نمایشگاه گذرگاه فاطمی – برنامه پیشنهادی ویژه فاطمیه

نمایشگاه گذرگاه فاطمی (نحوه و شرح اجرای به همراه فایل های مورد نیاز تقدیم می شود)

نمایشگاه غرفه ای گذرگاه فاطمی شامل 6 غرفه  به شرح زیر است:

  1. غرفه خوشامد گویی و انتظار
  2. غرفه حجه الوداع: شرح وقایع از غدیر تا شهادت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)
  3. غرفه کوچه های بنی هاشم: شرح وقایع از سقیفه تا هجوم به بیت وحی
  4. غرفه خانه امیرالمومنین (علیه السلام): شرح وقایع از هجوم به بیت وحی تا شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
  5. غرفه غریب زمانه: تذکر به غربت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران غیبت و خدمتگزاری به حضرت در ایام فاطمیه قبل را ورود به غرفه اول پذیرایی
  6. غرفه کودک که جداگانه از غرفه های دیگر قرار می گیرد و در آن با پخش نوای فاطمی، کلیپ، داستان گوئی و نقاشی و رنگ آمیزی و اهداء جوایز از کودکان پذیرایی می شود.

و در راه خروج از مکان میز ارائه و فروش محصولات تبلیغی فاطمیه، میز معرفی و هدیه ی بروشور معرفی خطبه فدک و کتاب خطابه فدک و  میز یاد بود و نظرسنجی قرار می گیرد. متن، کلیپ، فایل های صوتی و پاورپوینت مورد استفاده در هر غرفه در دسترس خدمتگزاران فاطمیه قرار می گیرد.


غرفه اول نمایشگاه گذرگاه فاطمی – خوشامد گویی و انتظار

پخش کلیپ هایی با عنوان های زیر:

  1. اورا شبانه دفن کردند
  2. شعله خیزد از دری
  3. ای وای مادرم
  4. چه غوغایی عجب حالی کنارت ز پا افتادم
  5. بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته
  6. ناحله الجسم

برای مشاهده مجموعه کلیپ فاطمیه کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوت های غرفه (نوای فاطمیه) کلیک کنید. 


غرفه دوم نمایشگاه گذرگاه فاطمی – حجه الوداع (از غدیر تا شهادت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)

عرض سلام و خوشامد دارم خدمت تمامی مهمانان بزرگوار. عنوان غرفه ما از غدیر تا رحلت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) هست و من امیدوارم با همراهی شما در این چند دقیقه فرصتی که داریم بتوانیم مختصر و مفید وقایع این مدت زمان را با هم مرور کنیم.

سال یازدهم هجری، آخرین سال زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): پیامبر در تمامی سال های رسالتشان انواع رنج و زحمت ها را با دلسوزی برای نجات بشریت و دعوت به سوی خداوند متعال متقبل شدند و نهایتا با گذشت این سالها، حالا دیگه زمان آن رسیده بود که تجلی رحمت الهی از میان امت خارج شود.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، به مردم اعلام کردند که خداوند فرموده است این آخرین سال حضور من در میان شماست و در این سال من اعمال حج را به جا می آورم، و بر هرکس که می تواند واجب است خود را آماده این سفر نماید.  به این حج، حجه الوداع گفته می شود.

اصحاب این خبر را به سرزمین های اسلامی رساندند و با فرا رسیدن ایام حج کاروانی عظیم، که طبق نظر تاریخ نویسان تا آن زمان بی سابقه بود، از مدینه به سوی مکه به راه انداختند.

در این سفر مرد و زن، بزرگ و کوچک، جهت همراهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آخرین حج عمرشان همراه شده و در مسیر نیز مسلمانان از شهرها و قبایل مختلف به کاروان می پیوستند؛ حتی از یمن نیز مسلمانان به سمت مکه حرکت کرده و به کاروان حج پیوستند.

کاراوان بعد از چند روز به مکه رسید. در طول ایام حج، حضرت جبرائیل (علیه السلام) 3 بار بر پیامبر نازل شده و از جانب خداوند به پیامبر فرمان دادند که می بایست خلیفه ای که از سوی خداوند تعیین گردیده و جانشین شماست را، برای چندمین بار به مردم معرفی کنید.

جمعیت عظیمی از مسلمانان گرد آمده بودند. پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” نیز می دانستند که منافقین، نقشه و طمع در غصب جایگاه ایشان را دارند، و ممکن است درصورت اعلام خلیفه خداوند، آن ها  اقدام به فتنه انگیزی و هرج و مرج در میان امت و گمراهی مردم  نمایند، لذا به دنبال فرصت مناسب جهت ابلاغ امر الهی می گشتند.

تا اینکه نهایتا خداوند به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) وحی کرد که:

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ سوره مائده،67

«ای رسول آن چه را که از سوی پروردگارت به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر این کار را انجام ندهی رسالت خدا را انجام نداده ای، و خداوند تو را از شر مردم نگاه خواهد داشت.»

با نزول این آیه و تضمین خداوند به حفاظت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) از شر فتنه منافقین در انجام رسالتشان (نه حفظ جانش)، دیگر زمان ابلاغ امر امامت و خلافت الهی فرا رسید. پیامبر مردم را در  غدیر خم جمع کرده و منتظر شدند تا اونایی که رفته اند بازگشته  و آن هایی که نرسیده اند فرا رسند.

سپس بر بالای بلندی جهازهای شتر ها رفته و برای جمعیت 120 هزار نفری که تا آن زمان بی سابقه بود، خطابه ای یعنی سخنرانی ای را بیان کردند که چند ساعت به طول انجامید. در میان جمعیت هم افرادی بودند که گفته های پیامبر را به افراد دورتر بیان می کردند.

پیامبر در این سخنرانی چند ساعته در ابتدا به حمد و ثنای الهی پرداختند و سپس فرمودند فرمان الهی را برای شما می خواهم اعلام کنم، می دانم در میان شما منافقینی حضور دارند که می توانم آن ها را معرفی کنم ولیکن در حق آن ها مرحمت می کنم (و رسوایشان نمی کنم).

پیامبر فرمایش خداوند را برای مردم قرائت کردند:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا» سوره مائده، 3

«امروز روزی است که دین را بر شما تکمیل کردم و نعمتم را بر شما تکمیل کردم و این اسلام را برای شما به عنوان دین برگزیدم» (لازم نیست متن عربی آیه حتما خوانده شود)

سپس حضرت علی (علیه السلام) را برای چندمین بار و البته این بار به طور رسمی و در میان خیل عظیم مسلمانان به عنوان جانشین خود معرفی کردند و فرمودند هرکسی که من مولای اویم پس این علی مولای اوست؛ خداوندا دوستدار دوستانش، دشمن دار دشمنانش، یاور یاورانش و خوار کننده و رها کننده هرکسی باش که خوارکننده و رهاکننده او باشد.

این جملات در کتب معتبر برادران اهل سنت حتی سلفی ها (وهابیان تندرو که معتقدن هفت شیعه باید بکشند تا بهشت بر اونها واجب بشه) نیز موجود است.

پیامبر در مقابل آن جمعیت بی سابقه اعلام کردند که تکمیل دین و اسلام مورد رضا و پذیرش خداوند با پذیرش ولایت حضرت علی (علیه السلام) محقق می شود. و لقب امیرالمومنین را به ایشان دادند و فرمودند این لقب تنها مخصوص علی بن ابیطالب است.

(البته لقب امیرالمومنین را قبلا به ایشان داده بودند و فرموده بودند حضرت علی “علیه السّلام” را با این لقب مورد خطاب قرار دهند) همچنین در این خطابه پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” ائمه بعد از امیرالمومنین (علیه السلام) را  تا امام زمان (علیه السلام) حضرت مهدی عجل الله فرجه، معرفی کردند.

از مهمترین نکات خطابه مفصل غدیر این است که پیامبر امر کردند، این سخنان را تا برپایی روز قیامت حاضران به غایبان و پدران به فرزندان خویش برسانند. (لازم نیست بیان شود:  فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ)

یعنی این فرمایشات پیامبر در خطابه غدیر انقدر مهم است که بایست تا روز قیامت همه مسلمانان از آن آگاه شوند. پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” در انتهای سخنرانی از همه حضار بیعت زبانی گرفتند و سپس دستور دادند تا همه افراد دست در دستان امیرالمومنین گذارند و با ایشان بیعت کنند و این اتفاق ۳ روز به طول انجامید.

از همه مهمتر این است که خلیفه اول و دوم  اولین کسانی بودند که با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کردند. پس از این واقعه پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” به سمت مدینه حرکت کردند.

(مطالب زیر را لازم نیست بیان کنید اما در خاطر داشته باشید)
شب هنگام در مسیر برگشت وقتی به کوه ارشی رسیدند عده ای از منافقین قصد جان پیامبر را می کنند و شتر ایشان می رمانند اما به مقصود خود نمی رسند، و حذیفه و عمار که از اصحاب خاص پیامبر بودند این منافقین را شناسایی می کنند و پیامبر عرضه می دارند چرا گروهی را نمی فرستید که آنان را به قتل رسانند؟

ایشان می فرمایند: خداوند به من دستور داده آنان را افشا نکنم، و دوست ندارم مردم بگویند: ‘او کسانى از قوم و اصحابش را به دین خود فرا خواند و آنان پذیرفتند؛ و با کمک آنان جنگید و بر دشمنانش پیروز شد و سپس آنان را به قتل رساند’. اى حذیفه، خداوند در کمین آنان است. پروردگار مهلت کمى به آنها داده و پس از آن به عذاب سختى دچارشان خواهد کرد.

راوی می گوید حذیفه گفتم: خدا تو را رحمت کند، آنها را برایمان نام ببر. حذیفه گفت: بخدا قسم آنان عبارت بودند از قریش: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى وقاص، ابوعبیده جراح، معاویه بن ابى سفیان و عمرو بن عاص؛ و از غیر قریش: ابوموسى اشعرى، مغیره بن شعبه ثقفى، اوس بن حدثان نضرى، ابوهریره و ابوطلحه انصارى) در نهایت کاروان وارد مدینه شد.

منافقین در مدینه شایعه ای مبنی بر حمله سپاه روم پخش می کنند، تا پیامبر امیرالمومنین (علیه السلام) را به جنگ بفرستند اما پیامبر به وسیله وحی از کذب بودن آن مطلع می شوند و لذا توطئه آنان را این گونه خنثی می کنند که امیرالمومنین و عده ای از اصحاب در شهر بمانند و سایرین به سپاه اسامه در خارج شهر جهت حرکت به  سمت شام بپیوندند.

رسول خدا، برای آنکه هر چه بهتر زمینه را برای جانشینی امیرالمومنین علیه السلام و خالی نمودن مدینه از سران گروه منافقان مهیا کنند؛ دستور می دهند افراد مشخصی از منافقان، همراه سپاهی که تجهیز شده؛ به سوی شام اعزام شوند و برای اینکه بعدها به بهانه جوان بودن امیرالمومنین مانع خلافت ایشان نشوند.

اسامه بن زید 18 ساله را فرمانده همه آن بزرگان اصحاب می کنند. ایشان به تک تک منافقان امر می کنند که لازم است همراه لشکر اسامه، هر چه زودتر مدینه را ترک کنند. در همین اثنا، پیامبر اکرم که در کمتر از دو ماه پیش، همه اعمال حج و ایراد خطابه غدیر را در کمال صحت انجام داده بودند، به ناگاه مریض می شوند و بر اثر توطئه دشمنان مسموم شدند و در بستر بیماری قرار گرفتند.

و در اینجا بازهم می بینیم که سران گروه نفاق بیکار ننشسته اند و نقشه های شوم خود را برای به دست گرفتن حکومت پس از پیامبر، یکی پس از دیگری اجرا می کنند:

  1. در رفتن به همراه لشکر اسامه تعلل می ورزند
  2. سپاه اسامه را متوقف کرده
  3. و خود، مخفیانه به مدینه باز می گردند.

و البته همه اینها در حالی بود که پیامبر اکرم بارها به لزوم حرکت لشکر اسامه تاکید کرده و چندین مرتبه تخلف کنندگان از آن لشکر را مورد لعنت قرار داده بودند.

(مجری می تواند به متنی که در پایان آمده مراجعه کند و هر مقدار از آن را که صلاح می بیند عنوان کند)

در همان ایام، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری، از اطرافیانشان درخواست قلم و کاغذ می کنند تا وصیت نمایند ولی بازهم همان سر کرده های گروه منافقین با دستور ایشان مخالفت نموده و به بهانه اینکه کتاب خدا کافی است؛ برترین مخلوق الاهی و کسی را که هیچگاه جز بر مبنای وحی سخن نمی گوید؛ به هذیان گویی متهم می­ کنند!

در یکی از همین روزها، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمومنین علیه السلام را بر بالین خود خوانده و حوادث روزهای آتی برایشان شرح می دهند و از ایشان تعهد می گیرند که تنها در صورتیکه یاوری پیدا کردی، حق خود را از غصب کنندگانش بگیر. وگرنه مامور به سکوت هستی و حتی درصورت اهانت به همسرت نیز نباید کاری انجام دهی.

و بالاخره، در روز دوشنبه 28 صفر سال یازده هجری؛ روح مطهر پیامبر اسلام در دامان امیرالمومنین علیه السلام و در منزل یگانه یادگارشان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ از کالبد مادی جدا شده و خاندان عصمت و طهارت و همه زمین و زمینیان را سوگوار رحلت غریبانه خود می نمایند.

صدای گریه و زاری در فضای منزل فاطمه زهرا سلام الله علیها می پیچد؛ مسجد النبی در غم و اندوه فرو می رود؛ غبار حزن و پریشانی بر کوچه بنی هاشم می نشیند؛ چشم ها، نگران به ثمر نشستن میوه های تلخ درخت فتنه ای است که از مدتها قبل در خاک مدینه ریشه دوانده. گروه منافقان به دنبال عملی نمودن رویاهای شوم خود.

در نهایت رحمه للعالمین پیامبر رحمت و مهربانی به شهادت می رسند و عالم غرق اندوه می شود اهل بیت مشغول غسل و کفن ایشان شدند. عده ای از صحابه به جای حضور در این امر مهم و تسلای اهلبیت پیامبر در سقیفه جمع شدند.

(افراد را به سمت غرفه کوچه های بنی هاشم راهنمایی کنید.)

توضیحات اضافه برای مجری 

در این دوران پیامبر با توجه به بیماری که داشتند جهت اقامه نماز یا خود به مسجد می رفتند و یا امیرالمومنین را به مسجد می فرستادند.طبق معمول بلال اذان صبح را می گوید. اما بیماری پیامبر “صلی الله علیه و آله و سلم” شدیدتر شده و رسیدگی امیرالمومنین به پیامبر هم، ایشان را از حضور در نماز جماعت مشغول داشته.

دختر خلیفه اول به غلام پدرش دستور داد نزد وی رود و جریان را برای او بازگو کند. آن روز صبح مردم طبق عادت منتظر پیامبر و یا امیرالمومنین بودند که ناگهان ابوبکر وارد مسجد شد و گفت: بیمارى پیامبر شدید شده و به من دستور داده براى شما نماز جماعت بخوانم!

یکی از اصحاب به او گفت تو باید الان در سپاه اسامه باشی، کسی را نمی شناسیم که پیامبر به سراغ تو فرستاده باشند. بلال برای حل مشکل به سرعت به خانه پیامبر می رود و ایشان را از این موضوع با خبر می کند.

سپس پیامبر در حالیکه سر را با پارچه اى بسته بودند و بر امیرالمومنین علیه السلام و فضل تکیه کرده بودند و پاهایشان بر زمین کشیده مى شد وارد مسجد شدند. ابوبکر که در محراب ایستاده بود را کنار زدند، (توجه داشته باشید عده کمی از مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند) و خود نشسته نماز خواندند و مردم نیز به ایشان اقتدا کردند.

پس از نماز رو به مردم کردند و فرمودند: اى مردم، خبر رحلتم از سوى پروردگار رسیده است. من شما را بر پایه اى محکم قرار دادم که شب آن مانند روز است. بعد از من اختلاف مکنید همانگونه که بنى اسرائیل قبل از شما اختلاف کردند!

اى مردم، من بر شما حلال نمى کنم مگر آنچه قرآن حلال کرده و حرام نمى کنم مگر آنچه قرآن حرام کرده است. من در بین شما دو چیز بر جاى مى گذارم که اگر به هردوی آن ها  تمسک کنید گمراه نمى شوید و هرگز دچار لغزش نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. اینها دو جانشین من در بین شمایند. این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد مگر اینکه بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.

پیامبر پس از سخنرانی به خانه برگشتند. و لحظات آخر عمر پیامبر هست آن عده که می بایست در سپاه اسامه می بودند در خانه پیامبر حضور پیدا کردند.

پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن آنها، در همان بستر بیماری درحالی که خانواده و برخی از صحابه در کنار بستر ایشان نشسته بودند، فرمودند که برای من دوات و ورقی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید،

به ناگهان خلیفه دوم فریاد می زند ان الرجل لیهجر، در زبان عرب وقتی «الرجل» خطاب می کنند ترجمه اش به فارسی مَرد نمی شود، در فارسی معادل زشت تری دارد که بنده به رسم ادب به ساحت حضرت رسول، مَرد ترجمه می کنم، او گفت این مردِ هذیان می گوید، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را بس است.

و حال اینکه این سخن او مخالف صریح آیه” وما ینطق عن الهوى إن هو إلا وحی یوحى(۳-۴سوره نجم)” است. یعنی پیامبر هیچ مطلبی را از روی هوا و هوس نمی گوید مگر اینکه وحیی از جانب خدا باشد.

بعد از این جسارت ، ولوله ای در خانه به پا شد، عده ای علی رغم اینکه سابقه برخی دشمنی ها را می دانستند اما انتظار جسارت این چنینی را نداشتند و مبهوت بودند و عده ای هم از این جسارت به رسول خدا خشمناک شده و اعتراض کردند و خواستند برای پیامبر دوات و ورق بیاورند که پیامبر گفتند دیگر چه سود؟

سپس امر کردند به غیر از اهل بیت بقیه از خانه خارج شوند. ابن عباس بعدا طبق منابع متواتر شیعه و سنی از این روز به عنوان پنجشنبه سیاه و روز «رزیه» یعنی مصیبت بزرگ یاد می کند.

لحظات آخر عمر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله، هست حضرت جبراییل بر پیامبر نازل می شوند و می فرمایند از جانب خداوند آمده ام تا از علی (علیه السلام) پیمان هایی را بگیرم.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یکایک اتفاقاتی را که بعد از ایشان بر اهل بیت علیهم السلام رخ می دهد را برای امیرالمومنین بازگو  کرده و از  ایشان پیمان می گرفتند که بر این مصایب می بایست صبر کند.

سپس پیامبر جسارت هایی که به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خواهد شد را برای امیرالمومنین (علیه السلام) بیان کردند. حضرت علی (علیه السلام) صیحه ای زده و بیهوش می شوند، حضرت جبراییل می فرمایند او را به هوش آورید و از او عهد بگیرید که تا علی پیمان ندهد برنخواهم گشت. امیرالمومنین علیه السلام بر صبر بر این مصیبت نیز پیمان بستند.

پیامبر ایشان را امر کردند که در مقابل فتنه هایی که بعد از من در حق تو و اهل بیتم روا می شود، اگر یاوری یافتی جهاد کن و در غیر این صورت مامور به صبر هستی و خونت را حفظ کن، اگر تو را اطاعت کردند.

پس آن ها را به سوی حق ببر و در غیر این صورت رهایشان کن دست باز دار، که تو برای من همانند هارون هستی برای موسی که وقتی با هجرت موسی مردم به گوساله پرستی روی آوردند و هارون آن ها را به سوی حق دعوت کرد، قصد کردند که او را بکشند و هارون حق را برای مردم تبیین کرد و از آن ها گوشه گرفت.

حضرت علی علیه السلام هم بر تمامی این موارد پیمان بستند و فرمودند که بر قضای الهی راضی هستم. این جریانات در کتب معتبر اهل سنت نیز بیان شده است، مانند مستدرک حاکم نیشابوری، مسند ابویعلی موصلی و…

برای مشاهده ماجرای حجه الوداع به صورت پاورپوینت کلیک نمایید.


غرفه سوم نمایشگاه گذرگاه فاطمی – کوچه های بنی هاشم – وقایع سقیفه تا هجوم به بیت وحی

روش اجرا وقایع سقیفه تا هجوم به بیت وحی: جهت اجرای این متن، بعد از توضیحات اولیه مجری Vocal1 پخش می شود و تا جایی که در متن مشخص شده است پخش آن ادامه می یابد.پس از آن Vocal2 پخش می شود و تا پایان متن ادامه خواهد داشت و پس از پایان اجرا بلافاصله Nava1 پخش خواهد شد و مهمانان به غرفه بعدی راهنمایی می شوند.

 متن اجرا: عرض سلام و خوشامد دارم خدمت تمامی بزرگواران در غرفه قبلی با اتفاقاتی که از روز عید غدیر سال دهم هجری تا هنگام رحلت حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) افتاده بود آشنا شدیم. در این غرفه قرار است که اتفاقات سقیفه تا اولین هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را با هم مرور کوتاهی داشته باشیم. قدم اول برای مرور این اتفاقات این است که بدانیم سقیفه چیست یا به بیان بهتر سقیفه کجاست؟

(آغاز پخش Vocal1)

سقیفه کجاست؟ سقیفه محلی مسقف (سقف دار) در کنار شهر مدینه بود که انصار[1] جهت شور و مشورت در آن جمع می شدند. سران قبایل اوس و خزرج هسته مرکزی انصار را تشکیل می دادند آنان که از فتنه منافقین آگاه شده بودند درحال بررسی وضعیت امت بعد از پیامبر بودند که خبر تجمعشان به ابوبکر و دومی بن خطاب می رسد.

آنها همراه با عده ای از دار و دسته شان، به سمت محل اجتماع انصار آمده و وارد سقیفه می شوند، ابوبکر بحث خلافت را پیش می کشد و دومیبن خطاب در آنجا با حباب بن منذر درگیر می شوند به طوری که می نویسند دومی او را گرفت و لگدی بر شکمش زد و دهان وی را پر از خاک کرد.

بعد از آن دومی با ابوبکر بیعت کرد و سپس ابوعبیده جراح چنین کرد. وقتی این اتفاق رخ داد، انصار می گفتنند: ما جز با علی (علیه السلام) با کس دیگری بیعت نخواهیم کرد. ناگهان بشیر بن سعد از قبیله خزرج به علت مخالفت و رقابتبا پسر عمویش سعد بن عباده رییس قبیله اوس، با ابوبکر بیعت کرد. پس حباب بن منذر فریاد زد که ای بشیر بن سعد! چرا چنین کردی؟ آیا می خواستی بر پسر عمویت امارت کنی؟

هنگامی که قبیله اوس بیعت بشیر بن سعد از قبیله خزرج را دیدند، به یکدیگر گفتند اگر قبیله خزرج بواسطه این بیعت بر ما برتری یابد نمی گذارند نصیبی از حکومت به ما رسد، و از ترس عقب ماندن بپا خواسته و با خلیفه اول بیعت کردند.

بعد از این جریان خلیفه اول را با هلهله به سمت مسجد النبی جهت بیعت گرفتن از سایر مردم حرکت داد و شادمان از به دست آوردن منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند. همه این اتفاق ها درحالی بود که در آن سوی مسجد النبی امیرالمومنین علیه السلام در حال کفن و دفن پیکر پیامبر و اهلبیت در حال عزاداری بودند.

شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد که تا حشر به گردون رود از حنجره اهل ولا ناله و فریاد که در ازمنه دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد شرافت ز میان رفته قرار از دل و جان رفته گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته محمد که بود جان گرامی جهان ها ز جهان رفته مدینه شده خاموش فضا گشته سیه پوش عجیب است.

که بعد از دو ماه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش در فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز، در اطراف مسجدالنبی، خانه هایی برای اصحاب قرار داشت که درب هایی یا پنجره هایی از داخل این خانه ها به داخل مسجد باز می شد. تا اینکه خداوند فرمان داد که کلیه درب ها به داخل مسجد بسته شوند به جز درب خانه علی (علیه السلام).

ابوبکر را با هلهله و شادی به داخل این مسجد با تمام این خاطرات آوردند و بر منبر پیامبر نشاندند و از بین افراد حاضر در مسجد ابتدا یک پیرمرد با او بیعت کرد و سپس برخی دیگر بلند شدند و با او بیعت کردند.

بعدها سلمان به امیرالمومنین علیه السلام فرمود اولین کسی که در مسجد با ابوبکر بیعت کرد یک پیرمرد بود، حضرت امیر علیه السلام پرسیدند آیا او را می شناختی؟ سلمان گفت خیر، امام فرمودند او ابلیس بود. ابلیس اولین فردی بود که با ابوبکر در مسجدالنبی بییعت کرد.

این ها همه در حالی بود که مردم خوب به یاد داشتند که بارها پیامبر صلی الله علیه و آله علی را به عنوان خلیفه معرفی کرده بود، به یاد داشتند که 2 ماه پیش در میان آن همه مسلمان در غدیر خداوند علی را به عنوان جانشین پیامبر معرفی نمود، به همین دلیل حکومت که می دانست در نزد مردم مشروعیتی ندارد.

مجبور بود که برای خود قدرتی بدست آورد و لذا با دار و دسته خودشان سعی می کردند از مردم بیعت بگیرند و حتی به در خانه حضرت علی علیه السلام رفتند تا به مسجد بیاید و با ابوبکر بیعت کند که ایشان گفتند تا طبق فرمان پیامبر، قرآن را جمع آوری نکنم از خانه بیرون نمی آیم.

عدالت ز جفا خانه نشین گشته، بیدادگری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانه در بسته گرفته ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه خود آه که آتش زده با شعله فریاد درون ارض و سما را اما در همین اوقات در خانه امیرالمومنین علیه السلام چه خبر بود؟ خانه ای که پیامبر هر روز که از کنار این خانه عبور می کردند، در مقابل درب آن می ایستادند، به اهل خانه سلام می کردند.

این خانه محل نزول وحی بود، حضرت جبرائیل علیه السلام با اجازه وارد این خانه می شدند. کار به آنجا رسید که غاصبین می خواستند آخرین جسارت را هم به اهل بیت علیه السلام انجام دهند. بعد از تمام اتفاقات قبلی چندین نفر از صحابه در خانه امیرالمومنین علیه السلام تحصن کرده بودند.

این تحصن عدم حقانیت غاصبین را در جامعه بیشتر به چشم می آورد به همین جهت غاصبین با مزدوران خود چندین بار به سوی منزل اهل بیت علیهم السلام هجوم آوردند، که در یکی از این هجوم ها این تحصن شکسته شد، به طوری که زبیر به جلوی در رفت و دومی شمشیر او را گرفت و بر سنگ زد و شکست.

بعد از شکست تحصن، تنها اهل بیت علیهم السلام در خانه بودند و زمان جسارت نهایی به اهل بیت علیهم السلام فرار سیده بود. این بار دومی به مزدوران گفت: بروید و علی را بیاورید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید، وگرنه بدون اجازه وارد شوید.

آنها آمدند و برای ورود اجازه خواستند که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: «به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه ی من شوید». اکثریت افراد بازگشتند، ولی قنفذ آنجا ماند. لشگریان برگشتند و به ابوبکر و دومی گفتند: فاطمه به پشت درآمد و به ما اجازه ورود نداد. و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.

دومی عصبانی شد و گفت: ما را با زنها چه کار است. سپس دومی به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند و خود دومی نیز همراه آنان هیزم برداشت و با عده ی بیار زیادی به سمت منزل امیرالمومنین علیه السلام حرکت کردند.

و هیزم ها را اطراف خانه اهل بیت علیه السلام قرار دادند. سپس دومی با صدای بلند فریاد زد: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه ی پیامبر بیعت کنی، وگرنه خانه را با شما به آتش می کشم.

حضرت زهرا سلام الله علیها که امت به خوبی یادشان بود پیامبر چه توصیه هایی در مورد او کرده اند، به منظور دفاع از امام زمانشان باز پشت در آمدند فرمودند: ای دومی، ما را با تو چه کاراست؟ دومی گفت: در را باز کن، وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشم!

حضرت  فاطمه سلام الله علیها فرمود: آیا از خدا نمی ترسی که  به خانه من هجوم می آوری؟! جسارت دومی به آن جا رسید که حتی اطرافیان او به دومی گفتند، ای دومی در خانه فاطمه است، دومی گستاخی را به اوج رسانید و گفت: و إن، حتی اگر فاطمه باشد.

آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قرآن شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل گروهی که شده بنده دجال ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینه مولا نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا، عوض دسته گل شاخه هیزم به سر شانه نهادند.

در خانه ستادند ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند که هان یا علی از چیست که در خانه نشستی، در از قهر به روی همه بستی، اگر این لحظه در خانه خود را نگشایی نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی، همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم.

(جملات بعدی را راوی باید یسیار سریع و با لحنی تند و سوزناک و با استفاده قوی از حرکات بدن بیان کند.)

دومی آتش طلبید و آن را بر  در خانه شعله ور ساخت، و سپس لگدی به درب زد، حضرت زهرا سلام الله علیها که در پشت در بودند بین در آتش گرفته و دیوار ماندند، فرزندشان حضرت محسن علیه السلام سقط شد، یک سوم نسل سادات در زیر دست و پای آن غاصب از بین رفت و سپس از جنایتکار ضرباتی را به حضرت زهرا سلام الله علیها با غلاف شمشیر و شلاق وارد کردند.

آن غاصب به داخل خانه آمد، حضرت علی (علیه السلام) دومی را گرفت به زمین کوبید، به دست به صورتش زد، گفت ای دومی تو خوب می دانی که اگر من مامور به صبر نبودم نمی توانستی وارد خانه من شوی، وصیت پیامبر و پیامان خدا را به صبر حضرت علی علیه السلام به یاد بیاورید.

سپس جمعیت به داخل خانه ریختند و دست حضرت علی علیه السلام را بستند و به سوی مسجد بردند، حضرت زهرا سلام الله علیها خود را بلند کردند و به کمر حضرت علی دست آویختند که قنفذ با غلاف شمشیر به بازوی ایشان ضرباتی وارد آورد و ایشان را از امیرالمومنین علیه السلام جدا کردند. وقتی حضرت امیر را به مسجد بردند بر گردنش شمشیر گذاشتند و گفتند یا بیعت میکنی یا تو را می کشیم.

حضرت زهرا سلام الله علیها با تمامی آن جراحات باز برای دفاع از امامشان بلند شدند و خود را کشان کشان به مسجد رساندند، جماعت مسجد که خوب یادشان بود پیامبر فرموده اند فاطمه پاره تن من است، وقتی حضرت زهرا را در این حالت و با این جراحات دیدند، منقلب شدند و صدای گریه مسجد را فرا گرفت.

حضرت زهرا فریاد زدند به خدا قسم اگر علی را رها مکنید به سر مزار پدرم می روم، موهای خود را پریشان می کنم و شما را نفرین می کنم و سپس از مسجد خارج شدند.

با این فرمایشات، در و دیوار مسجد به لرزه افتاد. غاصبان، حضرت علی را رها کردند و حضرت سلمان را فرستادند که به ایشان بگو این کار را انجام ندهد که اگر نفرین کند، زمین تمامی اهلش را به درون خود فرو می برد.

بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید، کشیدند ز دل ناله که ای ختم رسل سر به درآور ز دل خاک و ببین غربت ما را، در آن حادثه شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم که مظلومی او تا ابدالدهر بود.

بر همه معلوم، مه برج حیا فاطمه آمد پس در گفت که ای قوم ستمکار به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار، پس از رحلت پیغمبرش آماده پیکار، چه خواهید ز آل نبی و شیر خدا حیدر کرار، ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار، دریغا که همان عهدشکن های دو روی همه غدار عوض شرم و حیا پاسخشان شد.

شرر نار، ز بیت الحرم وحی بر آمد شرر و دود سوی گنبد دوار، خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار، چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد به هواداری او محسن شش ماهه سپر شد به خدا زودتر از مادر مظلومه خود گشت فدا شیر خدا را** نفس فاطمه از درد درون قفس سینه افروخته پیچید که می خواست شود.

زیر و رو از ناله او شهر مدینه که به هم ریخت نظام فلک از ناله یک یا ابتایش چه بگویم که سخن در جگرم لخته خون گشته و انگار که بازوم شکسته است و یا درد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم یکسره مجروح نه آخر مگر از آب و گل فاطمه کردند مرا خلق، اهل بیت پیامبر، که تا 20 روز پیش عزیزان شهر بودند، حال مظلوم ترین افراد شهر بودند.

جواب سلام ایشان را کسی نمی داد که هیچ، خانه شان هم به آتش کشیده شد. بعد از این اتفاق، امیرالمومنین علیه السلام به همراه یاورشان حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین مظلومانه به سمت منزل حرکت کردند، غریب ترین خانه شهر که به آتش کشیده شده است.

در صدر اسلام به ساکنان مسلمان مدینه و اطراف آن، به ویژه افراد دو قبیله اوس و خزرج، انصار گفته می‌شد؛ چرا که آنان به یاری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان مهاجر مکی و نقاط دیگر پرداخته بودند و در نشر اسلام تأثیر زیادی داشتند


غرفه چهارم نمایشگاه گذرگاه فاطمی – خانه امیرالمومنین علیه السلام

روش اجرا: این متن به صورت نور و صدا و دکلمه اجرا می شود. آخرین نوایی که در غرفه ی قبل پخش شد(Nava) باید به صورت ابتدائی هنگام ورود مهمانان در حال پخش باشد. بعد از آن با برقراری سکوت و آغاز برنامه ی غرفه، وکال شماره 1 تا جایی که مشخص شده است پخش خواهد شد. پس از آن تا انتهای متن وکال در حال پخش خواهد بود و در انتهای متن بلافاصله پس از پایان اجرا، نوای پخش خواهد شد.

(کم کردن تدریجی نوای  و پخش vocal)

متن اجرا: خصم با خشم پشت در خانه ی وحی ایستاده بود. یک نفس سرکش، با کوله ای از آتش پشت در خانه وحی آماده بود. فریاد، پشت فریاد که در باید گشوده شود… به هر قیمتی برای بیعت غائله ای بزرگ پشت در خانه ای کوچک اما با عظمت، برپا شده بود.

این بار، درِ خانه محکم تر از پیش زده شد و یک صدای ناله به گوش رسید: کیستید؟ چه می خواهید؟ شما را چه می شود؟ اینجا خانه ی نبی الهی است و من یگانه دختر او… من همسر علی مرتضایم. چه شده است سراغ شیرخدا را گرفته اید؟ ناگهان یک ضربه هولناک بر در کوبیده شد… قفل در ز جا پاشیده شد… بانو پشت در محبوس شد… آفتاب شهر همچو فانوس شد…

فریاد طغیانگران دل او را لرزاند… اشک از چشمان بانو افشاند… آتش و آهن به هم آمیختند… حرمت خانه خاتم را ریختند…دور خانه، مشعل ها را آویختند… در و دیوار به هم ساختند… شان دختر رسول الله نشناختند… بر پهلوی نازنین عالم تاختند… ناجوانمردی، به دستش تیشه داشت…. قصد برکندن ریشه داشت… او نمی دانست بانو بار شیشه داشت…

آری آری بانو چشم انتظار دلبند بود… مادر دلواپس فرزند بود… ایها الناس! از آن روز که بانو میان در و دیوار ماند… حدیث وداع از دنیا بخواند. ایها الناس! کوچه ای باریک بود، روز بود اما تاریک بود… گر کف بر این سو می زدی، شانه سوی دیگر جفت دیوار بود.

ایهاالناس! کوچه خاک اندود بود… خاک،غرق، آتش و دود بود… ده مرد جنگی می کشیدند فتح المبین را… شگفتا ریسمان بر گردن حبل المتین بود… ایها الناس جز علی هیچ کس ندانست قبر زهرا کجاست… همین بس که گویم، ماجرا در چشمان مجتبی ست… چون علی بر چشم او خیره می گشت، آسمان قلب مولا تیره می گشت…

(آغاز پخش Nava- بعد از حدود یک دقیقه نوا به تدریج کم شده و Vocal پخش می شود)

یا علی جان! ای شوی همیشه وفادارم ای همسر هماره مهربانم من عازمم. برایم حتمی ست که امشب میهمان پدرم خواهم بود و از این ناگزیرم از وصیت و سفارش… اکنون ابتدای راحتی من است اما آغاز مصیبت توست…. پس گریه نکن و دل مرا در این گاه ِ رفتن بیش از این نسوزان.

اشک در چشمان علی حلقه زد. مولا مهربانو را به زانویش گذاشت و یک بار دیگر، نگاه علی و فاطمه به هم گره خورد. طوفان تازه به پا شد… صدای تپش قلب مولا بالا گرفت… دست ناتوان بانو دست علی را فشرد و خاموش ترین ناله تاریخ از حلقوم مولا برخاست.

بانو بغضِ گلویش را باز هم فرو ریخت و گفت: علی جان مرا شبانه غسل کن، علی جان مرا شبانه تشییع کن علی جان مرا شبانه دفن کن و مدفنم را نیز مخفی بدار…

علی جا! گریه مکن من گریه ام برای توست… تو خود بگو گریه برای کداممان رواتر است. من برای تو یا تو برای من؟ من شمع نیمه جانم و تو هنوز آفتاب پردوام… تو را و کودکانم را به خدا می سپارم علی جان…. سرشک دیده از آسمان چشم مولا بر گونه هایش جاری شد و علی در نهایت سکوت زیر لب نجوا می کرد که :

علی بی تو چه کند فاطمه جان؟ تو دار و ندار علی و علی بی تو، تنها تر از همیشه… مرو زهرا جان… بمان همسرم، مونسم کجا بی من؟ انیسم… پاره ی تن  چشمانت را باز نگه دار که روزنه امید من به زندگی همین سوی چشم توست…

دست ناتوانت را تکان مده عزیز علی… من خود اشک چشم تو را پاک می کنم… تو از علی خسته تر و علی از تو خسته تر… تو از علی مظلوم تر و علی از تو مظلوم تر… تو از علی غریب تر و علی از تو غریب تر… خداحافظ … ای شمع نیمه جان شبستان دل علی….

(Nava) پخش می شود)


غرفه پنجم نمایشگاه گذرگاه فاطمی – غریب زمانه

سلام و عرض ارادت. با آرزوی قبولی عزاداری های بزرگواران امیدوارم که تا این لحظه از برنامه ها استفاده برده باشید. بحثم را با یک حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آغاز می کنم و با ذکر اتفاقی که برای مرحوم علامه امینی افتاده است به موضوع اصلی خواهم رسید ان شالله.

(اگر صلاح می دانید خیلی کوتاه در مورد علامه امینی بفرمائید)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌ فرمایند:

مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه. وسائل الشیعه، ج 16، ص 246

هر کس بمیرد در حالیکه امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. 

واقعا مرز میان انسانیت و جاهلیت، حقیقت و ضلالت، سعادت و شقاوت، معرفت امام زمان علیه السلام است. حیف است که این قدر انسان از سرچشمۀ تمام خوبیها و تمام حقایق یعنی امام زمانش بی ‌خبر باشد و نسبت به او بی معرفت باشد.

زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند. آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.

به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند.

که علامه امینی گفت: قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد اما باز آنها گفتند: پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد.

آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید. علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید. همه قبول کردند.

سپس علامه امینی فرمود: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند.

سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم، بعد از کل جمع پرسید: آیا فاطمه الزهرا سلام الله علیها امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت …؟ اگر می شناخت، امام زمان فاطمه سلام الله علیها چه کسی بود؟

تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت، پس باید بگوییم که فاطمه سلام الله علیها کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد.

و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده؟ در حالی که بخاری (از سرشناس ترین علمای اهل سنت) گفته: ماتت و هی ساخته علیهما – فاطمه (سلام الله علیها) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.

امّا امروز آخرین فرزند مهربان و هدایتگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت مهدی در میان ما است. او در کنار ما زندگی می کند. ایشان از اوضاع و احوال تمام مردمان باخبر هستند و در رسیدگی به احوال دوستدارانشان از هیچ چیز، کوتاهی نمی کنند. ما در یاد و خاطر ایشان جاری هستیم.

بیائیم خواسته دل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را امروز با یاری کردن فرزندِ مهربانش امام زمانمان برآورده کنیم و آیا خواسته حضرت زهرا سلام الله علیها چیزی جز دعا کردن برای فرزندش است؟

چرا که حضرت مهدی، هدایت یافته خداوند است و او را خداوند انتخاب کرده و مردم با ایشان به سعادت وافعی خواهند رسید. پس با او درد دل کنیم و به حرف های ایشان گوش جان بسپاریم. او را مانند پدرانش تنها و بی یاور نگذاریم. با او دوست باشیم… بیائید از همین الان برای او دعا کنیم و از خداوند بزرگ ظهور ایشان را بخواهیم.

ما به اینجا آمدیم تا خدمت فرزند آن خانواده، صاحب عزا، تسلیت عرض کنیم، به امام زمان مان عرضه می کنیم یا صاحب الزمان قطعا حضور ما در اینجا، انتخاب ما از بین تمامی انسان هایی که در حال حاضر در این دنیا زندگی می کنند و حضورمان در اینجا به جهت عرض تسلیت به شما قطعا از لطف شماست.

یا صاحب الزمان… اگر تمام آن اتفاقات رخ داد، علتش این بود که مردمی که تا 2 ماه قبل با امامشان بیعت کرده بودند همگی به جز 4 نفر امام زمانشان را تنها گذاشتند و در آن خانه تنها یک خانم 18 ساله یک تنه به دفاع از امام زمانش به پشت در آمد و آن جسارت ها رخ داد،

یا صاحب الزمان… عرض ما این است که اگر آن زمان،، مردم آن زمان،، امام زمانشان را رها کردند و چنین شد ما اینجا جمع شده ایم تا بگوییم سرتان سلامت، شما تنها نیستید، ما با شماییم، درسته که اشتباهاتی داریم اما مگر پناهی جز شما داریم؛

به یاد داریم فرمایش امام رضا (علیه السلام) را که فرمودند:

لإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ ، وَالوالِدُ الشَّفیقُ ، وَالأَخُ الشَّقیقُ ، وَالاُمُّ البَرَّهُ بِالوَلَدِ الصَّغیرِ (الکافی: 1 / 200 / 1)

امام مادر است، نه هر مادر، مادر بَرَّه ، مادر پرحرارت و بسیار مهربان، نه هر مادری مهربانی، امام مادر مهربان بر کودک شیرخواره است. 

پدر مهربانم به یاد داریم نامه تان به شیخ مفید را که فرمودید:

انّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ. (بحار الانوار ج 53: ص175)

ما رعایت حال شما را اهمال نمی کنیم و یادتان را فراموش نمی کنیم.

یک لحظه با خود مرور کنیم، کدام یک از ما می تواند ادعا کند که تمامی لحظات عمر به یاد کسی بوده است و نه تنها به یادش بوده که مانند پدر و مادری مهربان در مراقبت از او بوده است؟

در این زمانه ای که ما با همه درد دل می کنیم، چند بار با این امامی که با آن شأنش خودش را پایین می آورد و می گوید من مونس و رفیق تو هستم با من دردل دل کن، چندبار با این امام درد دل کرده ایم، صحبت کرده ایم؟ چندبار گفته ایم یا صاحب الزمان، ای پدرمهربان، این اتفاق خوب افتاد از لطف خدا و شماست، در فلان مساله گیر کرده ام به شما پناه آورده ام؟

یا صاحب الزمان… ما اینجا در مجلس عزای مادرتان جمع شده ایم که مرهمی باشیم بر دلتان، ما گناه کردیم و شما شبها برای ما گریه کردید و طلب استغفار کردید، ببخشید، تک تک لحظه های زندگی به دور سر ما چرخیدید، ما شما را فراموش کردیم ببخشید.

نمایشگاه گذرگاه فاطمی – مگر ما غیر از شما چه پناهی داریم؟

ما آمده ایم که بگوییم ما مانند مردم آن زمان نیستیم که پدرتان امام آن زمان تنها ماند و مادرتان به تنهایی برای یاری امام زمانش به پشت در رفت؛ شما پشتتان به ما گرم باشد، ما می خواهیم همینجا عهدی مجدد با شما ببندیم، همینجا نقطه عطفی باشد در ارتباط ما و شما، به هر مقدار که بوده از پیش بیشتر شود.

هر روز صبح به شما سلام می دهیم، روزمان را با سلام و توجه به شما، دعای برای شما، صدقه ی برای شما شروع می کنیم، در قنوت نمازمان برای سلامتی و فرجتان دعا می کنیم. خودتان فرمودید که برای فرج من بسیار دعا کنید که فرج شما در آن است؛ نه که در فرج من فرج شماست، خیر، در همان دعای برای فرج من هم فرج شماست؛ و به این باور داریم که جواب خوبی خوبی است.

اگر فردی برای ما کار خیری انجام دهد ما هم می خواهیم برای او جبران کنیم، اگر فرد کریمی باشیم می خواهیم به نحو بهتر و بالاتر جبران کنیم، ما خوب می دانیم شما کریمی از فرزند کریمان هستید که اگر ما برای شما دعا کنیم شما هم قطعا برای ما دست به دعایی برمی دارد که ارزشش بسیار بیشتر از دعای ماست و شما به نحو احسن و بهتر برای ما جبران می کنید.

(راوی حجم صوتش را پایین می آورد و با آرامش می گوید)

خدا را شاکریم که همراه شما بزرگواران در این مجموعه دقایقی رو سپری کردیم. انشاالله حضور ما در این مکان، هم مرهمی بر دل امام زمان علیه السلام قرار داده باشد؛ و هم ارتباط ما با امام مهربانمان که همیشه به یاد ما هستند از پیش بیشتر شود؛ به واسطه ی این سلام ها و صحبت ها و درد دل ها و صدقه ها و دعاها، ان شاالله.


غرفه ششم نمایشگاه گذرگاه فاطمی – کودک

  1. کلیپ های مورد استفاده در غرفه: (جهت مشاهده و دانلود کلیپ ها به لینک مقاله * مجموعه کلیپ فاطمیه * مراجعه کنید.)
  2. پک نقاشی و رنگ آمیزی کودک
  3. صوت های مورد استفاده در غرفه کودک
  4. و در راه خروج از مکان میز ارائه و فروش محصولات تبلیغی فاطمیه، میز معرفی و هدیه ی بروشور معرفی خطبه فدک و کتاب خطابه فدک و  میز یادبود و نظرسنجی قرار می گیرد.

برای دانلود مجموعه کلیپ فاطمیه کلیک نمایید.

برای دانلود نقاشی و رنگ آمیزی کودک فاطمیه کلیک نمایید.

برای دانلود مجموعه کلیپ و صوت های کودکانه فاطمیه کلیک نمایید.


میز توضیح و هدیه بروشور معرفی خطابه فدک و کتاب خطبه فدک 

فدک کجاست؟ فدک یکی از دهکده های آباد و حاصل خیز نزدیک خیبر است و تا مدینه، 140 کیلومتر فاصله دارد. درسال هفتم هجری، قلعه های خیبر، یکی پس از دیگری فتح شدند و قدرت مرکزی یهود در هم شکست و ساکنان فدک تسلیم شدند و در برابر پیامبر متعهد شدند.

که نیمی از زمین ها و باغ های خود را به آن حضرت واگذار کنند و نیمی دیگر را برای خود نگه دارند و افزون بر این، آنها کشاورزی سهم پیامبر صلی الله علیه و آله را هم به عهده گرفتند تا در برابرش مزدی دریافت کنند.

سرزمین هایی که بدون هجوم نظامی به دست مسلمانان می افتند، به شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله تعلق دارند و او هر گونه بخواهد، می تواند در آنها تصرف کند. وقتی آیه 26 سوره اسراء:

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا. سوره اسرا /26

نازل شد، پیامبر اسلام، دخترش فاطمه سلام الله علیها را خواست و فدک را به او داد.

سرگذشت فدک پس از پیامبر صلی الله علیه و آله

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت فاطمه سلام الله علیها از فدک محروم شد و کارگرانش را از فدک بیرون کردند. آن حضرت برای پس گرفتن فدک، بسیار کوشید؛ ولی دستگاه خلافت از این کار سر باز زد. ممنوعیت حضرت فاطمه سلام الله علیها از تصرف در فدک در زمان خلافت خلیفه اول پی ریزی شد. ابن ابی الحدید معتزلی که فردی عالم و سنی مذهب است.

می نویسد: ابراهیم بن سعید ثقفی از ابراهیم بن میمون از عیسی بن عبداللّه بن محمد بن علی بن ابی طالب علیه السلام از پدرش و او از جدش و او از علی علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: فاطمه سلام الله علیها نزد خلیفه اول رفت و به او فرمود: پدرم فدک را به من بخشید وعلی و امّ ایمن بر این مطلب گواهند.

خلیفه اول گفت: تو جز حق و راستی، چیزی به پدرت نسبت نمی دهی؛ من آن را به تو بخشیدم و بعد تکه ای از پوست طلبید و سند فدک را برای حضرت زهرا سلام الله علیها نوشت. حضرت از نزد او خارج شد و در بین راه به خلیفه دوم رسید. خلیفه دوم پرسید: ای فاطمه! از کجا می آیی؟ گفت: از نزد خلیفه اول می آیم؛ به او گفتم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را به من بخشید.

و علی علیه السلام و ام ایمن نیز بر این مطلب گواهند و او فدک را به من برگرداند و این نوشته را به من داد. خلیفه دوم نوشته را از آن حضرت گرفت و نزد خلیفه اول آمده، گفت: تو فدک را به فاطمه سلام الله علیها داده ای و سندش را نوشته ای؟ گفت: آری. گفت: علی علیه السلام به سود خود گواهی می دهد و ام ایمن یک زن است؛ بعد آب دهان بر روی آن سند انداخته، نوشته را پاک و سند را پاره کرد.

همچنین روایت شده که خلیفه اول پس از گواهی امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها بدهند؛ اما خلیفه دوم بر این حکم خلیفه اول اعتراض کرده، نوشته را پاره کرد.

مسلم بن حجاج نیشابوری، در کتاب معروفش «صحیح مسلم»، داستان مطالبه فدک از سوی حضرت فاطمه سلام الله علیها را به طور مشروح آورده و از عایشه چنین نقل کرده است: حضرت فاطمه سلام الله علیها پس از امتناع خلیفه از بازگرداندن فدک، با او قهر کرد و تا هنگام وفاتش، حتی یک کلمه با خلیفه اول سخن نگفت.

در نهج البلاغه درباره فدک چنین آمده است: «از میان آن چه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در دست ما بود که گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی هم از آن چشم پوشیدند و خداوند، بهترین داور است».

سرانجام در دوران متوکل عباسی، فدک از فاطمیان پس گرفته شد؛ درختانش به دستور شخصی به نام «عبدالله بن خلیفه دوم بازیار»، قطع شدند و روسیاهی آن برای بدخواهان باقی ماند. ناگفته نماند که قطع درختان در حالی انجام گرفت که یازده درخت خرمایی که به دست مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در آن کاشته شده بودند، هنوز باقی بودند.

شخصی که آن درختان را قطع کرد، «بشران بن ابی امیه ثقفی» نام داشت که پس از بازگشت به بصره آن گونه که در تاریخ آمده است فلج شد.

چرا امیرالمؤمنین علیه السلام فدک را پس نگرفت؟

اما درباره این که چرا حضرت علی علیه السلام پس از به حکومت رسیدن، فدک را پس نگرفت از سوی امامان معصوم علیهم السلام، چنین آمده است: ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا حضرت علی علیه السلام پس از به حکومت رسیدن، فدک را پس نگرفت؟

آن حضرت فرمود: چون ظالم و مظلوم هر دو مرده بودند و خداوند، ظالم را کیفر و مظلوم را پاداش داده بود و علی بن ابیطالب علیه السلام خوش نداشت چیزی را که غاصب آن، کیفر و مظلوم آن، پاداش دیده، برگرداند.

شخصی از امام کاظم علیه السلام پرسید: چرا علی علیه السلام فدک را باز پس نگرفت؟ امام در جواب فرمود: ما خاندانی هستیم که ولی مان خداست و حق ما را تنها او می گیرد. ما اولیای مردم هستیم و حقوق آنان را از ستم گران باز پس می گیریم؛ ولی برای خودمان، باز پس نمی گیریم.

فدک تا غصب نشده بوده، ارزش یک ملک را داشت؛ ولی پس از غصب فدک، به بهای بی حرمتی به فاطمه زهرا سلام الله علیها، بازگرداندن دیگر چه ارزشی داشت؟ اگر زمین فدک بازگردانده شد، آیا بهای غصب آن که جسارت به ساحت پاک آن حضرت است، قابل قصاص است؟

فدک از آن جهت برای فاطمه سلام الله علیها گرامی بود که یادگار رسول خدا و پشتوانه مالی برای اهل بیت و شیعیان بود؛ و گرنه فاطمه سلام الله علیها که به درآمد آن نیاز نداشت. بازگرداندن فدک، به شوخی گرفتن غصب آن است.

اگر هزار بار فدک بازگردانده شود، جنایت هولناکی که انجام شد، رنگ نمی بازد و آن روزهای غارت گری، هرگز فراموش نمی شوند. یزید می خواست اموال به غارت رفته کربلا را با دادن اموالی عوض بدهد؛ ولی امام سجاد علیه السلام نپذیرفت و فرمود: در میان آن اموال، لباس حضرت فاطمه سلام الله علیها بود.

نمایشگاه گذرگاه فاطمی – خطابه فدکیه چیست؟

روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود.

بر ابوبکر که در میان عده ‏اى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند، آنگاه ناله ‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد. سپس لحظه ‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت.

آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و خطبه فدکیه خویش را ایراد فرمود و از خطابه ی غدیر، توحید، قرآن، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام وحقّ خویش در باره ی  فدک دفاع کرد.

اکنون با گذشت قرن‏ ها از مظلومیت او و همسرش علیهما السلام و هجوم مکاتب باطل و خطرات اعتقادى و اخلاقى عرضه مى ‏داریم.
یا صاحب الزمان !

«یا اَیـُّهَا الْعَزِیزُ، مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ، وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ ، فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ، وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا»

ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست گر رد کنى بضاعت مُزجات ور قبول

برای دانلود متن نظرسنجی کلیک نمایید.


دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا