم ای همه برادران نجران ای کرز سلحشور و ای حارثهی مومن
شما دو بازوان این جماعت هستید و مبادا که دستی دیگر دست را بریده بخواهد
ای پدر ما به خرد تو و جماعت شورا ایمان داریم بگذار تا امثال حارصه بدانند که گوری که بر آن گریه میکند مردهای در خود نهان ندارد!
آرام بگیرید و بشنوید آنچنان که خبر مان دادن و از پس چنین نامهای که او فرستاده محمد را صاحب امانت و صدق یافته ایم البته که ساحران دروغگویان نیز در ابتدایی شعبدهی خویش خود را صادق و امین می خوانند.
رأی من و شورا این است گروهی از ما و از سلحشوران مان از دانشمندان ما و راهبان خالصمان به یثرب می رویم یاری روح القدس و نام پدر مقدس دروغگو را رسوا خواهد کرد
نفرین آبادی بر دروغگویان درود بر آزاد مردان نجران ننگ مرگ و سیاه بختی بر دشمنان عیسی مسیح پسر خدا
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله
به مسجد در آمدن نور بود سراسر مسجد قامت بسته به قامت سرور رسول آمده بودن زونار بسته با جامعههای زرینی که ببینند آیا او را حق با گواه ست یا مصداقی است بر دروغگویان خیالشان نور را میشود با حوله و انگشترهای زرین فریفت!
یا خیال شان نور را با وحشت میانهای ست سلام کردند و پاسخشان جز سکوت نبود سلام کردن باز جوابی نشنیدند. سوم بار هم تلاش کردند اما خبری نشد غافل بودن که همیشه دست گره گشا علیست غافل بودن که اصلاً باب ختم رسل علی مرتضی است و چه کسی به غیر از در وارد خانه ای می شود دست به دامان گرهگشا شدن عقده می گشاید از کار
این علیست راهتان را اگر باز می خواهید هیچ راهگشایی جز او نیست تو پسرعم محمدی گویا کارما از تو درست و راست میشود این چه…
کمی اجازه بدهید جناب کرز ای علی ما جماعت به خواندن محمد به یثرب آمده ایم اینان بزرگان و عقلای امت نجرانند و این بی اعتنایی محمد گلایه در شان ساخته آیا او بنای به ذلت کشاندن مان را دارد
چه کمان برده اید که چنین مطلا و زیور آراسته به محضرش رسیده اید چه امیدی به این بازیچه های تان بسته اید به خیال تان او را با تکه های فلز و بریده های پارچه خواهید ترساند و خواهید فریفت به در آورید این همه را جامعهای بی آلایش به تن کنید و پیرایه از تن بیرون درآرید او به سادگی شما را خواهد پذیرفت
و چنان کردند ردای ساده راهبان به تن بختشان را آزمودن پاسخ شنیدن این بار و به راستی آیا باید جزء این میشد
دوباره به مسجد درآمدن و اکنون سوم روزیست که مجال گذار در مدینه را داشتند پیش از این رحمت العالمین را به اعطای جواز نماز؛ نماز کیش خودشان در مسجد النبی آزمودهاند و اکنون حالا که به پایان مهلت دیدن رسیدهاند به میدان آزمودن دلایل احمدی پای گذاشته اند و غافل اند از او غافلان مثل بسیاری هنوز که وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحى
محمد تو در جای جای سخنانت از دین ابراهیم حنیف سخن می گویی این را ما که نیز می دانیم بگو چه آورده ای که ما باید او را رها کنیم و تو را بشنویم
ای محمد میگوی که باید یکتا پرست شویم ما به چیزی فرا میخوانی که باور ماست که پیش از آن مسیح ما را بدان امر کرده و دیگر آنکه در کتب مقدس ما آمده که محمد اگر تو واقعاً محمد باشی مسیح را تصدیق میکنی حال آن که همگان می دانند که تو او را رد کرده ای منتظریم تا بشنویم
محمد چگونه خود را بر دین ابراهیم حنیف میدانید در حالی که شراب می نوشید گوشت خوک می خورید و نیک می دانید که در تمامی ادیان این هر دو فعل حرام است چگونه خود را موحد می خوانید حال آنکه صلیب را می پرستید و مریم و عیسی مسیح را خدا می گیرید چگونه موحدید و به عیسی بن الله میگویید!
من برادرم عیسی را تصدیق می کنم که رسول خدا بود و فرستاده او من برادرم عیسی بندهای از بندگان خدا می دانم که همه امرش سودش زیانش مرگش و حیاتش به دست خدا بود
عیسی را خلقتی شبیه هیچکس نیست نه شبه خدا که او خدایی است حلول کرده اوست که می داند چه می خوریم چه می پوشیم و چه اموال داریم اوست که کور شفا میدهد و به چشم بر هم زدنی مرده زنده میکند و آیا این صفات جز از خداوندگاری برمی آید
کجاست مخلوقی که بی پدر زاده شده باشد آنگاه که زیسته باشد حال آنکه مرده زنده کند و کور بینا و خبر دهد از غیب آنگاه که بپرسند که چه خوردهایم او هم خوراکشان را بگوید به هم انباشته شان را بی شک او یا خداست یا پسر خدا که چنین بوده و ما میدانیم و تو نیز غافل اند از نور و غافلاند مثل بسیاری که هنوز
وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحى سوره نجم
مثل عیسی در نزد خدا چنان آدم است که از خاک آفریدش و او را فرمود که باش پس شد آیا خلقت آدم عجیب تر نبود حال آن که نه پدری داشت و نه مادری چگونه گمان می کنید سخت است برای خداوند که چیزی را بیافریند بی هیچ پدر و مادری و آنگاه که اراده کند به خلقت فقط پس امر میکند کن فیکون
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – وحی الهی
تو عیسی مسیحی را آن روح از خاک میخوانی اهانت می کنی و حال آنکه آنچه که می گویی در هیچ یک از کتب پیشین نیامده است نمیشود و نمیتوانیم این حجم از توهین را بپذیریم تو دروغ دروغ غافلند از او غافل اند مثل بسیاری هنوز که
وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحى سوره نجم
و این چنین شد که سلاحشان را وحی کلام خدا را به خودشان بازگرداند. آن زمان که وحی الهی بر زبان رسول جاری شد
فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ سوره آل عمران
پیامبر ایشان را به مباهله خواند کوبنده غیرمنتظره و محکم و هاشا که دروغگویی مباهله را طلب کند نه بیابان است و نه شهر جایی نزدیکیهای بقیع هنوز مانده تا
إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ هنوز مانده تا إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا
نه آفتاب نه همیشه تابیدن دارد و نه زمین مثل همیشه سر چرخیدن بال گسترانیده جبرئیل ساعتی پیش به نزول شأن جان محمد
والی الولی مظهر العجایب به نزول شأن مرتضی علی به نزول شأن ثمره فواد محمد بانوی آب ملیکه ی افلاک همسر ابوتراب به نزول شأن نور دیدگان محمد سیدان خلق ستون های عرش امیران زمین و سروران زمان آمده بود بگوید اینانند بهترین خلق که افلاک قد کشیده است.
به احترام حضورشان اینانند همانان که باران سر باریدنشان را از ایشان دارند و زمین سر چرخیدنش را اینانند مصداق زمین زمان جبرئیل بال گشوده بود تا برای همه جار بزند
«و عزّتی و جلالی إنـّی ما خلقتُ سـَماءً مـَبنیهً و لـااَرضاً مـَدحـِیّهً وَ لـا قـَمـَراً مـُنیراً و لـا شـَمـساً مـُضـِیئه و لـا فـَلـَکاً یـَدُور و لـا بحراً یـَجری و لـا فـَلـَکاً یـَسـری الـاّ لـِاَجـلـِکم وَ مـَحـَبـَّتـِکـُم» فی مَحَبَّهِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَهِ هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها حدیث کساء
نگرانی به دیوارهای دل چنگ می کشید به تخته پاره ها چند میزدن و راه فرار میجستند آرام آرام صومعه های بنا کرده در قلب هایشان لرزیدن گرفته بود راهی جز فرار نمی دیدند.
حال ساعتی از قرارشان با سرور زمین و زمان می گذشت و اما کجاست شهامت حضور میگفتند سفیهانیم مگر با او مباهله کنیم حاج مگر اهل بیتش را به همراه آورده باشد پیک رسول که به نزد ایشان آمد گله از تاخیر داشت اینک مسیحیان اند که باید ثابت کنند آنان را حق با گواهست یا مصداق اند بر دروغگویان وارد صحرا که شدند
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – سپاه 5 نفره پیامبر صلی الله علیه و آله
منتظر سپاه و لشکر بودند به یمین و یسار نگاه کردند هیچ نبود نه علمی نه علمداری نه سپاهی نه سپهداری تنها تو ایستاده بودی ای خاصهی خلقت خدا گمانشان نبود همین پنج نفری زیر آن عبای بسته شده به درخت کمانشان نبود.
سپاهای ۵ نفره برای چنین مباهله بزرگی کور بودند نمیدیدند نمیدیدند آسمان ها پشت سرت قد کشیده اند کور بودند نمیدیدند نمیدیدند جنت الماوا روی سرت سایه افکنده کور بودند اما نمی دیدند کجاست کسی که چشم بینا بفروشد آرام آرام پیش میآمدند و نمی دیدند که آسمان به شانههای توست که استوار است.
و زمین به برکت تو ثابت زانو روی خاک گذاشتهای و گوشه خاکی عبایت خبر از طوفان داشت آسمان نگاهش به تو خورشید نگاهش به تو زمین نگاهش به تو و تو دست به سمت آسمان آنگاه آنگاه خورشید در هم پیچیدن گرفت زمین لرزید.
گرفت آسمان قهرش گرفت درختان ریزا و پریشان کوهها گوش به فرمان ملک و فلک و ملک و ملکوت همه منتظر که تو لب بگشایی تا هر آنچه آبادیست به برکت قدومت به چشم بر هم زدنی ویران شود.
اما تو اما تو در مرام تو نیز آنچه بر خلق ارزانی داشتی پس بگیری تو آمدی تا آبادی ببخشی به قلب ها به جان ها به زمین ها به آسمانها اصلا به ملک به فلک به ملک به ملکوت و به هر آنچه هست و نیست پس صبر کردی صبری تمام از جنس رأفت و رحمت و صبر چنان دانهی بود در دل خاک ثمر میدهد.
آخر دیوار صومعه های دلشان که فرو ریخت انگار کسی که به آنها بگوید ناد علی مظهر العجایب بخوانید علی را تا آباد کند دلتان را بخوانید علی را تا بسازد ویرانه های تان را بخوانید علی را آنگاه که از همه چیز و همه کس و همه جا ناامیدی بخوان و دست علی دست علی بیت المأمور بنا می کند.
نمایش جان محمد صلی الله علیه و آله – مسلمان شدن به دست علی علیه السلام
آنان که دلشان را علی بیت المأمور کرد به دستان علی مسلمان شدند به دستان علی مسلمان شدند با دستان علی بیعت کردند و واسطهی علی صعود… صحرای مدینه بوی باران میداد خورشید به شام تار پایان داد فریاد بلندی خبر از آمدن مردانه سیاهپوش نجران میداد.
ابلیس به گوش اسقوفی گفت تویی پایان پیامبری که جولان می داد اسقف به عصا نه تکیه اش را به ترس شعلهی دستهای شیطان میداد یک دست اگرچه آسمان آبی بود اما همه چیز بوی طوفان میداد
بادی که وزیر خاک یثرب برخاست خاکی که نوید سنگ باران می داد ناگاه تمام دشت آرام گرفت صحرای مدینه از شعف جان میداد از راه رسیده بود آن پنجهی نور آن که به غیر ممکن امکان می داد احمد و علی فاطمه بود و حسنین جمعی به جهان جلوهی ایمان می داد.
تردید به جان اهل ترسا افتاد آن دشت وسیع طعم زندان میداد لرزید تمام جان یک نجرانی اشکش خبر از حال پریشان میداد تسلیم و ابلیس که فریاد کشید نومید شد آنکه داد طغیان میداد لبخند محمد که آن جمع پریش معنای دوبارهای از انسان می داد آنک همه چیز رو به پایان می رفت آنک همه چیز رو به پایان می رفت این خط علی بود که پایان می داد.
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.
فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمهشعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران