مجموعه دکلمه غدیر

مجموعه دکلمه غدیر برکه نیست (11 دکلمه به همراه شعر)

مجموعه دکلمه غدیر ، شامل یازده متن دکلمه با موضوع غدیر است. غدیر، برکه نیست؛ دریایی است که از دلش، اقیانوسی به وسعتِ ازل و ابد وَ به عمقِ تاریخِ درد، سر برآورده است.

مجموعه دکلمه غدیر – اقیانوسی به وسعت ازل و ابد

یک روز دلم به جشن مولا علیه السلام می رفت. در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا می رفت. هر کوه که در برابر می‏ دیدم. چون دستِ علی علیه ‏السلام بود که بالا می رفت. غدیر، برکه نیست؛ دریایی است که از دلش، اقیانوسی به وسعتِ ازل و ابد وَ به عمقِ تاریخِ درد، سر برآورده است.

غدیر، سر آغاز رسالتِ آسمانی تمام پیامبران خداست. درختِ دین، در غدیر است که سر به ملکوت می‏ ساید. امامتِ دوازده خورشید، در روشنِ چشم های غدیر، طلوع کرده است. اینک، دستِ تمامتِ اسلام است که بالا می ‏رود. اینک، دستِ نورانیِ قرآنِ ناطق است که تا عرش خدا اوج می‏ گیرد.

اینک، زمین است که به آسمان می ‏بالَد اینک، خورشید است که بر تابشِ خود بر علی علیه السلام، به زمین فخر می کند. و اینک این کلماتِ آسمانی، از ملکوتِ کلامِ پیامبر علیه السلام منتشر می‏ شود که: هر که را من مولا و سرپرستِ اویم، پس علی علیه السلام نیز مولا و سرپرست اوست؛ خدایا! دوست بدار هر که او را دست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد.

علی علیه السلام، آن نورِ اَزَلی است که پیش از آفرینشِ جهان، در ارگانِ هستی، جاری بود. علی علیه السلام، آن هدایت ‏کننده بزرگِ بهشت است که اگر دست ‏های بیعت، با او راستین بودند، کام زمین، در عطش عدالت نمی ‏سوخت. اگر جهان، قدر غدیر را می‏دانست، اکنون آسمان‏ ها آرزو می کردند که ای کاش لحظه ‏ای به جای این کُره خاکی باشند!

هجدهم ذیحجه سالِ دهمِ هجری، روزی‏ست که هستی، تمامتِ خود را به غدیر بخشید. این عید بزرگ بر شما مبارک باد.

روزبه فروتن‏پی


مجموعه دکلمه غدیر – فصل تازه ولایت

چیست این بهار خجسته؟ چیست این لحظه شگفت زیبا، زیبای شگفت؟ انگار این شگفتی تنها در آسمان نیست؛ گویی کره زمین را هاله ‏ای از انوار سبز، احاطه کرده است! گویی تکامل واپسین زمین، در حال شکل‏گیری است! این تنها معجزه نوروز نیست.

این تنها شکوه آغازین بهار نیست. این نور، برای آسمانیان، آشناتر از زمینیان است. امروز، روز تمام زیبایی ‏هاست؛ روز تبلور عشق در تمام آینه ‏هاست. روز زیبای ولایت است؛ روز تکامل مادی و معنوی آفرینش. امروز، روز شکوفایی ولایت در قاموس خلقت است؛ یک روز توحیدی زیبا که ترجمان عدل الهی در قامت امامت است؛ ترجمان صداقتِ معاد در بلاغتِ نبوت، نتیجه تلاش هزاران پیام ‏آور الهی.

صدای دلنشین حضرت جبرئیل علیه السلام است و جان مشتاق حضرت رسول صلی الله علیه و آله. ندای وحی، جان و تن حضرت را می‏ آشوبد و تبسمی دل‏نشین، بر لب‏های مبارکش می ‏نشیند. احساسی سبک و شعف‏ناک، سراسر وجودش را فرا گرفته است. کیست مولا، آنکه آزادت کند!

اینک زمان، آغاز دیگری را تجربه می ‏کرد. فصلی تازه در حال شکفتن و تبلوری تازه در حال شکل گرفتن بود؛ آغاز فصل عشق، فصل ارادت، فصل زیبای ولایت؛ فصلی که می‏ طلبید دست‏ های حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله  را برای توسل؛ برای دعا: دعایی به زیبایی اجابت: اللهم وَالَ مَن وَالاهُ و عَادِ مَن عاداهُ ، وانصُرْ مَن نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَن خَذَلَهُ

 اندک اندک جمع ‏ها به هم پیوست. نجوا ها به زمزمه ‏های بلند بدل شد. آن‏گاه، چشم‏ ها فراتر از نگاه ‏ها به چهره زیبا و متبسّم پیامبر صلی الله علیه و آله  دوخته شد. سکوت … سکوتی در نهایت زیبایی، آسمان و زمین را در بر گرفت. اینک، پیام آور خوبی ‏ها بود و پیامی دیگر؛ پیامی که باعث شادمانی اهل دل و غمگینی نفاق‏ پیشگان بود.

پیام پیام آور مهربانی به همه رسید. اینک کائنات باید شاهد پیوند امامت و نبوت می ‏شد؛ پیوندی که انوار آن، با گره خوردن دست ها در همدیگر، تمامی آسمان و زمین را در برگرفت و ذره ذره هستی، شروع به تسبیح ذات اقدس باری ‏تعالی کردند.

اینک خداوند، آرمانی ‏ترین اندیشه را به پیامبر خویش ارزانی داشته بود؛ اندیشه ای که در جهان خاکی، تحولی عظیم و در جهان افلاکی، ذوقی سلیم، برای عبادت حضرت پرورگار به وجود می آورد. گویی هنگام عاشقانگی‏ ها بود؛ هنگام به وجد آمدن تمامی سلول‏ها، با ذکر یا علی.

فرمود: هر کسی را که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ مولایی که شما را از بند خودپرستی ‏ها آزاد خواهد کرد؛ کیست مولا؟ آنکه آزادت کند.

هر دو دست، نشان عظمت همدیگر بودند؛ عظمتی که خداوند، آن را در ادیان دیگر بشارت داده بود؛ بشارت امامت و حکومت صالحین بر زمین! بشارت فصلی که عدالت الهی را در نقطه نقطه زمین مستقر کند. بشارت ولایت مولا امیر المؤمنین، عدل مجسم خداوند در زمین.

درود خداوند بر امین وحی الهی و کشتیبان نبوت، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله  و روح نماز، مولای جوان‏مردان، حضرت علی مرتضی باد.

آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم
بر نام علی و شوکت خاتم کرد
بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد

سید علی اصغر موسوی


مجموعه دکلمه غدیر – سکوی جاودانگی

غدیر، دورنمایی از حقایق امامت بود در دقایق آن صحرا. کاروانیان از حج بازگشته‏ اند و سوغاتی از توحید به همراه دارند. با استماعِ بیاناتِ رسولِ مهربانی، رو به نبوت آورده ‏اند و اینک امامت. کدامین طنین، با آهنگی از دیار آینه، می‏ تواند گل و گلشن را به سینه‏ ها مهمان کند؟

مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه. کنارِ برکه، سکوی جاودانگی بود که از یک سو اتمام دین را دید و از دیگر سو، آغاز معرفیِ همگانیِ علی را. غدیر نشان داد خدا عادل است و ولایت را در وجود سزاوارترین، مستقرّ می ‏سازد. دستی، جانشینِ دستی شد و از این گل تازه، افسردگیِ آن صحرا زدوده شد.

غدیر، برکه ‏ای از تدبیر بود برای رسیدن به رستگاری ‏های پیاپی، رسیدن به هم‏ صدایی و هم سویی. غدیر می ‏خواست تمامیِ فاصله ‏ها را به صفر برساند و به مار های خفته و مترصد، طعم گس هلاکت بچشاند.

می خواست تحریف، در جامعه نیفتد. کدام زخم، با فراموشیِ این میثاق برابری می کند آیا ؟! عیدی آمد و سوزندگیِ آن بیابان، خنکایِ بهار را لمس کرد. برکه‏ ای که ماناتر از اقیانوس بود، امامت را به جریان انداخت. غدیر، آبراهه ‏ای بود به خشک‏زار اندیشه های تمام اَعصار.

محمد کاظم بدر الدین


مجموعه دکلمه غدیر – غدیر، عید می شود ؟

این آخرین نظاره ‏های خورشید است. شلاق شن‏ های روان و صدای زنگ بی‏گاه شتران؛ آخرین تصویر دست ها و چشم های داغدار. کویر، دو زانو نشسته است، سنگ‏ریزه‏ ها و شن های داغ حجه الوداع نفس ‏های گلوگیر. صدایی نیست؛ سکوت، هیاهوی حوالی را می ‏شکند.

سرهای آوار بر زانون، محزون و ماتم ‏زده؛ خداحافظ مکه، مدینه، شعب … این آخرین کلماتی‏ست که از گلوی خورشید شنیده می شود. گرمای تابستان بر تن دقایق، عرق کرده است. خداحافظ، هوای نفس‏گیر مکه، خداحافظ مدینه !

چشم می‏ چرخاند از زاویه وداع، دست بالا برده است و چشم های نظاره‏ گر را شاهد می ‏گیرد به پیمانی که دست هایش را در دست های علی گره می‏زند.

آرام آرام هیاهو رنگ می گیرد لبخند ها و کینه‏ ها، دست های بیعت و خنجر های گره شده در مشت، سر بر گریبان های ‏های اشک می‏ ریزند وداع با رسول را و رسول که صدایش در بیابان ‏های تفتیده، خواب خاک را می ‏شکافد که :

افراشتم دو دست که می‏ خواهمت علی
وقتی رسول دست علی را گرفته بود
این برکه شاهد است که می‏ خواهمت علی
لبخند می‏زد و دلش اما گرفته بود

بغض‏ هایی تنومند، زائرانی خسته، چشم هایی بارانی، سر بر گریبان اندوه، آخرین نظاره ‏های خورشید، خداحافظ، رسول! پس از سال‏ ها تلاش، سفرت را آغاز کرده ‏ای به سوی آرامش، به سوی معبود خداحافظ، رسول ! بیست و سه سال سکوت علی، نشانی از بیعت در این هنگامه تاریخ‏ ساز است.

یک لحظه محو شد اثر سنگ‏ریزه ‏ها
مرگ ستاره ‏ها همه یک یک شروع شد
ماهِ بدون پرتو خورشید می شود ؟!
خاموش شد دو چشم تر سنگ‏ریزه ‏ها
از آن دقیقه مرگ ملائک شروع شد
حالا شما بگو که غدیر عید می شود ؟!

حمیده رضایی


مجموعه دکلمه غدیر – دست بیعت

از دور دست، صدایی، سکوت صدا را می ‏آشوبد. به گمانم صدای زنگ کاروان است که در همهمه وحشت‏ افزای تنهایی برکه می‏ پیچد. ای کاش لحظه‏ ای کنار من درنگ کنند تا تنهاییِ خود را با حضورشان قسمت کنم.

ای کاش آبی داشتم تا عطش و خستگی راه را با خنکای وجودم فرو می‏ نشاندند! غدیر، خسته و تنها، سر در گریبان فرو برده و رؤیاهایش را آه می‏ کشد. کاروان نزدیک و نزدیک‏تر می شود. ناگاه، صدایی، در سکوت کاروان پیچید. صدایی، حجاز را به لرزه افکند.

بایستید ! دهان‏ های باز برگشتند؟
همین که پرده خاموش کاروان افتاد
تمام گردنه ‏های حجاز برگشتند
صدا دوید و در آغوش کاروان افتاد

رفتگان را فرا خوانید و جاماندگان را دریابید که پیامی مهم دارم. سکوت، به زمزمه نشست. زمزمه ها بلند و بلندتر و موجی از همهمه در کاروان افتاد. دستان خدا در دست رسول اللّه‏ صلی الله علیه و آله، بالا رفت. مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه. تاریخ سال‏خورده حجاز، هنوز هم هجوم بی‏ دریغ دستانی را که برای بیعت پیش می ‏آمدند، به خاطر دارد.

شاد باش ‏های آمیخته با کینه فرود آمدند .سیل تبریک ‏های پیاپی که بوی نفرت می ‏داد. عقده ‏ها سر باز کرده و زخم‏ های چرکینی که متولد شد. و خدا، ولایت علی علیه السلام را به انسان هدیه کرد و حصار محکم خود را به بشر ارزانی داشت.

چشمه حیات جاری شد تا بنی ‏آدم، عطش بی‏حد و حصر خود را فرو بنشاند به زلالیِ محبت مولا.و حب علی ، سرآغاز همه خوبی ‏ها گشت. راه راست نمایان و دین خدا تکمیل شد. آینده تاریخ انسان، به دست های ید اللهی علی سپرده شد تا در سایه ‏سار محبت و عدالت بی‏ دریغش، به آرامش برسد.

بارانی از رحمت، باریدن گرفت. خدا، مهر علی را به خاک هدیه کرد و خاک بارور شد، نام علی را به گوش آب‏ها خواند و رود ها خروشیدند، یاد علی را به درخت ‏ها، سپرد و درخت‏ ها، سبز شدند. صدای هلهله می ‏آید؛ اما حزنی غریب، گلوی لحظات را می‏ فشرد غدیر، شاد و غمگین است.

اینجا نقطه آغاز دلتنگی ‏های علی است؛ شروع داستان حق‏ طلبی فاطمه علیها السلام. غدیر، رنج روز های نیامده علی است؛ ابتدای بیست و پنج سال خانه‏ نشینی ذوالفقار. غدیر، اولین پژواک از اندوه بی‏شمار، چاه دلتنگی‏ های مرتضی است.

خدیجه پنجی


مجموعه دکلمه غدیر – پیراهنی از غدیر مبارکت باد !

غدیر، نام اقیانوس بی‏کرانی است که افق در افق، با آسمان نسبت دارد و موج در موج، هم ‏آغوش عرش است. عرش، از آخرین موج ‏های غدیر آغاز می شود. خوش به حال فرشتگان که هر شامگاه، با سرخی شفق، فوج فوج در زلال بی‏کران غدیر بال می ‏شویند و در ساحل سبز غدیر به نماز می ‏ایستند!

آدم از بهشت شروع شد و به زمین پیوست و سال ها در زمین گشت و گشت؛ با شیون و اندوه. سرانجام، غدیر خم را یافت و از معبر غدیر، دوباره به بهشت بازگشت. در جاذبه این خاکدان سخت ، غدیر تنها بال پرواز به سمت بهشت است. دیگر هر چه هست، خاک است، خون است، خاکستر است. یکصد و بیست و چهار هزار چشمه از ازل تا به ابد جاری گشت و به غدیر پیوست.

اینک غدیر، حاصل یکصد و بیست و چهار هزار چشمه زلال رسالت است که موج در موج، عرفان و معرفت را فراراه انسان قرار داده است. فَصَلّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ

پس اگر هنوز ذوق تماشایت هست بیا به کرانه غدیر بایست تا پنجره‏ هایی از عرش در برابرت گشوده شود و تو را به تماشای لوح و قلم ببرد. هیچ‏گاه آرزو کرده‏ ای که تو در لب دریایی، آهسته آهسته قدم بزنی و فرشتگان، فوج فوج از برابرت پرواز کنند؟

اگر جوابت آری است، در یک غروب، دست از هر چه هست و نیست بشوی و تنها یک دل با خود بردار و در کرانه غدیر برو، ببین پرواز فرشتگان چقدر زیباست، چقدر تماشایی!پهر کس که یک بار گذرش بر کرانه ‏های غدیر افتاده باشد، دیگر همیشه مست است، همیشه عاشق است. دیگر هیچ‏گاه غم سراغش نخواهد آمد.پپس پیراهنی از غدیر مبارکت باد !

قنبر علی تابش


مجموعه دکلمه غدیر – برکه ای پر از پر پروانه…

ظهر بود؛ گرم و تن‏ سوز ؛ خاک ‏ها، از شلاق شعله‏ های خورشید، زخمی. ظهر بود که صدای صاعقه زمان، حادثه ‏ای را رقم می‏زد. صدا، پروانه ‏ای می ‏شد که روی هزاران شانه خسته و خاک ‏گرفته می ‏نشست. برکه، خودش را تا مرز دریا شدن باور کرده بود.

برکه، روی پاهایش ایستاد و موج موج خنده بر چهره میهمان ‏ها پاشید. برکه، ایستاده بود و بهار را در آغوش می ‏کشید. برکه، تمام پروانه های تنش را در آسمان آبی صحرا رها کرده بود و در خودش نمی ‏گنجید. غدیر دیگر برکه نبود.

غدیر ای باده ‏گردان ولایت؟
ندا آمد ز محراب سماوات
رسولی کز غدیر خم ننوشد
رسولان الهی مبتلایت
به گوش گوشه‏ گیران خرابات
ردای سبز بعثت را نپوشد ؟

غدیر دف می‏زد و بر طبل‏ های شادی می‏ کوبید .ناگهان، دست های خورشید، در دست های وحی گره خورد .آسمان خودش را روی پاهای خورشید انداخت.تمام ستاره های آسمان، به شب‏نشینی چشمان خورشید آمدند .دست های وحی، بالا می ‏رفت و دست های خورشید را بالاتر می‏ برد.

هزاران باور، می‏دیدند و تبریک می‏ گفتند.اشهد انک امیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و اخذ لک العهد علی الأمه. غدیر فریاد می کشید و دهان‏های تعجب، خشک شده بود. غدیر فریاد می کشید و صدای پای بهار، تا آسمان هفتم پیچیده بود.

غدیر فریاد می کشید و رسول، طنین صدایش را در برکه به نجوا نشانده بود. من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؟

ابراهیم قبله آرباطان


مجموعه دکلمه غدیر – مادرِ دریا ها

رفتگان برگردند و نیامدگان شتاب کنند! در این نقطه تاریخ و در آبگیر آرزوی رسول اللّه‏ صلی الله علیه و آله  ، آینده اسلام رقم می‏ خورد. این آبگیر خشک، مادر دریاهاست و استسقای عشق را چاره‏ای جز غدیر نیست.

اینجا بایستید و آه بکشید و بخندید و پای بکوبید و گریه کنید؛ زندگی فاصله گریه و خنده است و اینجا خنده ‏ها و گریه ‏های تاریخ رقم می‏ خورد. شادی امروز، آی ه‏ای برای فرداست. جشن غدیر، فریاد غربت علی است؛ فریاد حقانیت فاطمه.

اینجا آینده اسلام رقم زده می شود. بشتابید! زود، دیر می شود، اگر نفروشید دل را و نخرید ولای علی را، دچار سقیفه می ‏شوید. بشتابید! دروازه بهشت اینجا باز می شود. بشتابید تا غدیر تمام نشده.

حسین امیری


مجموعه دکلمه غدیر – در غدیر بود که …

غدیر، سفر ه‏ای است که برای تمامی گل‏ها پهن کرده اند. غدیر ، گلبانگ عاشقانه و جاودانه هستی است.
غدیر، یک اتفاق ساده نیست ؛ یک گزینش رحمانی است. غدیر، یک کلمه نیست، یک برکه نیست؛ یک دریاست؛ رمزی است بین خدا و انسان.

غدیر، گل همیشه بهار زندگی است. دریایی بی‏کرانه است؛ جاری بر جان ‏های پاک و اندیشه های تابناک.
غدیر، تجلی خواست خالق، روح آفرینش، برانگیزاننده ستایش و دست های بلندی است که انسان خاکی را به افلاک می‏ کشاند.

غدیر ، ریزش باران الطاف رحمانی بر گلزار جان‏ های تشنه است. غدیر، برکت همه احساس ‏های معنوی و دریای جاری خیرات نبوی است. در غدیر بود که تیرگی ‏ها فراری شدند و نورانیت محض، خودنمایی کرد. در غدیر بود که قیافه ایمان، تماشایی شد و شاخه‏ های عشق، بر تن ایمان رویید.

در غدیر بود که درخت هستی، به کمال رسید. در غدیر بود که قرابت انسان با خدا آشکار شد. در غدیر بود که نیلوفر عشق، بر گرد محور زمین پیچید. در غدیر بود که جوانه جاودانه ولایت عاشقانه، سر برکشید.

حمزه کریم خانی


مجموعه دکلمه غدیر – پرده آخر

صحنه تاریخ، آماده؛ شروع داستان تک تکِ نقش‏ آفرینانش عزیز و مهربان یک نمایشنامه زیبا و جالب، خواندنی کارگردان توانایش، خداوند جهان پرده اول: صدای مبهم یک قافله می ‏شکافد سینه خشک کویری ناتوان بوی بارا ، بوی ناب اتفاقی بی ‏نظیر.

عطر آواز ملایک در سکوت کاروان منبری بسیار ساده، پله پله تا خدا ایستاده قلب عالم بر بلندای جهان
چشم ها خاموش، سرشار از سؤالاتی شگفت هان ! چه می‏ خواهد بگوید خاتم پیغمبران می‏ گشاید لب، به بسم اللّه الرحمن الرحیم می‏ برد بالای سر، دست ولایت ناگهان …

پرده دوم: صدای همهمه، باران نور رقص و آواز و شمیم هلهله در آسمان روزگار از شوق فریاد علی  سر می ‏دهد با ولایت بیعتی جاوید می ‏بندد زمان.

پرده آخر: کسی از نسل تاریخ غدیر می‏ رسد با ذوالفقاری انتهای داستان

خدیجه پنجی


مجموعه دکلمه غدیر – غدیر، معیارى که بدنیا آمد

آرى … خم ! شربدار ولایت‏ غدیر حادثات‏ و میان منزل افشاى رازهاست. بنگریدش‏ که بر اوج دست و بازو در چنگ چنگالى از نور ایستاده است‏ به ابرها نزدیکتر تا به ما و نگاه نمى ‏کند نه در چشمان مشتاق‏ نه در دیدگان دریده از حسد.

به این ترانه گوش کنید که در هفت آسمان مى ‏طبپد: هر که مرا مولاى خویش بداند اینکه فرا چنگ من ایستاده مولاى اوست. آرى امروز همه چیز کامل است‏ معیارى بدنیا آمده‏ که در سایه ‏اش‏ نیک و بد از هم مشخصند.

در این زلال ، باید جان را به شستشو نشست‏ در غدیر، یک تاریخ تبلور پیدا کرد. و بدین سان، آن دشت که دیروز گمنامش، کندى و سستى قافله ‏ها را مى ‏زدود، امروز، طلوع آفتاب ولایت را بستر شد. آن برکه آب، میانه کویرى برهوت، که رنج و خستگى مسافران را به جان مى ‏خرید، امروز، چشمه جوشان و همیشه جارى پهنه آرمان ‏هاى والا گشت.

بدین سان بود که پیامبر ( درود خدا بر او و خاندانش) ندا در داد: آنها که بى ‏ولایت على ( سلام خدا بر او ) رفته ‏اند، باز گردند و در کناره غدیر، آینه بلند اى آسمان کویر با حماسه ‏ساز نهضت اسلام، روح مطهر زمان، بیعتى دوباره کنند، و در طبیعت حقیقت، تنفسى روح نواز و مستى ‏زا …

و اینگونه بود که به یکباره، از کالبد بى ‏جان یک دشت پر سکوت‏ غوغاى اجابت و پذیرش برخاست . و هیاهوى سر در گم انسانى، در بازتاب مرز هاى روشنى و جاودانگى‏ جوششى مداوم یافت، بیراهه‏ ها، نهاده شد، و حجت در جانشان بیامیخت.

راستى را، مگر خورشید در غروبش، ماه را به نور افشانى، نمى ‏گمارد؟ و مگر دریا، ابر را ، از خود و براى خود، غنا نمى ‏بخشد؟ در این زلال، باید جان را به شستشو نشست و از این دریا، باید گوهر هاى ناب به دست آورد.

در غدیر که به چه مى ‏اندیشد؟ در غدیر گویا محمد صلى الله علیه و آله مى ‏اندیشد: بدون على علیه السلام چگونه خواهد رفت؟ و على علیه السلام مى ‏اندیشد: بدون محمد صلى الله علیه و آله چگونه خواهد رفت؟ و على علیه السلام مى‏ اندیشد: بدون محمد صلى الله علیه و آله چگونه خواهد ماند

و مردم بین همین رفتن و ماندن است که به ابهامى شگفت گرفتار آمده ‏اند: این همان محمد صلى الله علیه و آله است که مى‏ ماند، اگر با على بیعت مى ‏کردیم، و این حتى على علیه السلام است که مى ‏رود، اگر بیعت را شکستیم !! توده مردم به چگونگى بیعت مى‏ اندیشند و سران توطئه به شکستن بیعت …!!

اسماعیل نورى علاء


مجموعه دکلمه غدیر – درنگ در این دشت را ضرورتی است بی سترگ

خدای عزّ و جلّ، مرا فرمان داد که پیام عظیمش را به شمایان برسانم. ای بشریت، ای بشریت، ای همه انسان های عالم، حق با علی است و علی با حق است. حق با علی است و علی با حق است.

ای بنی آدم، علی محور است و حقیقت به دور وی می گردد. من برترین نعمت الهی را عرضه کردم و رسالتم را ختم. هان که خود می دانید و این گهر بی نهایت، بها. میزان روشن گشت تا سنجش معلوم شود. مشعل فروزان شد تا راه گم نشود.

یا علی، یا علی، دستت را به من ده تا بالا آورم که همگان تا آخرین روز خلقت بیابند مقتدای خویش را. امروز اینجا پیمان خانه بود. دستی بر فراز و دستی فرود در این کاشانه بود. امروز، زیر این نخل سرفراز، مردی از مهر خلایق بی نیاز، سر به بالا تا گرفت، خرّمی سرتاسر گیتی گرفت.

امیر آمد تا بگوید: این سبزینگی از دل پر مهر ماست. دارندگی، بالندگی، هم زندگی، از سپهر ماست. اما مردمان، این دست بالا بلند، معنیش تنها یکی است: پیوند، پیوند، پیوند. امروز، بر فراز این سرید سنگی، مردی از تبار دل تنگی، تا قامتی مردانه افراخت، رنگ از رخسار خلقت بیانداخت.

امیر آمد تا بیاراید آفرینش را به رحم، مهر، به عدل. امیر آمد تا بباراند هستی را به عشق، به نوش، به فضل. اما مردمان ، این دست بالا بلند، معنیش تنها یکی است: پیوند، پیوند، پیوند.

شنیدی؟ در می زنند. این موقع شب، کیست که در را می کوبد؟ آیا تاکنون در خانه ی شما را به یادآوری عهدی که بسته اید، کوبیده اند؟ آیا شما را به یاری آن که به او قول یاری دادید، صدا کرده اند؟

آری! در خانه را می زنند. جواب نمی دهی؟ با ماست. ما را صدا می کند. نمی شنوی یا خود را به نشنیدن می زنی؟ جواب أمیرالمؤمنین را هم ندادند. جواب حسین را، جواب حسن را، جواب فاطمه را هم ندادند. اما ما جواب می دهیم. هر چند سلامش را به گوش سر نشنیده باشیم. ما جواب می دهیم.

مگر نمی شنوید صدای شهادت به ولی اللّهی مولا علی در شهرمان پیچیده است؟ مگر آذین بلادمان را نمی بینید؟ سامان ما، غدیر را بزرگ می شمارد. ما محبّان أمیر مؤمنانیم. مهر او در جان ما شراره می کشد. سلاممان یا علی است، نشستنمان یا علی است، برخاستنمان یا علی است، وداعمان یا علی است، یا علی مددمان گوش عالم را پر کرده است.

ما پاسخ می دهیم. به فرزندش، حجه ابن الحسن. او که فریاد یاری خواهیش ستون های فلک را لرزانده است. ألسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّهَ اللّه، ألسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّهَ اللّه، ألسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقیَّهَ اللّه

ای امیر روزگار من، دستت برون کن تا ببوسم به رسم بیعت. سیما عیان کن تا به ره قربان کنم جان کم قیمت.

موعود یکتا، تا کی تو تنها، من در این غفلت؟ هشداری بده که کم مانده غیبت.گوشه ی چشمی گر که خواهم بر من کنی مولای من، زین روست که چشم در چشم تو، عهد محکم کنم آقای من.


مجموعه دکلمه غدیر – بیا که آمده ایم به پناه ، پیمان و پیوند….

هیاهوی عشق در رگان زمان می‏جوشد؛ آن چنان که شاهدان قدسی، اتّفاق را تنگ در بغل می‏ فشرند. آسمان خم می‏ شود تا به زمین تکیه کند. از دوردس ، صدایی، سکوت صدا را می ‏آشوبد. به گمانم صدای زنگ کاروان است که در همهمه وحشت‏ افزای تنهایی برکه می‏ پیچد.

غدیر، برکه ای دریایی تر از همه ی آسمان ها، خسته و تنها، سر در گریبان فرو برده و رؤیاهایش را آه می‏ کشد. کاروان نزدیک و نزدیک‏تر می شود. ناگاه، صدایی، در سکوت کاروان پیچید. صدایی، حجاز را به لرزه افکند .

مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه . … و خدا، ولایت علی علیه السلام را به انسان هدیه کرد .چشمه حیات جاری شد تا بنی ‏آدم ، عطش بی‏حد و حصر خود را فرو بنشاند به زلالیِ محبت مولا. و حب علی شد سرآغاز همه خوبی ‏ها .

اما تاریخ سال‏خورده حجاز، هنوز هم هجوم بی‏ دریغ دستانی را که برای بیعت پیش می ‏آمدند، به خاطر دارد. شاد باش ‏های آمیخته با کینه فرود آمدند. سیل تبریک ‏های پیاپی که بوی نفرت می ‏داد.

اگر خوب گوش می دادی، صدای هلهله می ‏آمد؛ اما حزنی غریب، گلوی لحظات را می‏ فشرد. از این رو غدیر، شاد و غمگین است. آخر اینجا نقطه آغاز دلتنگی ‏های علی است؛ شروع داستان حق‏ طلبی فاطمه علیها السلام.

مجموعه دکلمه غدیر – امیر غدیر

غدیر، رنج روز های نیامده علی است؛ ابتدای بیست و پنج سال خانه‏ نشینی ذوالفقار. غدیر، اولین پژواک از اندوه بی‏شمار چاه دلتنگی‏ های مرتضی است. آری غدیر شاد و غمگین است اما غدیر از یاد نرفته است. غدیر زنده است و امیر غدیر ! حق ها پایمال گشته اند اما حقیقت ها پایمال شدنی نیستند!

و حال ما در روزگاری به سر می بریم که غدیر سپرده شده به وارث غدیر. اما کیست وارث غدیر ؟ او همان حجت ِ باقی است او واسطه ی رسیدن باران نعمتهای الهی است بر جهانیان.

و وجود خورشیدیش چه ببینیم او را یا که پنهان باشد، و چه بدانیم که او صاحبِ خانه است یا که ندانیم، او مهربانترین است !

تنها مونس همیشگی من و شما، شاد است به شادی ما! غمگین در غم های ما و اشک ریزان در مصیبت های ما. اگر بلغزیم تکیه گاهمان می شود و اگر در دام باشیم او نجات بخش … او چه مهربانست و چه تنهاست.

و ما چه ساده از کنارش می گذریم و جای پایش را در لحظه لحظه ی زندگیمان نمی بینیم. به بازوان حمایتگرش تکیه نمی کنیم؛ پناهنده نمی شویم به وسعت امن وجودش؛ یادش نمی کنیم و او لحظه لحظه به یاد ماست؛ محبت زلالش را در دل نمی پروریم و او عاشقانه دوستمان دارد؛ از ریسمان هست و حال وجودش هدایت نمی خواهیم.

مجموعه دکلمه غدیر – وارث غدیر

و او مشتاق هدایت ماست ؛هدیه ای کوچک از اعمالمان برایش نمی فرستیم و او لحظه لحظه زندگی را به ما هدیه می کند. او امام تنهای ماست که غصه قرن ها ی تاریک تاریخ را، غم تمام سالهای اسارت در پرده ی غیبت را؛ و غصه غم های تک تک ما را به دوش می کشد.

امامی که همچون پدرش مظلوم و تنها روزگار در پرده غیبت و در حجاب غفلت ما می گذراند مقتدایی که رهروان بی وفایش بیشترند از پویندگان وفادار، پدری که دست مهربانش را بر سر فرزندانی می کشد که او را صدا نمی کنند، امیری که سربازانش در خم کوچه های تردید و ناامیدی و یاس گم شده اند. …. کاش راه جبرانی بود برای این همه محبت، این همه مهربانی!

پس بیایید برای جبران این همه محبت، برای وارث غدیر دعا کنیم؛ برای پایان اضطرابش، برای پایان سیاهی های دوران، برای رهایی؛ که نجات ما در رهایی است. برای حضورش و برای ظهورش. ما پرده های غفلت را می دریم با بیعتمان و پرده نشین غیبت را صدا می زنیم با فریادمان بیا مولا

بیا مولا، بیا و این ویران دل را از نو بساز، بیا و این موی پریشان را از نو نواز، بیا قلب مرا مملو از عشق کن، بیا ادای حدیث دمشق کن. بیا مولا. . . بیا مولا بیا که آمده ایم به پناه ،به پیمان و به پیوند….

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا