نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر

نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر (نمایشگاه غرفه ای)

نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر شامل چندین غرفه است  و این موضوع را بازگو می کند که: غدیر مساله ای صرفا تاریخی نیست که بگوئیم این واقعه برای 1400 سال پیش است؛ چون که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: حاضران به غایبان رسانند و پدران به پسران بگویند ” الی یوم القیامه “: تا به روز قیامت.

روش های دعوت به نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر (جشن و دعوت)

در این غرفه روش های دعوت به نمایشگاه برای شما عزیزان ذکر شده است . چنانچه در بخش دعوت تدبیر و فعالیت لازم صورت نگیرد، در واقع همه ی زحمات در برقراری مناسبتها به هدر رفته است.

دعوت به وسیله نامه یا کارت

این نوع دعوت از متداولترین شیوه از روش های دعوت به نمایشگاه می باشد. از مهمترین عوامل پذیرش دعوت:

الف) متن دعوت نامه یا کارت دعوت.
ب) زمان ارسال کارت یا دعوتنامه.
ج) ظاهر زیبا و مطلوب دعوتنامه یا کارت.

در این نوع دعوت می توان موارد زیر را ضمیمه کارت و دعوتنامه نمود.

الف) سؤالات مسابقه جشن.
ب) کتاب و بروشور حاوی مطالب مسابقه جشن.
ج) فهرست موضوعات مطروحه در جشن.
د) اعلام برنامه های جشن.

اگر ارائه کارت به صورت حضوری باشد، تذکر چند مطلب به میهمانان، خالی از لطف نیست.

الف) به ازای هر کارت دعوت، یک صندلی خالی و همه ی امکانات پذیرایی و سرویس دهی برای شما میهمان عزیز در نظر گرفته شده است. چنانچه به دلایلی امکان تشریف فرمائی شما در جشن نبود حتماً یا اطلاع دهید یا کسی را جایگزین خود نمائید.

ب) تذکر این مطلب که در جشن منتظر حضور میهمانتان هستید خالی از فایده نخواهد بود.

ج) اگر هدیه ای برای دوستان تهیه شده متذکر شویم که هدیه را در جشن تقدیمتان خواهیم کرد.

دعوت حضوری

این نوع دعوت را می توان از یک ماه پیش از جشن در مجموعه ی همکاران، همسایه ها، خانواده ها، دوستان، آشنایان و مشتاقان مطرح نمود. در طرح این نوع دعوت می توان با طرح موضوع جشن و نحوه ی برگزاری آن مدعوین را مشتاق حضور در برنامه نمود.

دعوت به وسیله تلفن

تماس تلفنی به تنهایی می تواند یکی از راههای دعوت میهمانان به جشن بوده باشد، در حالیکه از این راه می توان چند روز قبل از جشن یاد آور دعوت حضوری یا دعوتنامه ای شد.

دعوت گروهی

در این مدل می توان یک فرد از یک گروه را دعوت نمود و همه موارد دعوت به آن یک نفر محول شود و سپس کار دعوت را در آن گروه، این یک نفر مسئول شود.

این افراد می توانند یک دانش آموز از یک کلاس باشد، که دانش آموز مورد نظر همه کلاس را دعوت کند و همه موارد را در گروه خود توضیح دهد و نهایتاً تعداد مدعوینی که حتماً تشریف می آورند را اطلاع دهد. نمونه های دیگر افراد: معلم، دانشجو، یک نفر از فامیل، یکی از همکاران، مسئول هیأت و غیره

دعوت غیر مستقیم

این نوع دعوت به این صورت است که اگر می توان بطور مستقیم با 10 نفر ارتباط داشته باشیم، هر یک از این 10 نفر را موظف به دعوت 3 نفر دیگر نمائیم و هر کدام از آن سه نفر مسئول آوردن یک نفر همراه باشند، به این وسیله ده نفر مدعوین ما به 70 نفر میهمان تبدیل می شود.

تذکر

  1.  اگر برنامه ی جشن دارای محتوایی خوب و مطلوب باشد امر دعوت زیاد مشکل نخواهد بود.
  2. برنامه و مناسبتهای مستمر و همیشگی نیازی به تدابیر خاص برای دعوت ندارد.
  3. دعوت باید با نوع جشن و سطح مدعوین هماهنگی داشته باشد( از جهت هزینه، سلیقه، مطلب، سطح مخاطب).
  4. معمولاً نسبت به گنجایش جشن باید تعداد بیشتری میهمان دعوت نمود.
  5. چرا که همیشه مسائل پیش بینی نشده باعث کم شدن تعداد میهمانان می شود.
  6. برای برآورد نقاط مثبت و منفی دعوت، تهیه آماری از مدعوین و مقایسه ی آن با لیست دعوت شده گان کمک بسیار بزرگی خواهد بود.
  7.  تماس با مدعوینی که در جشن حضور پیدا نکردند و عرض ادب و تأسف از نبودن آنان، نشان دهنده اهمیت مدعوین و شرکتشان در جشن های بعدی خواهد بود.
  8.  در پایان هر مناسبت تهیه گزارش از فعالیت های مختلف مخصوصاً دعوت و حضور مدعوین و نظرات ایشان برای برگزاری جشن های آتی مفید فایده خواهد بود.
  9. در امر دعوت این نکته و رعایت آن بسیار ضروری می باشد که میهمانان مدعوین صاحب مجلس وجود مقدس ائمه اطهار علیهم السلام می باشند.
  10. لذا آمدن و نیامدن میهمانان بستگی به روزی ایشان دارد. ما تلاش و تدبیر خود را می نمائیم تا صاحب خانه چه بخواهد. به امید آنکه همه خدمتگزاری ها در مجالس اهل بیت علیهم السلام مورد رضایت خاصه حضرت ولی عصر علیه السلام قرار بگیرد.

نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر – شرح کلی واقعه غدیر 

[ بر اساس نقشه غدیر، ماکت مسیر حرکت از مدینه به مکه و از مکه به جحفه (غدیر خم) آماده است و مسول غرفه ابتدا بیان می کند که بر طبق تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله، چه مسیری را طی فرمودند و با توجه به زمان و روز اجرای برنامه، کاروان حاجیان در کجا قرار دارد .]

مجری: اگر به حدود 1400 سال قبل برگردیم، کاروان پیامبر صلی الله علیه و آله بر طبق آنچه در تاریخ آمده است ، امروز روز … در منطقه قرار دارند … روز دیگر پیامبر به غدیر خم می رسند.

واقعه غدیر بر طبق تاریخ در سال 10 هجری قمری و روز دوشنبه 18 ذی حجه برابر اول فروردین سال 11 هجری شمسی (عید نوروز) و مطابق 18 مارس سال 632  میلادی است.

شیعیان در کتب تاریخ خود به روشنی حادثه غدیر را ذکر کرده اند و خطبه غدیر در کتب زیر می توانید مشاهده فرمایند:

  1. روضه الواعظین
  2. احتجاج، طبرسی
  3. الیقین، سید بن طاووس
  4. العدد القویه
  5. التحصین، سید بن طاووس
  6. الصراط المستقیم، مرحوم بیاضی
  7. الاقبال، سید بن طاووس

و بررسی سند و متن حدیث غدیر را علمای بزرگی مانند شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، علامه حلی، علامه مجلسی، میر حامد حسین هندی و علامه امینی در کتب خود به طور مفصل آورده اند. بررسی خطبه غدیر (بر اساس کتاب خطابه غدیر) [قسمت های بیعت تا روز قیامت به صورت ….. مشخص است.]

در قسمت اول پیامبر ضمن مدح و ثنای خداوند، معارف توحیدی را بیان می دارند که بسیار زیبا خداوند را به مسلمانان معرفی می فرمایند. (که بررسی این قسمت را به کسانی که در بحثهای توحیدی مطالعه دارند، پیشنهاد می کنم.)

در قسمت دوم پیامبر علت جمع کردن مسلمانان و حتی بیرون آوردن اهل مکه از شهر و دیار خود را توضیح می دهند و بیان می دارند که خداوند آیه تبلیغ را نازل فرمود تا پیامبر به صورت علنی مردمان را به ولایت و امامت امیرالمؤمنین و 11 امام دیگر فرا بخواند. جبرئیل سه بار بر پیامبر نازل می شوند و پیامبر از جبرئیل می خواهد که این مسولیت را از دوش پیامبر بردارد.

علت این درخواست در خطبه غدیر آمده است و آن چیزی نیست جز کثرت منافقان و کمی مومنان و با تقوایان که در محضر پیامبر بودند و پیامبر به سخنانی که منافقان و مسخره کنندگان اسلام به پیامبر می گفتند، که حتی مورد استناد آیات الهی نیز هست. اشاره می کنند تا نشان دهند که درجه نفاق و فعالیت منافقان تا چه حدّ است.

اما دستور صریح می آید که: “و ان لم تفعل فما بلغت رسالته” اگر ولایت و امامت را نرسانی رسالت خود را انجام ندادی .

“و الله یعصمک من الناس”خداوند تو را از مردمان حفظ خواهد کرد. (این آیه و تفسیر آن چهار بار مورد استناد پیامبر صلی الله علیه و آله در این خطبه قرار گرفته است)

قسمت سوم پیامبر به روشنی ولایت و امامت را بر هر مرد و زن مسلمان در هر کجا که باشند و درهر زمانی که زندگی می کنند واجب کرده اند.

و حتی در قسمت چهارم حضرت امیر علیه السلام را بلند کردند و به صورت علنی به مردم معرفی نمودند و باز هم بر مطالب قبل تاکید کردند تا کسی نگوید: “شنیدم ولی مصداق را ندیدم یا گم کردم .”

قسمت پنجم باز پیامبر بر تبعیت از ولایت و امامت امامان علیهم السلام تصریح می کنند تا حجت را بر هر مرد و زن مسلمان تمام کنند.

قسمت ششم از خطبه غدیر پیامبر صلی الله علیه و آله خطر منافقان را به مسلمانان گوش زد می کنند و در این قسمت نسبتا مفصل بر خطر جدی که منافقان می توانند ایجاد کنند اشاره می کنند.

قسمت هفتم به معرفی و مقایسه دو گروه می پردازند دوستان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان اهل بیت علیهم السلام .

قسمت هشتم رسول خدا صلی الله علیه و آله به معرفی آخرین حجت الهی می پردازندو به روشنی نام و صفات حضرت مهدی علیه السلام را معرفی می کنند.

در کل خطبه بیش از 30 بار به امام زمان علیه السلام و صفاتشان استناد می شود و حتی 4 بار نام ایشان یعنی مهدی آورده می شود و صفات و نام های دیگر ایشان چندین بار مورد استفاده قرار می گیرد.

قسمت نهم و یازدهم پیامبر به اهمیت بیعت با امیر المومنین علیه السلام و فرزندان معصوم از نسل ایشان و امامان دوازده گانه توجه می دهند و مردم را از اینکه بیعت خویش را بشکنند برحذر می دارند.

قسمت دهم هم پیامبر با اشاره به برخی احکام می فرمایند که حلال و حرام رسول خدا صلی الله علیه و آله تا روز قیامت تغییر و تبدیلی ندارد و هر کس در این مورد سوالی داشت و فراموشی برایش پدید آمد باید به حضرت امیرالمومنین علیه السلام مراجعه کند.

بهر حال خطبه غدیر که بیش از یک ساعت در گرمای عربستان طول کشید، بزرگترین همایش مسلمانان تا به آن روز بود که پیامبر در آن بیش از 50 بار به ولایت امیر المومنین اشاره کردند. بیش از 20 آیه در وصف امیرالمومنین علیه السلام و دشمنان ایشان اشاره کردند.

صفات و فضائل امیرالمومنین را در بیش از 40 مورد بیان کردند و حتی به احادیث مشهوری مانند حدیث ثقلین، منزلت و یوم الدار اشاره می نمودند تا مطلب بر هر کج فهمی فهمانده شود.

و هر جاهلی آگاه گردد اما با تمام این تصریحات تنها 70 روز بعد مسلمانان نقص عهد کردند و در سقیفه فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله را نادیده گرفتند و به جای وحدت و محبت، اختلاف و کینه را انتخاب کردند، که تا روز ظهور ولی عصر علیه السلام پا بر جاست.

نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر – فراموشی غدیر و دلیل آن؟!

 تابلوی جمعیت نمازگزار در مسجد الحرام

مجری: برای هر کسی که مشرف شده؟ با دیدن این تصویر یاد آورخاطراتی زیبا از آن سفر است. خانهً با ابهت خدا، کعبه، مسجدالحرام، حجرالاسود، طواف، سعی بین صفا ومروه ،…

همه و همه مکان هایی هستند که علاقمندان و دلباختگان آن دیار و هر سفر کرده ای در کنار هر یک از آنان خاطرات معنوی دارند و دل سفر کردگان را به پرواز در می آورد و هر سفر نکرده ای آرزوی همراهی این جمعیت را در هنگام نماز می کند. اما برای هر سفر نکرده ای:

به دیده اگر رخصت تماشا نیست ***  نبسته است کسی شاه راه دلها را

پس اجازه بدهید، باز هم بر توسن خیال بنشینیم و خود را در کنار این جمعیت نمازگزار قرار بدهیم. خانه خدا پیش روست و شما نظاره گر آن هستید. دوست دارید دل به نماز بدهید و با جمعیتی که همه به یک سو و در مقابل یک خدا قرار دارند، نماز بگزارید.

دست را بالا می برید الله اکبر می گویید. اما چرا یکی دست ها را می بندد، چرا یکی شما را به جرم گذاشتن مهر، کافر می داند و مهر را بت شما قلمداد می کند. چرا یکی شیعه است آن دیگری سنی حنفی سومی حنبلی، چهارمی پیرو مالک و پنجمی خود را مقلد شافعی می داند.

باز به خودتان می آیید. مگر 1400 سال پیش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از بازگشت از سفر همین کعبه و در کنار آبگیر خم نفرمود:

” مَعاشِرَ الناس ما قَصَّرت فی تبلیغ ما انزل الله إلیَّ “
“ای مردمان: من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکردم.” (به خطبه غدیر مراجعه کنید.)

مگر پیامبر برای اینکه مسلمانان همانند پیروان حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام دچار اختلاف و چند دستگی نشوند، در همین خطبه غدیر، 12 امام را برای طول تاریخ تا به قیامت، معرفی نکردند،تا با تمسک به آنان در کنار قرآن گمراه نشویم! حدیث ثقلین را به یاد بیاورید.

اگر پیامبر ما در رساندن آنچه خداوند نازل کرده است، کوتاهی نکرده و اگر میراث پیامبر و وصیت پیامبر در حدیث ثقلین مشخص شده، که همانا قرآن و عترت است.

پس چرا این همه اختلاف! اگر کار پیامبر کامل است، پس چرا این همه نقص و نقض در میان پیروان! اگر خدا یکی است، قبله این مسلمانان یکی است، پیامبرشان یکی است، پس چرا این همه قلوب متفرق و متشتت!!

مگر ما شیعیان ادعا نمی کنیم، پیامبر نام 12 جانشین خود برای ثبت در تاریخ اسلام و ایجاد پایگاهی همیشگی برای رفع اختلاف معرفی نکردند!! مگر ما ادعا نمی کنیم پیامبر در همین خطبه غدیر بارها بر رافع اختلاف بودن امیرمؤمنان و فرزندانش اصرار نکردند؟!

مگر ما ادعا نمی کنیم پیامبر نه تنها بار ها در خطبه غدیر از جانشینی امیر المومنین سخن گفتند، بلکه در همین خطبه 20 بار نام آخرین حجت خدا را بر زبان آورند تا مردم با رجوع به آن حجت الهی، از تفرقه به دور مانند. راستی چرا غدیر با وجود حداقل 000/120 مسلمان که آن خطبه را شنیدند و فراموش شد.

کتاب تفسیر تاریخ طبری

اجازه بدهید بار دیگر مرغ خیال را به سال 311 هجری قمری ببریم. به 1100 سال پیش ،در این سال نویسنده ای بزرگ به نام محمد بن جریر طبری از دنیا می رود و کتب فراوانی از جمله کتاب تاریخ و تفسیر از خود به یادگار می گذارد. در جلالت قدر و منزلت علمی طبری همین بس که کتاب تاریخ او از جمله 10 تاریخ معتبر اهل سنت است و کتاب تفسیرش از تفاسیر مهم به شمار می رود.

سالی نیست که بگذرد و کتب او در چاپخانه های کشورهای عربی در قاهره، اسکندریه، حلب، دمشق، بیروت، مکه، مدینه، و حتی هند و پاکستان چاپ نشود. جالب آن است که شهرت این کتاب باعث شده که برای استفاده علاقمندان فارسی زبان، مترجمان آن را به فارسی هم ترجمه کرده اند.

فهرست کتاب او، به دقت نویسنده و احاطه او بر تاریخ و ظرائف آن حکایت می کند. برای مثال در فهرست جلد 4 ترجمه فارسی چنین می خوانیم.

غلامان آزاد شده پیامبر
دبیران پیامبر خدا
 اسبان پیامبر خدا
 استران پیمبر خدا
 شتران پیمبر خدا
شتران شیری پیمبر خدا
بزان شیری پیمبر خدا
شمشیرها، کمان ها، نیزه ها، زره ها و سپرهای پیامبر خدا: هر یک با نام، نشان و خصوصیات خود معرفی می شوند.

اما در کمال تعجب و در نهایت تاسف این نویسنده نکته سنج و دقیق زمانی که در همین جلد به ماجرای حجه الوداع می رسد که تنها حج پیامبر و اولین و آخرین حج رسول خدا صلی الله علیه و آله است، تنها در کمتر از یک صفحه توضیح می دهد و در این توضیح ناقص نه تنها هیچ اشاره ای به خطبه های متعدد پیامبر در طول سفر حج نمی کند.

بلکه مهمترین خطبه پیامبر در این سفر یعنی همان خطابه غدیر را که بزرگترین همایش مسلمانان بود و بیشترین مخاطب را در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت، نادیده می گیرد.

نویسنده ای که شتران شیری و غیر شیری رسول خدا را تفکیک می کند، چگونه غدیر را فراموش کرده است؟ آیا خطبه غدیر از نام بزهای پیامبر، برای هدایت انسان ها، بی ارزش تر است؟

مگر پیامبر نفرمودند: “فلیبلغ الحاضر الغایب و الوالد الولد الی یوم القیامه”: “یعنی این خطبه را تک تک حاضران به غایبان برسانند و پدران به فرزندان بگویند تا روز قیامت”

آیا طبری خود را مخاطب این جمله پیامبر نمی داند یا اینکه در نرساندن این پیام، نظر خودش را بر نظر پیامبر صلی الله علیه و آله مقدم میداند!!

کتاب تفسیر طبری

البته حذف روایات و خطبه های پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امیرالمومنین علیه السلام از سوی طبری و کسانی که به بیعت الهی غدیر اعتقادی نداشتند مطلب تازه ای نیست؛ و به خصوص زمانی که صحبت از جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.

طبری در تاریخ خودش، به ماجرایی که در تاریخ به اسم یوم الدار مشهور است، اشاره می کند. ماجرایی مربوط به سال های آغازین دعوت نبوی. به دستور خداوند و بر طبق آیه “و انذر عشیرتک الاقربین” یعنی: نزدیکانت را به سوی خداوند دعوت کن.

” پیامبر صلی الله علیه و آله مهمانی ترتیب می دهند و پس از اطعام میهمانان، خطبه ای می خوانند و در انتها می پرسند: “چه کسی حاضر است مرا یاری کند تا برادر من، وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟ “تنها کسی که دست بلند می کند امیرالمومنین علیه السلام هستند که نوجوانی 13 ساله بودند.

این سوال و جواب سه بارتکرار می شود تا آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند:

“ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا”

بدرستیکه این جوان برادر من، وصی من، و خلیفه من در میان شماست، پس به سخنانش گوش کنید و اطاعتش نمایید.

طبری این روایت را در کتاب تاریخ خود به طور کامل می آورد، اما همین نویسنده، همین داستان را در کتاب دیگر خود تفسیر طبری خویش ذیل آیه “و انذر عشیرتک الاقربین”: “نزدیکانت را به سوی خدا بخوان” می آورد اما فرمایش اصلی رسول خدا و نتیجه مهم این ماجرا را چنین تغییر می دهد: “ان هذا اخی و کذا و کذا” بدرستیکه این جوان برادر من و چنین و چنان است.

وی دو عبارت حساس “وصیی” و “خلیفتی” را حذف می کند. او حدیث را فراموش نکرده و آن را کاملا می داند چون در کتاب دیگر خود آن را به صورت کامل آورده است.

کتاب تاریخ ابن کثیر

حدود 4 قرن پس از طبری، ابن کثیر عالم مشهور اهل تسنن و متوفی 774 ه. ق در کتاب تاریخ خویش که در مقدمه این کتاب اشاره می کند کتابش برگرفته و خلاصه تاریخ طبری است، وقتی به ماجرای یوم الدار و حدیث مذکور می رسد، به جای آوردن عبارت درست از تاریخ طبری، به تفسیر طبری مراجعه می کند و عبارت ناقص را به این صورت می نویسد:

“ان هذا اخی و کذا و کذا” “بدرستیکه این جوان برادر من و چنین و چنان است …” و باز هم حذف فضیلتی از فضائل امیرالمومنین، او در کتاب تفسیر خودش نیز این حدیث را به همین صورت ناقص می آورد.

باز هم این اتفاق از سوی نویسنده معاصر مصری و وزیر سابق فرهنگ مصر، دکتر حسنین هیکل اتفاق می افتد. او در چاپ اول کتاب خود به نام “حیاه محمد” یا “زندگی حضرت حضرت رسول صلی الله علیه و آله” داستان یوم الدار را ناقص نقل می کند و در چاپ های بعدی کل روایت را حذف می کند و فرهنگ خود را نشان می دهد و صداقت خویش را به رسول خدا صلی الله علیه و آله مشخص می کند.

تغییر عبارات، حذف وقایع و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد امیرالمومنین و فرزندان او به حدی است که هر انسان منصفی را به تعجب می اندازد و گاه از سر تاسف به خنده وا می دارد.

بخاری در کتاب خود که صحیح نام دارد و برترین کتاب نزد مسلمانان غیر شیعی است تا آنجا که برخی به گزاف به آن لقب “عدل القرآن” = “معادل و قرین قرآن” داده اند در باب “الصلاه علی النبی” چنین روایت می کند: از پیامبر پرسیدند یا رسول الله چگونه بر تو صلوات بفرستیم؟

پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: هرگاه خواستید بر من صلوات بفرستید بگویید: صلی الله علیه و آله و سلم.

بخاری نقل می کند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هنگام صلوات بر من بگویید: صلی الله علیه و آله و سلم  و خود او “و آله” را فراموش می کند و آل پیامبر و خاندان پیامبر را ندیده می انگارد و خنده و تعجب هر خواننده ای را سبب می شود.

گاهی مخالفت با خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله علاوه بر تعجب، فطرت های پاک و آگاه را جریحه دار می کند و قلب هر انسان منصفی و نه مسلمان را به درد می آورد.

فخر رازی از علمای غیر شیعه و از اندیشمندانی که به غدیر و بیعت الهی آن بی توجه هستند، در بررسی ماجرای کربلا و به عنوان نتیجه گیری می گوید: “هیچ کس حق ندارد یزید را لعنت کند چرا که شاید خدا او را بخشیده باشد و در نتیجه هر کس وی را لعنت کند، در جهنم خواهد بود.”

امیر علی شیرنوایی، شاعری آزاده و شیعی مذهب و وزیر در مقابل این سخن مستبدانه، مغرضانه و غیرمنصفانه و در مقام پاسخ، دو بیت شعر می سراید:

ای که گفتی بر یزید و آل او لعنت مکن
آنچه او با آل احمد کرد و بخشیدش خدای
 تا که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش
هم ببخشاید ترا گر کرده باشی لعنتش

آقای فخر رازی، اگر رحمت خدا آن قدر وسیع است که یزید را هم در بر می گیرد، چگونه کسی را که از این عمل قلب و زبانش به درد آید را شامل نمی شود. یزید و آن عملش با فرض توبه مستحق بخشش است و من و لعنم نیست!!

بگذارید حالا که مقوله شعر است از لسان شاعر شیعی مذهب کسائی مرْوَزِی متولد سال341  هجری قمری چنین بگوئیم:

منبری کآلوده گشت از پای مروان و یزید
مرتضی و آل او با ما چه کردند از جفا
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس
حق صادق کی شناسد و آن زین العابدین
یا چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
گرد کشتی گیر و بنشان این فزع اندر پسین

کتمان میراث داران غدیر و فراموشاندن آگاهانه موعود های دوازده گانه غدیر خم، آخرین یادگار و آخرین موعود غدیر خم را نیز شامل می شود: مهدی علیه السلام. حدیث مشهور “المهدی حق و هومن ولد فاطمه”: یعنی مهدی حق است و او از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیهاست “.

به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط چهار عالم اهل تسنن نقل شده است:

  1. ابن حجر عسقلانی متوفای 973 در الصواعق المحرقه
  2. متقی هندی متوفای 975  در کنز العمال
  3. شیخ محمد بن علی الصبان متوفای 1206 در اسعاف الراغبین
  4. شیخ حسن عدوی جزاوی مالکی متوفی 1303 در مشارق الانوار

هر 4 عالم متفقا تصریح کرده اند که حدیث یاد شده یعنی : “مهدی علیه السلام حق است و از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها است” را از کتاب صحیح مسلم نقل کرده اند. از آنجا که مسلم نیشابوری کتاب خود را در قرن سوم نگارش کرده است، معلوم می شود حدیث یاد شده تا سال 1303 هجری قمری در کتاب صحیح مسلم بوده است.

اما در چاپ های امروزی صحیح مسلم اثری از حدیث یاد شده نیست و دست های ناپاک به بهانه استفاده نکردن شیعیان از این حدیث در اثبات حقانیت اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها آخرین موعود غدیر، آن را حذف کرده اند.

این مطالب وظیفه ما را نسبت به میراث داران غدیر سخت می کند، چرا که اگر دشمنانی از روی عناد و دشمنی و مسلمانانی از روی جهل، غدیر را فراموش کردند، ما باید پیام غدیر را به دیگران برسانیم، چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

“فلیبلغ الحاضر الغایب و الوالد الولد الی یوم القیامه”
پس باید حاضران به غایبان برسانند و پدران به فرزندان بگویند تا روز قیامت. خطبه غدیر

نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر – فراموشی غدیر و دستاوردها

فراموشی غدیر و فراموشی بیعت الهی در آن روز، مساله ای صرفا تاریخی نیست که گمان کنیم، مربوط به 1400 سال پیش است. بلکه این فراموشی تبعاتی ماندگار در طول تاریخ دارد. تبعات فردی و اجتماعی این فراموشی را ابتدا خود پیامبر (صلی الله علیه و آله)  در خطبه غدیر فرمود؛ پیامبر در خطبه غدیر به این آیه استفاده کردن.

آیه اول: اکمال دین

اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً
امروز دینتان کامل شد و نعمت بر شما گشت و خداوند از اسلام به عنوان دین شما راضی نشد. سوره مائده / 3

آیه دوم: دین اسلام

بلافاصله پیامبر آیه دوم را تلاوت کردند:

“وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ”
و هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او قبول نمی شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود. سوره آل عمران / 85

پس اولین اثر فراموشی غدیر، ایجاد و شکل گیری دینی است که رضایت الهی در آن نیست و ارکان آن دین و اجزاء آن، مورد پذیرش خداوند نخواهد بود. توحید، نبوت و امامت در چنین دینی رنگ خدایی نخواهد داشت، چرا که مورد قبول و رضایت خدا نیست و در نتیجه اولین دستاورد فراموشی غدیر که اختلاف پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله است، به روشنی قابل پیش بینی است.

لذا است که صدیقه کبری سلام الله علیها، در خطبه فدکیه که پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله- ایراد فرمود، چنین گفتند:

طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّهِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَهِ.
اطاعت و پیروی از ما سبب نظم مردم است و پیشوایی و امامت ما مانع از جدایی و تفرقه می شود. خطبه فدک

ایشان در همین خطبه وعده اختلاف را به مردم به سبب عدم قبول خلافت و امامت امیرالمومنین علیه السلام دارند و با کمال تاسف این اختلاف در اساسی ترین اصول نیز رخنه کرد. نتیجه فراموشی غدیر در توحید و خداشناسی بررسی بسیار کوتاهی در کتب کسانی که امامان معرفی شده غدیر را فراموش کردند می کنیم.

سلیمان بن مقاتل در کتاب الاسماء چنین می گوید: “خداوند زمانی که خواست خود را بیآفریند اسب های عربی را آفرید و آنان را به حرکت در آورد و به تاخت وادارشان ساخت و آن گاه خود را از عرق اسب ها آفرید.

در صحیح بخاری، برترین کتاب در مکتبی که به آرمان های غدیر و موعودهای دوازده گانه غدیر اعتقادی ندارد، از توحید تعاریفی می دهند که هر انسان عاقلی از سر تاسف به خنده می افتد و فطرتا می یابد که خدا چنین صفاتی ندارد.

بخاری در کتاب صحیح خود در فصل التوحید می نویسد: خداوند در روز قیامت پایش را در جهنم قرار می دهد و فشار می دهد تا جهنم جای بیشتری باز کند و ماحصل این فشار صدای قط قطی است که از جهنم بر می خیزد.

در همین کتاب خداوندی معرفی می شود که دارای دست، انگشت، پا و صورت است. خداوندی که می خندد، می نشیند، ساق پایش را نشان می دهد، …

اگر ما دین خود را برترین دین می دانیم، نمی توانیم با چنین توحیدی دین خود را به جهانیان معرفی کنیم. با کمال تاسف همان گونه که دین یهود دچار تحریف شد و در تورات می خوانیم که خداوند با حضرت یعقوب کشتی گرفت و مغلوب شد و حضرت یعقوب خدا را رها نکرد تا از خداوند قول گرفت که نبوت در فرزندانش بماند.

همان گونه که دین مسیح تحریف شده تا آنجا که خدا را به سه جزء پدر، پسر، و روح القدس تقسیم کردند و حضرت عیسی علیه السلام را پسر خدا خوانند؛ به همان صورت آنانکه از پیامبر و خاندان او فاصله گرفتند در توحید به گمراهی رفتند.

اگر اینان به خطبه غدیر پیامبر صلی الله علیه و آله توجه داشتند، توحید پیامبر را چنین می آموختند؛ پیامبر در وصف خداوند در ابتدای خطابه غدیر چنین می فر مایند:

جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ لَا یَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعَایَنَهٍ وَ لَا یَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ مِنْ سِرٍّ وَ عَلَانِیَهٍ إِلَّا بِمَا دَلَّ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَفْسِه
خداوند برتر و بالاتر از آن است که چشمها او را درک کنند ولی او چشمها را درک می کند و او لطیف و آگاه است هیچ کس نمی تواند با دیدن او را وصف کند و هیچ کس به چگونگی او دست چه در سرّ و چه در آشکار دست نمی یابد مگر به آنچه خداوند عزوجل راهنمایی کرده است. خطبه غدیر

نتیجه فراموشی در نبوت، فراموشی غدیر در فهم از مبانی نبوت نیز تاثیر عمیق گذاشته است. در مکتب اهل بیت علیهم السلام، پیامبران معصومند و رفتار و کردارشان سر مشق مردمان عصرشان بوده است. اما در مکتبی که به آرمان های غدیر بی توجه است، انبیاء و نبوت به گونه ای دیگر تعریف می شود.

در کتاب صحیح بخاری باب “وفاۃ موسی” و در کتاب صحیح مُسلِم، برترین کتاب نزد اهل سنت پس از صحیح بخاری، در باب ” فضائل موسی” ماجرای کتک خوردن عزرائیل ملک مقرّب الهی توسط حضرت موسی پیامبر اولوالعزم خداوند چنین آمده است:

ابو هریره از بزرگان حدیثی اهل سنت می گوید: ملک الموت برای گرفتن جان حضرت موسی علیه السلام، به نزد آن حضرت آمده و با خوردن یک سیلی محکم از آن حضرت به پیشگاه الهی باز گشت و گفت: خداوندا مرا نزد کسی فرستادی که قصد مردن ندارد.

خداوند هم به عنوان جایزه به عزرائیل گفت باز گرد به موسی بگو دستت را بر پشت گاو بگذار، به مقدار هر مویی، که زیر دستت قرار گیرد، یک سال به عمرت اضافه خواهد شد.

حضرت موسی پس از آگاهی از این لطف الهی، پاسخ داد: بعد از این همه عمر، چه می شود؟ پاسخ آمد که مرگ خواهد بود. حضرت موسی علیه السلام گفت: بنا بر این همین حالا آماده مرگم.

باز همین ابو هریره، در همان دو کتاب، حدیثی نقل شده است: مورچه ای، پای یکی از پیامبران الهی را نیش می زند و آن پیامبر در مقابل لانه مورچگان را به آتش می کشد و این بار از طرف توبیخ می شود که: آیا به جهت نیش یک مورچه، امتی را که تسبیح می گویند آتش می زنی!!

با کمال تاسف این داستان سرایی ها و هتک حرمتها، شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز هدف قرار می دهد. امیرالمومنین علیه السلام که پرورش یافته دامان رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و در سفر و حضر، در خلوت و آشکار همراه و یار پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است، در نهج البلاغه چنین وصف می کند:

فهو امام من اتقی و بصیره من اهتدی سراج لمع ضوءه و شهاب سطح نوره و زند برق لمعه، سیرته القصد، و سنته الرشد و کلامه الفصل و حکمه العدل
حضرتش هر تقوی پیشه ای را امام و هر هدایت جویی را بینش است . چراغی است درخشان، شهابی است با نوری خیره کننده و درخش سنگ آتش زنه ای است ظلمت سوز. خطبه 93 نهج البلاغه فیض الاسلام

سیره اش تعادل، سنت او تکامل، سخن وی مرزگذار، و داوری حضرتش تمام است. پیامبری که به تصریح قرآن “ما ینطق عن الهوی” است: از روی هوی سخن نمی گوید؛ پیامبری که به وصف امیر المومنین سنتش تکامل است؛ در مکتب آنانی که غدیر را اعتقادی ندارند به فراموشی، بی خردی و عدم حیا متهم می شود.

پیامبری که آیات الهی را اشتباه می خواند، در نبوت خویش شک می کند، مسحور سحر می شود و کارهایی می کند و احکامی می گوید که نباید بگوید. سخن خویش را تغییر می دهد و حتی به رفتار کو دکانه متهم می شود.

اجازه دهید تنها به یک حدیث اشاره کنیم: “عایشه نقل می کند: پیامبر در بستر بیماری بود که علیرغم نهی پیغمبر که به او دارو بدهیم ما در دهان پیغمبر دارو ریختیم، پیامبر به هوش آمدند و از مزه دهانشان فهمیدند که ما به ایشان دارو خوراندیم.

ایشان همه حضار را مجبور کردند که دارو را به دهان بریزند، در جای دیگری اضافه شده: و حتی یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله که روزه بود نیز مجبور شد دارو را بخورد . “با کمال تأسف این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است و تحت عنوان حدیث “لدود” مشهور است.

این رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله را که نعوذ بالله کودکان انجام می دهند، مقایسه کنید با آنچه خداوند در قرآن در وصف جلالت قدر پیامبرش می فرماید و مقایسه کنید با فرمایش امیرالمومنین علیه السلام در شان پیامبر صلی الله علیه و آله.

مقایسه کنید با فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم آنگاه که فرمودند:

 “نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِیٍ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الْأَوْصِیَاء
پیامبرتان بهترین پیامبران و وصی پیامبرتان بهترین وصی و فرزندانش بهترین اوصیاء الهی اند. خطبه غدیر

و مقایسه کنید با این فرمایش در خطبه غدیر:

مَعَاشرَ النَّاسِ وَ کُلُ حَلَالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَ کُلُ حَرَامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجعْ عَنْ ذلِک
ای مردمان، هر حلالی که شما را بدان راهنمایی کردم و هر حرامی که شما را از آن نهی نمودم، هرگز از آن بر نگشته ام و تغییر نداده ام. خطبه غدیر

گویا همان دست هایی که سعی در حذف فضائل اهل بیت داشته، کارخود را با وارد کردن چنین مطالبی در نبوّت تکمیل کرده است. دیدگاه این دو مطلب و این دو مدرسهُ اعتقادی قابل جمع نیست. و عجب تر از همه اعتقاد به امامت در مکتب بی اعتقادان غدیر است، آنان با اینکه روایت می کنند:

“مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ یَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ مَاتَ‏ مِیتَه  کفر و نفاق” هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ منافقان و کافران مرده است. با اینکه روایت می کنند پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: جانشین من دوازده نفرند و همگی از قریش هستند.

و این احادیث در مکتب معتبرشان از جمله صحیح بخاری و مسلم وجود دارد، اما زمانی که صحبت از مصداق می شود، چون کلام روشن کننده رسول خدا را در غدیر خم نادیده گرفتند، چنین می گویند: امامت و حاکمیت بعد از رسول خدا  صلی الله علیه و آله به سه صورت محقق می شود:

  1. خلیفه جانشین خویش یعنی خلیفه بعد را تعیین کند.
  2. خلیفه به انتخاب مردم تعیین می شود.
  3. خلیفه به زور شمشیر و پیروزی نظامی خلافت را به دست آورد.

هرگاه کسی به یکی از راه های گفته شده به خلافت رسید، بر عموم مسلمانان واجب می شود که او را بشناسند و این خلیفه از دیدگاه اهل سنت همان امام زمانی می شود که اگر شناخته نشود، مسلمانان به مرگ کفر و نفاق می میرند!!

در کتب بی اعتقادان به غدیر آمده است: “از امیر و خلیفه اطاعت مطلق کن، اگر چه بر پشتت بکوبد و مالت را ببرد؛ تو باید فرمان ببری و گوش به دستورش بسپاری!

“این حدیث در صحیح مسلم است که در شرح آن یکی از شارحین گفته است: روایت فراوان این مطلب را اثبات می کنند و از آن گذشته اهل سنت اجماع و اتفاق دارند که زمامدار، حتی با فسق و فجور از امامت عزل نمی گردد.

برخی از اهل سنت، که مواعید غدیر را نشناختند، در تعیین مصداق برای جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله که خود حضرت 12 نفر فرمودند چنین توجیه کرده اند:

آنان 4 خلیفه راشد را به همراه 11 خلیفه از بنی امیه و 37 خلیفه از بنی عباس نام برده اند و گفته اند هر کس 12 نفر از این بین انتخاب کند، بی آنکه ملاک درستی برای انتخاب داده باشند. در میان این اسامی نام معاویه، یزید، عبد الملک، منصور دوانیقی، متوکل، … که همگی قاتلان ائمه علیهم السلام هستند، مشاهده می شود.

دیگری می گوید اگر بخواهیم بین اینان، آنچه مد نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد را انتخاب کرده باشیم جز 5 نفر نمی شود: 4 خلیفه نخست و عمربن عبد العزیز و سپس به صراحت می گوید که معنای حدیث را نمی فهمم.

فرد دیگری می گوید آن امامان دوازده گانه که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند لزوما پشت سر هم نیستند و می توان بین آنها فاصله باشد و در نتیجه امکان دارد، زمانی باشد و امامی نباشد. برخی در ادامه همین نظر گفته اند چهار خلیفه آمده اند و بقیه در آینده خواهند آمد.

عده ای از بزرگان اهل سنت نیز ناچار شده اند امامان دوازده گانه ای که شیعه به آن معتقد است را بپذیرند تا بتوانند به این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کنند، که ما به جهت وقت محدود اسامی این گروه از علما را اشاره می کنیم و یک مورد را بیشتر توضیح می دهیم.

غرفه 4 نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر – امامت همیشگی

غدیر مساله ای صرفا تاریخی نیست که بگوئیم این واقعه برای 1400 سال پیش است ؛ چون که پیامبر فرمودند . حاضران به غایبان رسانند و پدران به پسران بگویند ” الی یوم القیامه “: تا به روز قیامت.

پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر امامان را برای طول تاریخ معرفی کردند و فرمان دادند به سوی آنان برویم در هر زمان و در هر مکان پس در این صورت روز قیامت مصداق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله بر روی زمین باید باشد.

حتی پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در خطبه غدیر فرمودند: علی و پاکان از فرزندان او قرین قرآن هستند و جدایی ندارند: “لن یفترقا حتی یردا علی الحوض “ قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا زمانی که در بهشت و در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند، جدایی ندارند و جدا نا شدنی هستند.

لذا تا روز قیامت که قرآن کتاب دین جاوید اسلام است باید اهل بیت علیه السلام هم همواره باشند.  و این همان متن حدیث ثقلین هست که پیامبر در ماجرای حجه الوداع حداقل 5 بار در خطبه های عمومی متذکر شدند.

فرازهایی از خطبه غدیر

حالا با این دید ببینید چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله از مسلمانان و از تک تک حاضران در غدیر ابتدا به زبان بیعت می گیرند که به امامت تمامی ائمه علیهم السلام  اقرار کنند؛ و سپس بیعت به صورت علنی از تک تک حاضران گرفته می شود بیعتی با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله:

معاشر الناس، انکم اکثر من ان تصافقونی بکف واحدفی وقت واحد. و قد امرنی الله عزوجل ان آخذ من السنتکم الاقرار بما عقدت لعلی امیر المومنین خطبه غدیر

ای مردم، شما بیش از آنان هستید که با یک دست و در یک زمان با من بیعت کنید.  پس پروردگارم مرا مامور کرده است که از شما اقرار گیرم درباره آنچه منعقد نمودم برای علی امیرالمومنین (علیه السلام)

ولمن جاء بعده من الائمه منی و منه* ، … فقولوا باجمعکم : انا سامعون مطیعون راضون * خطبه غدیر

و امامانی که بعد از او می آیند که از نسل من و اویند . *پس همگی چنین بگوئید: ما شنیدیم و اطاعت کردیم و راضی هستیم.

لما بلغت عن ربنا و ربک فی امر امامنا علی امیر المومنین و من ولدت من صلبه من الائمه خطبه غدیر

درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت بما رساندی درباره امر امامت اماممان علی امیرالمومنین و امامانی (علیهم السلام) که از صلب او به دنیا می آیند

نبایعک علی ذلک بقلوبناو انفسنا و السنتناو ایدینا * خطبه غدیر

بر این مطلب با قلب هایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می کنیم.

علی ذلک نحیی و علیه بموت و علیه نبعث * … و لا نرجع عن العهد و لا ننقص المیثاق * وعظتنا بوعظ الله فی علی امیر المومنین و الائمه الذین ذکرت من. خطبه غدیر

بر این زنده ایم و با آن می میریم و با آن محشور می شویم * از این قول بر نمی گردیم و این پیمان را نمی شکنیم * تو ما را به موعظه الهی نصیحت نمودی درباره علی امیر المومنین و امامانی که گفتی بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند*

الحسن و الحسین و من نصبه الله بعدهما، فالعهد والمیثاق لهم ماخوذ منا من قلوبنا و انفسنا و السنتنا و ضمایرنا وایدینا.* من ادرکها بیده و الا فقد امر بلسانه . خطبه غدیر

حسن و حسین و آنانکه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است * پس برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از قلبهایمان و جانهایمان و ضمایرمان و دستهایمان* هر کس توانست با دست بیعت می نماید و گرنه با زبانش اقرار می نماید.

پس پیامبر برای تک تک امامان از فرد فرد مسلمانان  نه تنها در غدیر بلکه در طول تاریخ بیعت گرفتند و همان گونه که نماز بر تک تک مسلمانان واجب شد تا روز قیامت ولایت و محبت تک تک اهل بیت علیهم السلام بر مسلمانان واجب گردید.

همان گونه که هر کار نیکو و معروفی که پیامبر امر کردند و هر کار زشت و منکری که پیامبر نهی فرمودند تا روز قیامت معروف و منکر است، به همان گونه به ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام امر نمودند و حتی بالاتر از ایشان در خطبه غدیر فرمودند:

لا امر بمعروف و لا نهی عن منکر الا مع امام معصوم * خطبه غدیر

هیچ امر به نیکی و معروف نمی شود و هیچ نهی از منکری نخواهد بود مگر با امام معصوم *

و این مطلب مطلبی نیست که تنها در غدیر باشد، بلکه شما در متون دیگر اسلام هم آن را می بینید و حتی در مورد آخرین موعود غدیر، امام زمان علیه السلام، این مطلب به روشنی آمده است.

ادامه ی عهد و پیان غدیر – عهد با امام زمان علیه السلام

شما در دعای عهد، با امام زمان خود هر روز و هر صبح چنین عهد و پیمان می بندید.

اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا و ما عشت من الایامی عهدا و عقدا و بیعه له فی عنقی لا احول عنها و لا ازول ابدا دعای عهد

خداوندا من در سپیده دم این روز و برای تمام روزهای زندگیم، عهد و پیمان و بیعتی را که بر گردن من است، تجدید می کنم، من هیچ گاه از این عهد روی برنمی گردانم و آن را از بین نخواهم برد.

شما در زیارت آل یس چنین امام زمان علیه السلام را زیارت می کنید: السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده. سلام بر تو ای پیمان خدا که آن را ستانده و محکم گردانده است.

این عهد و این پیمان ادامه ی همان پیمان و عهد غدیر است که گرفته شده و محکم گردیده است. عهدی الهی. این عهد و پیمان چیست؟ اصولا این عهد و پیمان چه وظایفی را به همراه دارد؟ آیا ما تابه امروز بر سر این عهد و پیمان استوار بودیم یا نه؟ اجازه بدهید با مثال و داستان پاسخ را پیدا کنیم.

خوشتر آن باشد که سر دلبران  ***  گفته آید در حدیث دیگران

فرزند مهزیار، 20 سفر به حج خانه خدا رفت و در تمام سفرها در پی امام گمشده اش بود ولی به ملاقات آن حضرت نائل نشد. در آخرین سفر در حین طواف فرستاده امام را دید. فرستاده امام پرسید: دنبال چه می گردی؟ فرزند مهزیار پاسخ داد: در پی امام پنهان و غایب هستم! فرستاده گفت: نه او از شما محجوب نیست، بلکه این اعمال زشت شماست که او را از شما پنهان کرده است.

فرستاده امام، ابن مهزیار را به جایگاه امام در بیرون مکه راه نمایی کرد و زمانی که علی بن مهزیار به وصال امام رسید به خیمه ایشان وارد شد، امام به او فرمود: ای فرزند مهزیار شب و روز در انتظار آمدنت بودیم. چه چیز آمدن تو را اینقدر به تاخیر انداخت؟ عرض کرد: آقای من ! تا این لحظه کسی را نیافته بودم که مرا به محل شما راهنمایی کند.

امام فرمود: کسی را نیافته بودی که راهنمایی ات کند؟ امام انگشت بر خاک نهادند و قدری آن را کاویدند و فرمودند: شما به دنبال مال اندوزی افتاده بودید و بر مؤمنان ناتوان فخر می فرختید و پیوند های خویشاوندی میان خودتان را گسسته بودید پس دیگر چه عذری دارید؟ دیگری چهل شب چهارشنبه برای عرض حاجتی به مسجد سهله می رود تا شاید امام زمانش علیه السلام را ببیند.

در خواب او را برای دیدن و رویت امام زمان علیه السلام به مغازه ی فردی قفل ساز راه نمایی کردند. او به مغازه مرد قفل ساز وارد می شود و در کنار او می نشیند و او را آدمی بسیار عادی می یابد که تقید به اعمال عجیب و غریب ندارد، بلکه او اعمال واجب خود را انجام می دهد.

امام زمان علیه السلام وارد مغازه می شوند و با مرد قفل ساز شروع به صحبت می کند. پیرزنی در این میان وارد مغازه می شود و قفلی را که از سر بازار با التماس می خواهد سه درهم بفروشد و بیش از دو درهم نمی خرند برای فروش می آورد.

مرد قفل ساز می گوید: قیمت قفل و کلید 8 درهم است، چون کلید این قفل گمشده 1 درهم پول ساخت کلید است و 1 درهم نیز سود من است لذا از تو 6 درهم می خرم. پیرزن راضی و خشنود قفل را می فروشد.

امام زمان علیه السلام در هنگام ترک مغازه به این مردی که برای دیدن آن حضرت، به مغازه مرد قفل فروش آمده می گویند: شما این چنین باشید و انصاف را پیشه کنید ما خود به دیدار شما خواهیم آمد.

اجازه بدهید به نامه و توقیع خود امام زمان علیه السلام استفاده کنیم: (متن عربی در غرفه هست و ریز عبارت فی الوفاء بالعهد علیهم خط کشیده شده است.)

همانا اگر شیعیان ما که خدا آن ها را بر طاعت خویش موفق بدارد با دل های مجتمع در راه وفای به عهدی که بر ایشان است باقی می ماندند، هر آینه میمنت دیدار ما از ایشان به تاخیر نمی افتاد و به سرعت به سعادت مشاهده ما نائل می شدند. (رنگ آبی و تبلیغ رنگ آبی.)

سخنرانی ولایت پذیری (اطاعت و مسئولیت پذیری)

غرفه سخنرانی ولایت پذیری نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر بازگو کننده این موضوع است که: از علی (علیه السلام) فاصله نگیرید و از ولایت و امامت او سرباز نزنید، او معلم و آموزگار شماست، زیرا کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست.

آگاه باشید کسی را توان چیرگی و تسلط بر او را ندارد . آگاه باشید او ولی خدا در زمین و حکم و فرمان او، حکم و فرمان خداوند است.

در نقطه غدیر توقفی باید، که با حقیقت انسان سروکار دارد. هزار و چهارصد سال است که شیعه زلال پر برکت غدیر را به پای درختان ولایت می افشاند، و از آن بیابان خشک باغ های پر ثمر اعتقادی و گل های زیبای محبت را پرورش می دهد.

آغاز پانزدهمین قرنی است که شیعه با حجتی قوی و برهانی قاطع که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دستش داده ، پرچم بلند «اشهد ان علیاً ولی الله» را بر افراشته و از مرزهای اعتقادی خویش پاسداری می کند.

عید غدیر از بزرگترین اعیاد مسلمین است. رسول گرامی اسلام در آخرین سال عمر شریفشون فراخوان عمومی دادند و بعد از اتمام حج، علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان ولی مردم به مردم معرفی کردند و از همگان بر این ولایت بیعت گرفتند. خوبه که در مورد ولایت بیشتر با هم صحبت کنیم و ببینیم ولایت یعنی چه و دیدگاه ما نسبت به اون چگونه است؟

بهتره برای نزدیکتر شدن به مطلب از واژه ولایت شروع کنیم. اگر از شما بپرسند که ولایت یعنی چه؟ شما معمولاً جواب می دین یعنی داشتن سرپرست، صاحب اختیار و داشتن ولی. و وقتی کلمه ولی را می شنوید به یاد والدین خود می افتید چرا که اول باری که با کلمه ولی آشنا شدید فکر می کنم تو مدرسه بوده باشد.

یادم می آید وقتی تو مدرسه بار اولی که بغل دستیمو اذیت کردم و ضمناً تکالیفم را بخوبی انجام نداده بودم و اتفاقاً همون روز معلم ازم درس پرسیده بود بلد نبودم معلمم مرا به دفتر فرستاد و آقای مدیر برگه ای به من داد و گفت فردا با ولیت بیا مدرسه. من اون روز نمی دونستم ولیم کیه ؟ وقتی به خونه اومدم و از مادرم پرسیدم اون گفت ولی یعنی پدر یا مادرت یعنی صاحب اختیار.

پس ولی، ما را یاد والدین مون می اندازه که هم چین بی ربط هم نیست. اگه ریشه کلمه را هم بررسی کنیم می بینیم ولی، والدین، اولیاء، ولایت، تولی و … همه هم خانواده و تقریباً هم معنای هم هستند. اما ولایت یعنی چه؟

ولایت یعنی سرسپردگی به ولی، یعنی اطاعت امر ولی، وقتی ولی یعنی صاحب اختیار، ولایت یعنی این که شما اختیارت را بدست این ولی بدی و از اون اطاعت کنی. حالا که معنی ولایت رو پیدا کردیم ببینیم آیا همه این ولایت را پذیرفته اند یا نه؟ و هر کس به ولی خودش چگونه نگاه می کند.

بهتر اینه که اول ولایت پذیری را از منظر فرزندان بررسی کنیم. مثلاً بچه ای که ولایت پدر را پذیرفته خوب، مجبوره هر امری، هر قانونی، هر دستوری که پدر تو خانه می ده گوش کنه … ساعت 9 بخواب، مسواک بزن، حمام برو، وسایلت را جمع کن، تختت را مرتب کن، این غذا را بخور، آن غذا را نخور از این ساعت تا این بازی کن و … و خوب این که خیلی سخته همش باید حرف گوش کنی و اطاعت کنی.

پس از دیدگاه بعضی از بچه ها ولایت پذیری می شود تحکم پذیری، دستور پذیری و چون تحکم پذیری نوعی تکلف محسوب می شه و در ظاهر از آزادی آدم می گیره لذا از پذیرش آن سرباز زده و از زیر بار مسئولیتش شانه خالی می کنه و برای راحتی خودش یک نه می گه و خودشو راحت می کنه پس ولایت پدر را قبول نکرده و آن جوری زندگی می کنه که خودش می خواد. حالا به چه مشکلاتی روبه رو می شود رو دیگه خودتون حدس بزنید.

حالا بیاین با هم یک گزارش را ببینیم.

ولی شما چه کسانی هستن؟

وقتی شما کلمه ولی یا ولایت را می شنوید چه چیزی در ذهن شما نقش می بندد؟

از کلمه والدین چه چیزی به ذهن شما می رسد؟ آیا پدر و مادر یعنی اینکار را بکن این کارو نکن؟

آیا پدر ایده آل پدری است که اصلاً امر و نهی نمی کند؟

به نظر شما چقدر و در چه حوزه هایی (درس خواندن، دوست یابی، غذا خوردن، لباس پوشیدن، و…) پدر و مادر حق دارند امر و نهی کنند؟

آیا فکر می کنید گوش کردن به حرف ها و قوانین آنها به نفع آنهاست یا فرزندانشان؟

به نظر شما پذیرفتن ولایت پدر و مادر و این همه امر و نهی هایشان سخت است؟ بهتر نیست یک نه بگوئیم و خودمان را خلاص کنیم ؟ چرا ؟

اگرما این طوری به ولایت و سرسپردگی نگاه کنیم آیا ولایت تحکم پذیری است یا سعادت پذیری؟

در هر جامعه ای الهی باشد یا نباشد تو یک کشور کفر و بت پرستی آدم ایده آل و انسان مطلوب کسی است که به قوانین و ضوابط جامعه احترام بذاره. انسانی بدون ضابطه بدون قید و شرط که هر کاری دلش خواست بکند مجرم است و مطلوب هیچ جامعه بلکه هیچ کس نیست.

مفهوم ولایت نه تنها در جامعه کوچکی چون خانواده بلکه در جوامع بزرگ تر مثل مدرسه و بزرگتر از آن یک اداره و بزرگ تر یک شهر و حتی در کشور نیز سرسپردگی به ولی صدق می کنه.

تو خونه سرسپردگی به پدر و از جانب خانم خانه اطاعت از همسر، در مدرسه سرسپردگی به مدیر مدرسه چه دانش آموزان چه معلمان، در اداره اطاعت و احترام به رئیس اداره از جانب همه مراجعه کنندگان چه کارمندان چه ارباب رجوع در محیط شهر رعایت قوانین و سرپیچی نکردن از آن و در کشور نیز همین.

پس در زندگی که متشکل از همه این جوامع است می بایست نسبت به همه قوانین سرسپرده و ولایت پذیر بود. حال نظر شما را به گزارشی از یک دیدگاه دیگری جلب می کنم.

(گزارش از پدر و مادر ها)

شما چند فرزند دارید؟

آیا شما در خانه به تربیت فرزندانتان اهمیت می دهید؟ چرا؟

چرا اجازه نمی دهید فرزندانتان به دلخواه خود عمل کنند ( درس بخوانند یا نخوانند، تفریح کنند، ورزش کند…)

اگر بچه ها به توصیه شما عمل نکنند چه می کنید؟ (رهایش می کنیدیا شیوه ای جدید بکار می گیرید)

این تغییر شیوه و تفهیم صلاح و فساد فرزندتان را تا کجا ادامه می دهید؟ چرا؟

آیا انجام وظایف و مواردی که شما در خانه تعیین کرده اید به نفع شماست یا به نفع فرزندان شماست؟

چرا اجازه نمی دهید بچه ها آن طوری زندگی کنند که خودشان دوست دارند؟

اگر این طوری به ولایت نگاه کنیم به نظر شما معنی ولایت تحکم پذیری (دستور پذیری) است یا سعادت پذیری؟

با توجه به این مدل و گزارشی که ملاحظه کردید، اگر فرزندی ولایت پدر را بپذیرد از دیدگاه فرزند این کار سخت است و خوشایند او نیست. چرا که به اندازه بصیرت خود می بیند، به اندازه عقل خود می اندیشد به اندازه تجربه اندک خود احتیاط کند. او برای تشخیص مصلحت خود خیلی چیزها را در اختیار ندارد. لذا همه جوانب را نمی سنجد و صلاح کار را نمی داند.

پس از دیدگاه فرزند ولایت پذیری می شود تحکم پذیری، دستور پذیری. اما اگر این موضوع را از دیدگاه پدر بررسی کنیم خواهیم دید که اگر قوانینی وضع می کند به عنوان مثال اگر می گوید مسواک بزن، شب زود به خانه بیا، متوجه دوستانت باش و از این قبیل … همه و همه بدلیل لطف و محبت پدرانه ی اوست.

نه تنها برای پدر نفعی ندارد که همه ی آن به نفع خود فرزند است و باعث سعادت و خوشبختی او خواهد شد. لذا از این دیدگاه ولایت پذیری، سعادت پذیری است. آیا داشتن چنین پدری سعادت نیست؟

آیا داشتن پدری که همه ی جوانب زندگی فرزند را می سنجد بد و خوب را می شناسد و بهترین نصایح را به فرزندش می کند، در فراز و نشیب زندگی همراه اوست و دست در دست او دارد که او با امنیت زندگی کند، نعمت نیست؟ و این نعمت شکر ندارد؟

آیا به نظر شما پدر و مادر ایده ال پدر و مادری است که یک یا دو یا سه جنبه از جنبه های زندگی فرزند را توجه کند؟ مثلاً فقط به درس فرزند توجه کند و به سلامت آن توجه نداشته باشد؟

فقط به تفریح و خوراک و تأمین امکانات مادی زندگی توجه کند و به محبت و نیازهای معنوی فرزند توجه نداشته باشد؟ یا پدر و مادری که هیچ یک از جنبه ها را فراموش نکرده باشد؟ آیا داشتن چنین پدری سعادت نیست؟

حال قضاوت و پیدا کردن معنای صحیح ولایت را به عهده شما می گذاریم. خودتان در خودتان جستجو کنید، آیا دیدگاه اول را در خود می بینید یا دیدگاه دوم؟

خداوند علاوه بر پدر و مادر ولی و سرپرستی برای ما قرار داده که در رأس همه و بالاتر از همه خود خداوند، سپس رسول گرامی و سپس ائمه علیهم السلام که امر و نهی هایی دارند.

مثلاَ دستوراتی در ارتباط با حقوق افراد با یکدیگر و یا حقوق و وظایف افراد با جامعه و …دارند، که همه ی این دستورات به نفع خود ماست و در واقع ولایت پذیری ما نسبت به ولایت و سرپرستی اولیاء دین سعادت پذیری است نه مشقت پذیری.

گرچه شاید در بعضی از موارد احساس کنیم که دچار سختی شده ایم، اما این از دیدگاه ماست که ضعیفیم و همه جوانب را نمی توانیم در نظر بگیریم و بسنجیم.

اگر عمیق نگاه کنیم و بهتر اینکه از دیدگاه ولی یا شخص سومی به این امر نگاه کنیم خواهیم دید که نه تنها مشقت نیست که نعمت است و بالاترین نعمتهاست، چرا که نعمتهای مادی اعم از مال و سلامتی گذارست.

اما نعمت ولایت است که ماندنی است و باعث احیاء واقعی انسان می شود. پس بیائیم در این ایام الولایه، در این عید ولایت بیعت دوباره ای با صاحب ولایت داشته باشیم و دست بیعت به امیرالمؤمنین بدهیم و فریاد کنیم که نه فقط با زبان و دست که با دلهایمان با امیرمؤمنان بیعت می کنیم و ولایت ایشان را می پذیریم و در مقابل فرامین ایشان سر تعظیم فرود می آوریم.

اینک گوش جان بسپاریم به فرازهایی از خطبه گرانقدر غدیر که رسول خدا بعد از حمد و ثنای الهی و اقرار بندگی به ربوبیّت الهی ولایت را ترسیم کرده اند و فرموده اند: ای مردم، جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد، ضمن ابلاغ سلام حق مرا فرمود که خداوند می فرماید تا من در این مکان توقف نمایم و در میان شما بپاخیزم و به سیاه و سفید شما اعلام کنم، که علی بن ابی طالب وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است.

مقام و منزلت او برای من بسان مقام و منزلت هارون نسبت به موسی است با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست و او ولی و صاحب امر شماست، بعد از خدا و رسولش.

پس بدانید ای مردم به درستی که خداوند علی را بر شما ولی و صاحب امر قرار داد و فرمانبری از او را بر مهاجرین و انصار و پیروان مهاجر و انصار که راه نیکی را بپیمایند و بر اهل شهرها و روستاها حاضر و غایب، عجم و عرب، آزاد و بنده، کوچک و بزرگ، سفید و سیاه واجب ساخت و هم چنین بر هر موحد و خداپرستی حکم او جایز و قول او نافذ و امر او لازم الاتباع است.

کسی که او را مخالفت کند مورد لعن است و کسی که به راه او رود و او را تصدیق کند مورد رحمت حق است و کسی که از او شنوایی داشته و فرمان از او برد زیر چترِ غُفران و آمرزش حق قرار می گیرد.

ای مردم این آخر مقامی است که در این مکان ایستاده و با شما سخن می گویم، پس بشنوید و فرمان برید و منقاد امر پروردگارتان باشید. به درستی که خدای عزوجل پروردگار شما و صاحب اختیار شما و معبود شماست.

و بعد از او محمد صلی الله علیه و آله و سلم که الآن در جمع شما ایستاده و با شما صحبت می کند ولی و سرپرست شما است و در پس او به فرمان خدا علی ولی و امام شماست.

ای مردم با روی گرداندن از علی خود را در گمراهی گرفتار نکنید. از علی فاصله نگیرید و از ولایت و امامت او سرباز نزنید، … او معلم و آموزگار شماست، زیرا کسی که من مولای او هستم علی مولای اوست.

آگاه باشید کسی را توان چیرگی و تسلط بر او را ندارد. آگاه باشید او ولی خدا در زمین و حکم و فرمان او، حکم و فرمان خداوند است. ای مردم هر کس که از خدا و رسول و علی و ائمه معصومین فرمان برد، به تحقیق که به فوزی عظیم نائل آمده است.

ای مردم سبقت گیرندگان به بیعت و ولایت علی و شناختن او به عنوان امیرالمؤمنین رستگارانند و در بهشت از نعمت های الهی بهره مند خواهند گشت. اینک ما با امیرمؤمنان بیعت می کنیم و خدا را بر این بیعت شاهد می گیریم و به جهت ارزانی داشتن این نعمت نعمت ها و اتمِ نعمت ها او را شکرگذاریم.

فرازهایی از زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر

بیایید همه با هم با فرازهایی از زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر به آن بزرگوار سلام دهیم.

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَمیرَالمؤمِنینَ، وَ سَیِّدِ الوَصِیّینَ، وَ وارِثَ عِلمِ النَّبِیّینَ، وَ وَلِیَّ رَبِّ العالَمینَ، وَ مَولایَ وَ مَولَی المؤمِنینَ، وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ ؛

أشهَدُ شَهادَهَ حَقٍّ، وَ اُقسِمُ بِاللهِ قَسَمَ صِدقٍ، أنَّ مُحَمّدَاً وَ الَهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم ساداتُ الخَلقِ، وَ أَنَکَ مَولایَ وَ مَولَی المؤمِنینَ،

وَ أَنَکَ عَبدُ اللهِ وَ وَلیُّهُ وَ اَخُو الرَّسُولِ وَ وَصِیُّهُ وَ وارِثُهُ ، وُ اَشهَدُ أَنَکَ ما اَقدَمتَ وَ لا اَحجَمتَ، وَ لانَطَقتَ، وَ لا اَمسَکتَ؛ اِلّا بِاَمرٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ،

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ، وَ خاتَم النَبِیّینَ، وَ عَلی عَلیِّ سَیِّدِ الوَصِیّینَ، وَ آلِهِ الطّاهِرینَ،وَ اجعَلنا بِهِم مُتَمَسِّکینَ، وَ بِوِلایَتِهِم

مِنَ الفائِزینَ الأمِنینَ الَّذینَ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ.

همه چیز درباره ولایت غرفه پرسش و پاسخ نمایشگاه بزرگ با زلال غدیر

 غرفه همه چیز درباره ولایت، سوالاتی را پاسخ داده، که شاید یکی از آنها سوال شما باشد. موضوع در مورد ولایت و انتخاب صحیح است که آیا فردی در زندگیش انتخاب درستی داشته یا نه؟

ما در زندگی شخصیمان گاهی انتخاب نادرستی داشته ایم و دچار شکست شده ایم و احتیاج داشتیم به یک مشاوره یا حتی پزشک مراجعه کنیم، حال با این تفاسیر چگونه می توانیم ولی و سرپرست را خودمان انتخاب کنیم؟ چگونه می توانیم امام علیه السلام را خودمان انتخاب کنیم؟ برای یافتن پاسخ این سوالات متن زیر را مطالعه نمایید.

همه چیز درباره ولایت


سؤال 1. آیا ولایت پذیری با آزادی در تناقض است؟

پاسخ: برای اینکه انسانی عاقل بتواند در اجتماع بشری به حیات خود ادامه دهد، باید ارزشها و ضد ارزشهای آن جامعه را بشناسد. و نیز موظف به اجرای یک سری قوانین است تا مورد احترام دیگران باشد.

مسلّماً پذیرفتن و اجرای این قوانین جلوی یک سری از آزادیهای انسان را می گیرد، ولی اجرای این قوانین نهایتاً به نفع خود انسان و باعث راحت و هموارتر شدن مسیر زندگی او می شود.

به عنوان مثال ما در هنگام رانندگی مجبور به رعایت یک سری قوانین هستیم که این قوانین مانع از انجام تمامی خواسته های ما می شوند. ولی در صورت نبودن این قانونها هرج ومرج و بی بندوباری باعث بروز مشکلات زیادی برای ما در هنگام رانندگی خواهد شد.

ولایت پذیری نیز در واقع اجرای قوانین زندگی است، که در آن جامعه تحت سرپرستی انسانی کامل که علم و اوامر و نواهی او مرتبط و گرفته شده از خدایی است که خالق بشر است و آگاهی به نیازهای او دارد قرار می گیرد.

انتخاب این عمل کاملاً در اختیار خود انسان است، تا آنچه او را به کمال می رساند انجام دهد. پس با اطاعت و پذیرفتن ولایت، انسان حدّ و مرزی برای خود تعیین کرده و محدودیتی را می پذیرد. چرا که انسان بی محدودیت حیوانی است که هیچ نظم و قانونی برای زندگی خود ندارد. هر کاری بخواهد انجام می دهد. هر چه بخواهد می خورد…

در صورتیکه به هر کجای این جهان خاکی که نظر کنید، انسان دارای نظم و مقررات می باشد. و انسان شایسته و محترم به فردی اطلاق می شود که هنجارهای جامعه را رعایت کند. مثلاً از چراغ قرمز عبور نکند، دزدی نکند، دروغ نگوید و …

پس آزادی نا محدود در هیچ جامعه ای وجود خارجی ندارد و وجود قانون برای هر جامعه ای لازم و ضروری است و اجرای این قوانین در واقع پذیرفتن همان محدودیتی است که در سرتا سر دنیا مورد احترام و نیز مورد احتیاج بشر است.

2. امر و نهی زیاد نشانه ی چیست؟

پاسخ:بطور معمول در زندگی انسان هر چیزی که ارزش و اهمیت بیشتری دارد، مراقبت و نگهداری از آن نیز جدی تر و با اهمیت تر بوده و امر ونهی نسبت به آن به مراتب بیشتر از موارد دیگر است.

پس امر و نهی در مورد یک مسئله می تواند دلیل پُر ارزش بودن آن مسئله باشد. مثلاً مادری را تصور کنید که به علت محبت زیادی که به فرزندش دارد بیش از حد معمول مراقب اعمال و رفتار اوست.

زیرا برای تربیت او ارزش زیادی قائل است و می کوشد او را راهنمایی کند تا به خطا و انحراف کشیده نشود. یا مثلاً یک مربی، اگر متربّی اش برایش عزیز باشد ناخودآگاه دائماً به او امر و نهی می کند.

که این امر و نهی نشان از محبت مربی است به متربّی خود، و در واقع این فرامین لطفی است از جانب مربی و متربّی نباید ملول شود. پس امر ونهی مادر و مربی عنایتی است که آنها بر فرزند و یا متربّی خود داشته و خواهان سعادت او هستند.

3. آیا ولایت پذیری مضرّ و غیر معقول است؟

پاسخ:در ابتدا باید به این نکته توجه بیشتری داشت که اساساً این ولایت از طرف چه کسی و برای چه کسانی تعیین شده و هدف از وضع این قوانین بر چه اصولی استوار بوده است؟

بطور یقین این قوانین ولایت از طرف پروردگار جهان به رسول او نازل گشته و پس از ایشان به جانشینان بر حقشان سپرده شده تا در تمامی دوران زندگی تا روز قیامت به بشر اعلام گردد.

از طرفی خداوند، که خالق و صانع بشر است، این توانایی را به انسان داده تا با عبادت و بندگی به سر حدّ منزل مقصود که همان سعادت و کمال است برسد و نیز بر اساس خلقت و نیازهای بشر، بایدها و نبایدهایی را تحت عنوان قوانین دین برای او معین فرموده تا با اطاعت و عمل به آنها به هدف نهایی خلقت راه یابد.

هر عقل سلیمی می پذیرد که بهترین قانون گذار برای بشر، خالق و آفریننده ای است که به تمامی مشکلات و نیازهای جسمی و روحی او احاطه دارد.

از طرف دیگر، انسان ولایت پذیر کسی است که اولاً قوانین الهی را به عنوان بهترین و کاملترین قوانین بپذیرد. ثانیاً ولایت شخص یا اشخاصی که نمایندگان و خلفای پروردگار در روی زمین هستند و مسئول اجرای قوانین الهی می باشند را بر خود لازم بداند.

انسانی که ولایت پروردگار و نمایندگان و خلفای او را بر خود نپذیرند، با وجود ضعفها و ناتوانای هایی که دارد و به علت نافرمانی و عمل نکردن به دستورات الهی، ضررهای جبران ناپذیری برای خود به ارمغان خواهد آورد که برایش جز حسرت و پشیمانی در دنیا و آخرت سودی نخواهد داشت.

سؤال: اگر انتخاب امام به عهده ی ما بود چه اتفاقی می افتاد و چه عوارضی داشت؟

پاسخ: از آنجایی که این انتخاب ( انتخاب امام) بر عهده ی ما نیست، تصور اینکه« اگر بر عهده ما بود چه می شد؟» بسیار مشکل است. ولی برای درک بهتر مسأله می توان به مواردی رجوع کنیم که انتخاب آنها بر عهده خود انسان گذاشته شده است. از جمله موارد و اشخاصی که انتخاب آن به عهده انسان است انتخاب همسر می باشد.

حال بیایید بررسی کنیم که وقتی ما تصمیم به ازدواج می گیریم. برای انتخاب همسر مناسب چه می کنیم؟ بدیهی است که هر شخصی برای انتخاب صحیح بعد از گفتگوها و تبادل نظرها و توافقات و آگاهی از مشخصات و اعتقادات طرف مقابل شروع به یک سری تحقیقات جامع برای شناخت کامل همسر آینده خود می نماید.

در تمامی مدت این تحقیق خانواده بر جامعه با انسان همسو می شود. و سعی دارد تا با اطلاعاتی که عرضه می کند، کمک کند تا این زندگی جدید بر اساس انتخابی صحیح آغاز شود. ولی بعد از طی تمامی این مراحل آیا کسی می تواند اطمینان کامل از صحت این انتخاب داشته باشد؟

مراجعه به آمار طلاق در سطح جامعه نشان می دهد که تعداد زیادی از این انتخاب ها نادرست بوده است. اینکه علت این طلاق ها چه بوده برای ما مهم نیست، بلکه مسأله مهم این است که در انتخابی که به عهده ی ما گذاشته شده چه نتیجه ای عاید ما شده است.

به همین دلیل است که ما در بین اکثریت نزدیک به اتفاق خانواده ها می بینیم که بعد از تمامی تحقیق ها و تلاشی که برای انتخاب صحیح دارند، در پایان، خود و زندگی خود را به خدا سپرده، و با توکل بر خدا از او می خواهند که این انتخاب را تأیید نموده و آنها را در زندگی یاری دهد، تا خوشبخت و سعادتمند شوند.

و در آخر اگر بفهمند که این انتخاب مورد تأیید پروردگار نمی باشد هر چقدر هم که به طرف مقابل علاقمند باشند از این ازدواج منصرف می شوند. تمامی این مسائل و مشکلات نشان از عجز ما در انتخابی مناسب دارد.

از موارد دیگری که انتخاب آن در زندگی به ما سپرده شده، انتخاب دوست و شریک است. با تمام وقتی که ما در انتخاب دوست و یا شریک داریم، هیچ گاه نمی توانیم از نتیجه ی این دوستی یا شراکت اطمینان داشته باشیم.

این همه مواردی که از کلاه برداری ها در بین شرکاء شنیده می شود و یا اختلاف هایی که بین شرکاء و یا بین دوستان بوجود می آید و یا مواردی که دوستی با اِغفال دوست دیگر، زندگی او را به ورطه هایی چون ورشکستگی، اعتیاد و … می کشاند و مسائل دیگری که هر روزه در جامعه شاهد آنیم، همگی نشانگر عدم توانایی انسان در انتخاب دوست و شریک است.

البته باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که تمامی انتخابهایی که بر عهده ما گذاشته شده، انتخابهایی است که تنها برای خود می کنیم (یا نهایت برای چند نفر) یعنی من دوست، شریک و یا همسر را برای خودم انتخاب می کنم و در این انتخاب اینقدر عاجز هستم.

حال چگونه انتظار داریم که بتوانیم در انتخاب رهبر و امامی که از طرفی قرار است سرپرستی جامعه جهانی را بر عهده داشته باشد. از طرف دیگر به مسائل مربوط به دنیا و آخرت ما رسیدگی کند، بر این همه عجز و ناتوانی خویش چیره شده و انتخاب صحیحی داشته باشیم؟

در نهایت، با توجه به تمامی این مسائل بدیهی است که تنها کسی می تواند این انتخاب را بهترین و صحیح ترین صورت برای ما داشته باشد، که هم شناخت کاملی از انسانها و نیازهای آنان داشته باشد، هم راه سعادت دنیا و آخرت انسان را بشناسد. ونیز هیچ نوع عجز و ناتوانی و یا انتخاب ناصحیح را نتوان به او نسبت داد.

آیا این صفت را در کسی جز ذات مقدس پروردگار می توان یافت؟ آیا این انتخاب را کسی جز پروردگار می تواند به شایسته ترین صورت انجام دهد؟ پس در نهایت ما قدرت انتخاب امام و رهبری که تضمین دنیا و آخرت ما را کند نداریم و تنها کسی که می تواند چنین انتخابی کند خداوند است.

ولایت ائمه علیهم السلام به چه معناست؟

پاسخ: معنای لغوی ولایت سرپرستی و صاحب اختیار بودن.

ولی به معنی سرپرست، به کسی گفته می شود که فرد یا افرادی تحت ولایت و اختیار او هستند و سرپرستی و صاحب اختیاری آنها به او سپرده می شود. مثلاً پدر بر فرزند کوچک خود ولایت دارد. یعنی در واقع صاحب اختیاری و سرپرستی آن بچه به او سپرده می شود. تا در همه امور او در حد توان خود بکوشد و همه نیازهای مادی و معنوی فرزند را برآورده سازد.

کودک نابالغ مصالح و مفاسد خویش را تشخیص نمی دهد. و در این زمینه تکیه گاهش پدر و مادرش می باشند. اگر خود را به آنها بسپارد و دست در دست آنها حرکت کند، از بلاها و آفات مصون می ماند؛ وگرنه خود توانایی و تشخیص حفظ خود را ندارد.

تکیه گاه امید فرزند هم پدر و مادرش هستند که در هر ناملایمی روبه سوی آنها می آورد و چاره خود را در پناه آوردن به ایشان می جوید. پس بدین ترتیب پذیرفتن ولایت یعنی پذیرفتن سرپرستی و صاحب اختیاری و ترجیح دادن خواست ولی بر خواسته خود.

رابطه ائمه علیهم السلام هم با انسانهای عادی شبیه رابطه پدر و مادر با فرزندان کوچک و نابالغ خویش است، که از درک نفع و ضرر خود عاجز هستند. و باید در همه چیز به پدر پناه بیاورند.

و خداوند مسئولیت حفظ و نگهداری مردم را به اولیای خود داده و در مقابل از آنها خواسته است که مردم را در مسیر عبودیّت و معرفت خداوند متعال سوق دهند. اگر انسان ها به این اولیای خدا پناه بیاورند و آنها را ولی بر خودشان قرار دهند، یقیناً در طریق بندگی خدا قرار خواهند گرفت.

خداوند به مؤمنان در امور خودشان اختیار داد و برای آنان حق تصرف درباره ی خودشان را داده است. مؤمن می تواند شیوه زندگی اجتماعی، پوشیدن لباس، نوع غذا و سایر امور خویش را در چهارچوب احکام الهی تنظیم نماید. آنچنان که در روایتی آمده است: خدای متعال تمام امور مؤمن را به خود او واگذار فرمود، جز این که او در ذلیل نمودن خویش اختیار دار نیست.

اما ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر مؤمن از خود او بیشتر است. پس بدین ترتیب ولایت امیرالمؤمنین– علیه السلام- و اولاد ایشان هم در مؤمنان اولی به تصرف است. این یکی دیگر از معنای ولایت یعنی ولی اولی به تصرف است. پس منظور از ولایت الهی نسبت به مؤمنین، همان سرپرستی است، آن هم همراه با تصرف در امور.

آیا به نظر شما منطقی است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امت  را پس از خود، بدون سرپرست واگذارند؟

پاسخ: آیا به نظر شما این غیر منطقی نیست که مدیر یک مدرسه غیر انتفاعی یا مدیر یک کارخانه که برای مدرسه اش یا کارخانه اش زحمات زیادی متحمل شده، برنامه ریزی کرده و سرمایه گذاری نموده، در هنگام ترک مدرسه یا کارخانه و رفتن به مسافرت راجع به مدیریت آنجا بعد از خود چیزی نگوید و هیچ سفارشی نکند و کارکنان و کارگران را به حال خود رها کند و برود؟!

آیا این غیر منطقی است که مدیر یک مدرسه یا یک کارخانه طوری برنامه ریزی نماید که بعد از رفتن او هیچ مشکلی برای کارکنان و کارگران و دانش آموزان و نظام  موجود در آن جوامع پیش نیاید؟

مدیر یک مدرسه یا یک کارخانه به خوبی می داند: برای جلو گیری از انحرافات احتمالی، تصمیم گیری های ضروری، سیاست گذاری و هدایت جمعی کارکنان و کارگران مدرسه یا کارخانه بایـد کسی را انتــخاب کنـد که پاسخ گو باشــد و از هـرج و مـرج جــلو گیری نمـاید و نظـم محیـط را برقرار دارد.

یک مدیر دانا از قبل برنامه ریزی می کند و به دنبال شخصی صالح وشایسته «که به قوانین ومقررات مجموعه آشنا باشد» می گردد و به جای خود می گمارد. زیرا رها کردن کارخانه یا مدرسه بدون سرپرست و جانشین مناسب برای مدیر، کاری غیر منطقی است.

پیامبر هم به طور منطقی می بایست برای جامعه بعد از خود، فکر «جانشینی صالح، شایسته و آگاه به مقررات» باشد تا از بروز اختلافات، هرج و مرج  و بی نظمی جلو گیری نماید و پاسخ گوی جامعه در موارد جدید باشد. آری، رها سازی جامعه بدون سرپرست شایسته، کاری خلاف عقل و منطق است و پیامبر، کار غیر منطقی و غیر عقلایی نمی کند.

این شیوه منطقی و عقلایی در زمان حیات پیامبر نمونه های تاریخی مختلفی دارد. مثلا وقتی پیامبر برای غزوه ای از مدینه بیرون می رفتند، کسی را برای جانشینی خودشان در مدینه انتخاب می کردند و به سرپرستی مردم می گماردند.  این جای بسی تعجب است از گروهـی که خـود را پیـرو سنـت پیــامـبر می نامند و از پذیرفتن این سنت پیامبر بعد از وفات ایشان امتناع می ورزند!

بنابراین و با توجه به ذکر مثال های یاد شده در زندگی افراد عادی و سنت جاری پیامبر در حیات شریفشان، این غیر منطقی است که پیامبر خاتم از دنیا بروند و امت خود را بدون انتخاب جانشین و برگزیدن سرپرست برای آنها، تا قیامت رها کنند و به حال خود واگذارند!

چه کسی جانشین پیامبر را تعیین می کند و چگونه به مردم معرفی می نماید؟

پاسخ: ضمن بررسی تاریخ تمامی ادیان الهی، در می یابیم که همه پیامبران الهی و صاحبان شرایع، اوصیایی داشته اند که تمامی این اوصیاء توسط خدای عزوجل انتخاب شده اند به وسیله پیامبران الهی به مردم معرفی گشته اند، و مردم ابدا‍ً در انتخاب این اوصیاء دخالتی نداشته اند و هیچگونه رأی گیری در کار نبوده است.

حق هم همین است، آن خدایی که برای هدایت و راهبری بشر به سر منزل سعادت، پیامبرانی را برگزیده و به سوی انسان ها فرستاده است و با بینه و دلیل به مردم معرفی کرده؛ خود باید برای آن پیام آوران الهی، جانشین برگزیند و همان گونه که اوامر و نواهی خود را توسط پیامبرانش به مردم رسانده است، جانشینان برگزیده خویش را به مردم توسط همان پیامبر معرفی نماید.

این سنت الهی در مورد خاتم پیامبران و اوصیای مکرم ایشان به اجرا در آمده است و خدای عزوجل، جانشینان پیامبرش را به او معرفی نموده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن بزرگواران را به مردم شناسانده است.

شواهد تاریخی بسیاری بر این مدعا وجود دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند، وصی خود را در مواقف گوناگون به مردم معرفی فرموده اند. ما در اینجا به ذکر نمونه ای از آغاز و دیگری از انجام بسنده می کنیم: «آن در خانه ابوطالب بوده و این در صحرای جْحفه.»

چرا حضرت علی- علیه السلام- با خلفاء همکاری کردند؟

پاسخ: همکاری های دلسوزانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام در امور خلفاء برای رعایت مصالح امت اسلام و حفظ دین از نابودی کامل بوده است.

فرض کنید، بچه ای را از دست مادرش ربوده اند و به نامادری سپرده اند، چنانچه او با تمام محبت و عشق مادری به او مهر ورزیده، مادر از اینکه بچه اش را از او جدا کرده اند، ناراحتی و دلتنگی می کند، ولی از دور مراقب اوست تا به او گزندی نرسد او را در حال ناراحتی نبیند. زیرا آن محبت، میان مادر و فرزند جریان دارد.

گاهی بچه ها دچار دل درد و ناراحتی می شوند و نامادری برای کمک درمان مریضی بچه، به مادرش رجوع می کند. مادر هم با تمام جانش برای بهبودی بچه اش با آنها همکاری می کند تا فرزندش در کمال سلامتی و شادابی رشد کند و بزرگ شود.

این همکاری مادر با نامادری دلیل بر تأئید ناماری نیست. همچنین این همکاری را نمی شود تشویق عمل دزدی دانست امیرالمؤمنین علیه السلام به جهت رسالتی که از جانب خدای متعال بردوش داشت، نوع و شیوه ی خاصی از ارتباط و برخورد با خلفاء را بر طبق وظیفه شان در پیش گرفتند، در حالیکه هیچ گاه از اقامه ی حق خود، خودداری نورزیدند.

خلفاء بر اساس نیازشان و عدم رسوایی به علت جهلشان در شناخت اسلام و حکومت داری، مراجعاتی به امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند. بنا بر تحقیق در هفت مورد به مشورت پرداخته، دو مورد آن نظامی مربوط به فتح ایوان و بیت المقدس، سه مورد آن مالی و دو مورد آن مبدأ تاریخ اسلام و حدّ شارب الخمر است.

همکاری امیرالمؤمنین علیه السلا م با خلفاء (نه تنها دوستی با خلفاء نیست) بلکه به منظور جلوگیری از بازگشت مردم به عصر بت پرستی و جاهلیت، دفاع از کیان سرزمین وحی و حفظ جان اهل بیت علیهم السلام در مقابل توطئه های داخلی بود.

در واقع همکاری امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفاء دلیل بر تأئید آنها نیست، بلکه برای هدایت و آرامش مردم ستم دیده جامعه بود. تا اینکه مردم به دوران جاهلیت بازگشته نگفته دین نو پای اسلام مانند فرزندی بود که از مادرش که امیرالمؤمنین بوده باشد.

ربودند و دلسوزی و همکاری امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفاء به جهت حفظ جان این فرزند بود ایشان صبر را پیشه کردند تا دین اسلام حفظ شود همواره برقرار بماند.

آیا وجود قانون آزادی های ما را سلب می کند؟ آیا انسان با قبول ولایت ولی الله محدود می شود؟

پاسخ: در اینکه وجود قانون یک سری آزادی های ما را سلب می کند شکی وجود ندارد. به عنوان مثال رجوع کنیم به قوانین رانندگی در سطح شهر وجود چراغ قرمز مسلماً آزادی ما را در گذشتن از خیابان از ما سلب می کند و این اجازه را به ما نمی دهد که ما به دلخواه و همانطور که دوست داریم بدون هیچ مانعی از خیابان بگذریم.

این مسأله در مورد تمام قوانینی گه برای ما در نظر گرفته شده صدق می کند. ولی اگر بخواهیم منصفانه عمل کنیم باید این مسأله را نیز در نظر بگیریم که اگر این قوانین و محدودیت ها وجود نداشته باشد چه اتفاقی می افتد؟

با کمی دقت و بررسی متوجه می شویم که نتیجه ی نبودن این قوانین و محدودیت ها چیزی جز هرج و مرج نیست که در نتیجه ی این هرج و مرج، زندگی خود ما با سختی ها و مشکلات روبرو می شود.

این نوع قوانین و بایدها و نباید ها و بکن ها و نکن ها، در سطح خانواده ها نیز وجود دارد. در خانواده همه در یک زمان غذا می خورند و یا می خوابند و یا به مسافرت می روند، به فرزند امرو نهی می کنند که چه بپوشد و چه بخورد و از او می خواهند که درس بخواند، کوشش کند، ورزش کند و تمامی این مسائل به نفع کل خانواده و کسانی که این مسائل را رعایت می کنند، می باشد.

این محدودیت ها در امور علمی نیز وجود دارد، مثلا در مورد استفاده از آنتی بیوتیک ما ملزم هستیم که در ساعتی خاص آنرا مصرف کنیم و اگر کسی به دلخواه خود و هر زمانی که بخواهد آنرا مصرف نماید، دارو تاثیر خود را نمی گذارد. پس حتی در این قبیل موارد نیز قوانینی وجود دارد که باید رعایت شود.

از دیگر قانون هایی که برای ما تعریف شده، وارد شدن به خانه از طریق در است. هر گاه بخواهیم وارد منزل کسی شویم، ابتدا باید در بزنیم بعد وارد شویم. اگر کسی دوست داشته باشد بجای در از دیوار وارد شود، او را به جرم دزدی دستگیر خواهند کرد.

پس براحتی و با کمی دقت به این نتیجه می رسیم که درست است که قوانین جلوی قسمتی از آزادی های ما را می گیرد و برای ما محدودیت هایی ایجاد می کند ولی در نهایت این قوانین و محدودیت ها به نفع ما و در جهت هموار کردن مسیر زندگی و برداشتن مشکلاتی است که در صورت نبودن قوانین بوجود می آید.

پس با وجود اینکه نمی توان منکر شد که وجود قانون آزادی های ما را سلب می کند ولی با کمی تفکر این مساله محرز می شود که اصلاً بدون وجود قوانین نمی شود زندگی کرد.

پس برای زندگی در هر جامعه ای ملزم به رعایت یک سری قوانین هستیم، برای ورود به هر حریمی باید در راه و طریق ورود به آن را بیابیم. ورود به حریم دین هم باید از دری صورت گیرد و آن در، تنها با پذیرش ولایت ولی خدا باز خواهد شد.

تنها در صورتی اعمال ما پذیرفته خواهد شد که از در وارد شویم در غیر این صورت حکم آن دزدی را خواهیم داشت که از دیوار بالا رفته. ما با پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام ملزم به رعایت یک سری قوانین هستیم که در ظاهر سختی هایی برای ما به وجود می آورد.

ولی در نهایت به راحتی به این مسأله می رسیم که وجود این قوانین برای زندگی بهتر ضروری است. و تمامی منافع آن به خود ما می رسد نه به امام و تمامی ضررهایی که در صورت سرباز زدن از این قوانین حاصل می گردد نیز اول از همه به خود ما برمی گردد.

نکته قابل توجه دیگر این است که گاهی شما معامله گر هستید، یعنی برای بدست آوردن چیزی که می خواهید ملزم به انجام عملی یا پرداخت وجهی هستید. گاهی برای رسیدن شما به مقصودتان پیش نیاز است که کاری انجام دهید حتی اگر طرف مقابل مجانی و بدون چشم داشت کالایش را در اختیار شما قرار داده باشد.

مثلاً شما برای مشکل دندانتان به دندان پزشک مراجعه می کنید، پزشک برای معالجه ی شما 20000 تومان پول می گیرد و بعد چند قرص و آمپول و پرهیز و دستور العمل می دهد اگر پزشک بخواهد شما را مجانی و بدون هیچ چشم داشتی شما را مداوا کند، قرص و آمپول و پرهیز و دستور العمل که می دهد، نفعش فقط و فقط برای شماست.

دستورات دین و ائمه ی هدی علیهم السلام از نوع دوم است و دستورات و قوانینی که از این طریق برای ما تعیین شده تنها به نفع خودمان می باشد. امام مانند پدری که از هر پدر دیگری مهربانتر است، امتش را از اشتباهات نهی کرده و به درست زیستن امر می کند.

پس در نهایت، با وجود اینکه ولایت پذیری ما یک سری محدودیت برای ما بوجود می آوردو یک سری از آزادیهای ما را سلب می کند ولی در نهایت نفع و سود آن اول از همه به خود ما می رسد.

آیا ما قدرت انتخاب امام را داریم ؟

پاسخ: بیایید برای رسیدن به جواب کامل، سؤال را به دو قسمت (دوران) تقسیم کنیم:

آیا مسلمانان صدر اسلام، بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدی بودند که بتوانند برای خود رهبر وامام تعیین کنند؟

آیا در شرایط امروز دنیا، مردم قدرت انتخاب صحیح رهبر و امام از طریق دموکراسی را  دارا هستند؟

برای رسیدن به جواب سؤال، اول باید به وضعیت مسلمانان در صدر اسلام رجوع کرده و قدرت و توانایی های آنها را در زمینه های مختلف بسنجیم و ببینیم آیا مسلمانان توانایی انتخاب امام و رهبر بعد از پیامبر را داشتند یا نه،  البته توجه به این نکته نیز خالی از لطف نیست که هرگاه شرایط و مصالح اسلام و مسلمانان ایجاب می کردکه خداوند فردی را برای امامت و پیشوایی بر جامعه اسلامی تعیین کند، طبعاً این کار را انجام داده و مساله رهبری به خود امت واگذار شده است.

برای اینکه توانائیهای مسلمانان صدر اسلام را بشناسیم شرایط زندگی و رشد فکری آنان را در زمینه های مختلف مورد بررسی قرار می دهیم :

1- رشد فکری مسلمانان در حفظ اصول اسلام

در آیات قرآن و سنت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بخش مهمی از معارف اسلام وارد شده است وبسیاری از آیات مکی، متکفل بیان این بخش از معارف می باشد . ( غرفه پرسش و پاسخ )

می توان گفت که بحث در مسائل زیر جزء معارف اسلامی است:

مباحث مربوط به توحید، شناخت صفات و افعال خدای متعال، قضا و قدر، بداء و سرنوشت هدف از آفرینش جهان وانسان ، حریّت وآزادی او درافعال، بعث پیامبران، صفات آنان، سرانجام جهان، اعراف وبرزخ ، میزان وصراط، توبه وشفاعت،بهشت ودوزخ …اینها یک رشته معارف عقلی الهی است که در قران مجید وسخنان پیامبر گرامی وارد شده ولی متأسفانه مسلمانان درتفسیر وتجزیه وتحلیل این معارف آنچنان دچار تفرقه واختلاف شدندکه کمتر مسأله عقیدتی را می توان پیدا کرد که علماءو اندیشمندان روی آن اتحاد نظر داشته باشند.

همین اختلافها باعث به وجود آمدن فِرَق متفاوتی چون جبریه، اشاعره، خوارج، موجئه، شیعه و …شده که تفاوتهای چشمگیر در اعتقادات آنان دیده می شود.

با توجه به این مسائل این سؤال مطرح می شود که اگر رشد فکری و عقلی امت اسلام به حدی رسیده بود که حافظ اصول و معارف کتاب و سنت خود باشند. یا به حدی رسیده بود که معارف واقعی و اصول اسلامی را از کتاب وسنت استخراج کنند ، علت به وجود آمدن این همه فرقه ومکتب و مذهب چیست؟ اینجاست که لزوم وجود امام معصوم وآگاه از اصول ومعارف اسلام به روشنی جلوه می کند.

2- پایه آگاهی است از احکام و فروع و توانایی در حفظ آنها

برای روشن شدن این مسئله توجه به مسائل زیر مفید خواهد بود که :

  • الف- پیامبر گرامی سیزده سال، از23 سال مدت رسالت خویش در مکه را صرف تبلیغ دین و دعوت مشرکان مکه و حومه کردند بیشتر تبلیغ ایشان در طی این مدت روی معارف کلی اسلام و مسائل عقیدتی و مبارزه بابت پرستی و دعوت به توحید و اعتقاد به سرای دیگر بود و شرایط، اجازه سخن درباره مسائل اجتماعی و اخلاقی و قوانین مدنی و احکام فرعی اسلام از قبیل عبادات را نمی داد .بعد از هجرت به مدینه پیامبر این فرصت را یافتند که به  این مسائل بپردازند ولی توجه به این مسئله ضروری است که پیامبر در مدت اقامت 10 ساله در مدینه با مشکلات زیادی روبروبودند .در طی این مدت ایشان در 27 نبرد، شرکت داشتند وحدود پنجاه وپنج سریه را، برای درهم کوبیدن توطئه های ضد اسلامی ترتیب دادند و در ضمن امکانات مسلمانان به حدی نرسیده بود که گروهی نظامی شوند وگروهی دانشجو و گروهی هم به کشاورزی و باغداری بپردازند به همین علت مسلمانان مجبور بودند زمان خود را بین تمام این کارها تقسیم کنند .
  • ب- تشریع اسلام بصورت تدریجی انجام می شد یعنی وقوع حوادث و سؤالهایی که از پیامبر می شد، سبب اعلام احکام می شده .ودر ضمن پیامبر- صلی الله علیه و اله -در میان مردمی به نبوت رسیده که فاقد هر نوع قانون اخلاقی و اجتماعی بودند و آشناساختن چنین ملتی به کلیه قوانین در مدت کم امکان نداشت. ( غرفه پرسش و پاسخ )
  • ج- توسعه و گسترش زندگی مسلمانان بر اثر فتوحات آنان را با مسائل جدیدی روبرو می کرد که در دوران بعثت نمونه آنها وجود نداشت و طرح و بیان این نوع احکام در دوران حیات رسول خدا برای گروهی که با این موضوعات آشنایی نداشتند امکان پذیر نبود.
  • د- از طرف دیگر، پیامبر اسلام خاتم پیامبران وآئین او، آخرین شریعت آسمانی است و باید پاسخگوی نیاز بشر تا روز قیامت باشد و طبق آیه «اَلیَوم اَکملتُ لَکُم دینَکُم » آئین خدا تکمیل شده وبشر را از هر نوع قانون گذاری بی نیاز ساخته.
  • اکنون باید دید که آئین اسلام چگونه درسال دهم هجرت تکمیل شد ؟ واین همه علوم ومعارف واصول وفروع اسلام وتمامی نیاز بشر تاامروز چگونه بیان گردید؟ توجه به این مسائل نشان می هد که پیامبر برای ابلاغ تمامی احکام وقت کافی نداشت .از سوی دیگر اختلافات وچنددستگی فقهای اسلام در فروع و احکام، واجبات و مستحبات، محرمات، مکروهات ومباحات، کیفیت برگزاری فرائض اسلامی مانند وضو ونماز وروزه وزکات وحج و….نشان از کج فهمی و نارسائی افکار گروهی وغرض ورزی گروه دیگر دارد این مسائل نشان می دهد که برای حفظ فروع و احکام امور از دست جانشین معصوم که انتخاب شده ی الهی بود خارج شد.

3- پایه رشد سیاسی و اجتماعی و ایمانی مسلمانان

می خواهیم به این مسئله بپردازیم که آیا مسلمانان در آن روز از نظر رشد اجتماعی و سیاسی و ایمانی به حدی رسیده بودند که بتوانند در پوشش دموکراسی رهبر شایسته خود را انتخاب نمایند؟  بحث در این مورد از دو جنبه قابل بررسی است :

  • الف-  آیا دموکراسی برای هر جامعه مفید و سودمند است ؟
  • ب- در زمان رسول خدا، نظام زندگی در محیط مدینه و مکه و …چگونه بوده است؟

اینک شرح دو مطلب :

  • الف-  در جامعه ی در حال رشد و توسعه که هنوز با الفبای سیاسی کاملاً آشنا نشده و نیز نظام قبائلی و فئوادلی که رئیس هر قبیله هزاران نفر را یدک و او به دنبال خود می کشد و مالک بزرگی که می تواند آراء نوددر صد مردم را به نفع خود بخرد،  یک چنین دموکراسی و آزادی در این جوامع، نه تنها مفید و سودمند نیست،  بلکه مضّر و صددر صد به نفع رئیس قبیله و مالک های بزرگ تمام می شود در اجتماعی که به تعداد افراد رأی وجود داشته باشد دموکراسی کلید پیشرفت و جهش به سوی کمال است اما در نظام های قبیله ای و فئودالی، که به شماره افرادرأی وجود نداشته باشد بلکه آراء به نفع و دستور رئیس قبیله تمام شود راه حل مفیدی نیست.

البته این نوع انتخاب «دموکراسی » برای جوامع در حال رشد ضررهای دیگری دارد که از آنها می گذریم .

تا اینجا روشن شد که دموکراسی برای جوامع در حال رشدو قبیله ای و فئودالی   و….مضر است حال به این موضوع می پردازیم که وضیعت مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده .

  • ب- زندگی مردم عرب در مدینه و مکه زندگی قبیله ای بود و شیخ قبیله و بزرگ طائفه، اختیار دار هزاران نفر افرادی بود که زیر عَلَمِ شخصیت او بسر می بردند .حتی پیامبر اکرم- صلی الله و علیه و اله- نیز برای پیشبرد اسلام از قدرت سران قبائل استفاده می کرد .

درست است که با آمدن اسلام دگرگونی عظیمی در زندگی آنان پدید آمد ولی دگرگونی اسلام مربوط به مسائل دینی و عقیدتی وروابط اجتماعی و اصول اخلاقی بود ولی هرگز امکان نداشت که در ظرف 23 سال، نظام قبیله ای عرب شبه جزیره را دگرگون سازد. این مسئله در سقیفه خودرا به طرز روشنی نشان داد که او میان برای اینکه خلاف به خزرجیان نرسد باابی بکر بیعت کردند آیا جمعیتی که در این حد از رشد سیاسی و اجتماعی است صحیح است که سرنوشت اسلام ومسلمانان به دست این افراد سپرده شود؟

در طول تاریخ نبوت پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم-  به این مسئله می رسیم که وقتی در جنگ اُحد، شایعه کشته شدن پیامبر به گوش مسلمانان رسید روحیه آنها را تضعیف کرد. بطوریکه اکثریت قابل ملاحظه ای دست از جنگ کشیدند و به کوه پناه بردند و جز گروه انگشت شماری باقی نماندند آیا می توان گروهی را با این پایه ایمانی و عقیدتی به حال خود واگذاشت ؟

محاسبات اجتماعی اجازه نمی دهد که انسان درباره یک فرد علاقمند به هدف تا چه رسد پیامبری که همه واقعیتها را به نور وحی مشاهده می کرد ،چنین فکر کند که وی با توجه به این اوضاع و شرایط امت از جهان برود و برای ملت .سرپرست و مراقبی که ازهر جهاتی جانشین شایسته او باشد انتخاب نکند . ( غرفه پرسش و پاسخ )

نکاتی که در بالا اشاره شد قسمت کوچکی از واقعیتهایی است که نشان می دهد مسلمانان پس از شهادت پیامبر توانایی و شایستگی انتخاب رهبر را نداشته اند و با توجه به اینکه خدا و پیامبر- صلی الله علیه و اله- جامعه خود را بدون رهبر نمی گذارد لذا رهبری بعد از پیامبر باید به انتخاب خدا و اعلام رسول بوده باشد تا بیشترین حاشیه امنیت رادارا باشد واما مسئله دوم و اینکه آیا مردم در شرایط کنونی قدرت انتخاب صحیح رهبر از طریق دموکراسی را دارا هستند ؟ یک راه برای گزینش امام که امروز مورد تأیید لیبرالیست های جهان می باشد مراجعه به افکار عمومی است.

نقاط ضعف حکومتهای دموکراسی امروز یکی دو تا نیست که در اینجا به طور گسترده مورد بحث قرار گیرند ولی برای روشن شدن مطب به چند نکته توجه می کنیم:

  • حاکم باید پیروافکار عمومی باشد نه منطق و مصالح

در این شیوه که حاکم از طریق حزب یا افکار عمومی انتخاب گردد باید به فکر جلب رضایت آنان باشد نه هدایت و رهبریشان برای یک سیاستمدار حزبی مهم این نیست که جانب حق را نگه دارد مهم این است که بتواند جانب مردم را از دست ندهد و رأی آنها را برای خودنگه دارد .فرانک کنت نویسنده سیاسی می نویسد مسأله لزوم رأی بیشتر به دست آوردن موضوعی است بسیار مهم و جدی ودرراه حصول آن به هیچ وجه نمی شود اجازه داد مطالبی بی مورد از قبیل اخلاق و حق و باطل در آن راه یابد این است ماهیت این حکومتها در کشورهای آزاد آیا عقل و منطق اجازه می دهد که جانشین پیامبر که باید از جهاتی بسان او باشد به این شیوه از طریق مراجعه به افکار عمومی انتخاب گردد. البته ممکن است مطرح شود که مادام العمر ی بودن جانشینی پیامبر این مشکل را حل می کند ولی اینطور نیست چون در هر صورت نمی توان افکار موکلان و انتخاب کنندگان را نادیده گرفت چه بسا در صورت بی اعتنایی یا انقلاب و انفجار و شورش عمومی روبرو شد. ( غرفه پرسش و پاسخ )

  • نبودن بینش های عالی :

شرط اساسی برای مراجعه به افکار عمومی که پایه حکومتهای دموکراسی غربی است این است که بینش اجتماعی و فرهنگی رأی دهندگان به پایه ای برسد که بتوانند صلاح و فساد خود را به خوبی تشخیص داده وبر طبق این تشخیص عمل نمایند و به عبارت روشنتر در تعیین رهبر اسیر احساسات تند و غلط نشوند و تحت تأثیر عواطف وخواسته های زودگذر واقع نشوند وراهنمای آنان برای هر گونه تصمیم، فروغ عقل منطق صحیح و تفکر سالم بوده و آنچنان مستقل و بااراده و باشخصیت باشند که آلت دست تعزیه گردانان صحنه های سیاست که به عناوین مختلفی گروههائی را به سوی خود جذب می کنند و افکار آنان را از مسیر صحیح منصرف می سازند یشوند.

ولی مشکل نبودن بینشهای عالی اجتماعی در توده ها ئی است که اکثریت ملتها را تشکیل می دهند وبا کمال تأسف باید گفت که اکثریت عدوی است که بار سنگین حکومت دموکراسی را به دوش کشیده نه اکثریت فکری. .به راحتی می توان سرانجام حکومتی را که با آراءافرادی که به عناوین مختلف می شود آنان را فریب داد ودر مغز آنان رأی آفرید و یا به شیوه غربی رأی آنان را خرید به وجود آمده پیش بینی کرد. کیست که انکار کند مثلاً در انتخاب رئیس جمهور امریکا صاحبان سهام کارخانه ها بانکداران و یهودیهای پولدار مؤثر هستند؟ هیتلر در انتخابات اول آلمان، 95 درصد رأی بدست آوردودر دومین دوره چون حتی بیش از این بود اصلاً رأی گیری نکردند مردم آلمان وحتی اتریش اشغال شده با تمام وجود دوستش داشتند و به او رأی دادند وبرایش جنگیدند و جان دادند.  عیناً همین قصه برای ناپلئون نیز بوده است.( غرفه پرسش و پاسخ )

ونتیجه این نوع انتخاب چیزی نیست جز جنایتهایی که امروز در سرتاسر غرب شاهد آنیم از سوی دیگر نوع مردم بلوغ فکری و روانی ندارند وغالباً مصالح و مفاسد خود را درک نمی کنند و تنها یک دسته از مردمند که می توانند در سرنوشت خود بیندیشند و خوب وبد را از هم تمیز دهند که آنها نیز از خطاها و اشتباهها مصون نمی مانند قرآن مجید که پیوسته افکار عمومی را تخطئه می کند ودر باره نوع اکثریتها می فرماید «واکثرهم لایشعرون »( غرفه پرسش و پاسخ )

چگونه می تواند تمایلات اکثریت جامعه رادر انتخابات حساسترین موضوع دینی، یعنی مسأله امامت و پیشوایی امت مؤثر و نافذ بداند؟

  • حکومت 51 بر49 عادلانه نیست

اشکال بعدی این نوع حکومت این است که ممکن است گروهی به علت تفاوت، تنها چند رأی حکم اکثریت را پیدا کرده وبراقلیتی که نزدیک به نیمی از جامعه را تشکیل می دهند، حکومت کند و این هرگز عادلانه نیست ولی در انتخاب جانشین برای پیامبر از جانب خداوند راه این نوع بی عدالتی ها بسته شده است.

امام را خدا انتخاب می کند که همگی به حق حاکمیت او ایمان راسخ دارند واز روی قوانینی حکومت می کند که همگی افراد آن را پذیرفته اند از این جهت دیگر مسأله اقلیت و اکثریت مطرح نیست گذشته بر این او معصوم و پیراسته از گناه و تعدی است که هرگز در خفا و پنهانی خلاف نمی کند ولی الهی با علم الهی، صلاح و فساد جامعه را تشخیص می دهد و نسبت به خوب وبد جامعه اولاً محبت دارد و با محبت جامعه اش را اداره می کند.

مانند پدری که مصالح ومفاسد فرزندش را تشخیص می دهد ونیز با محبت امر ونهی می کند و فرزند پارسا و فرزند خطا کارش را هر دو به محبت امر و نهی می کند با توضیحاتی که داده شد روشن می شود که مردم (و بویژه مسلمانان)  چه در صدر اسلام و پس از شهادت پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- و چه در جامعه کنونی قدرت انتخاب پیشوا ورهبری که قدرت حفظ دین ودنیای مردم راداشته باشد ندارند و این مشکل تنها به دست پیامبر اکرم – صلی الله علیه وآله و سلم- آن هم از طریق وحی الهی قابل حل خواهد بود.

دلیل دیگر نبود ابزار سنجش برای خصوصیاتی است که امام باید داشته باشد مثلاً برای تعیین شجاع ترین یا عاقلترین یا باهوش ترین یا….چه ابزار سنجشی داریم با کدامین خط کش یا ترازو شجاعت ؛عقل ؛هوش ؛…..قابل اندازه گیری است؟

کد:569

سؤال: آیا در انتخاب ولی و سرپرست، خدا و پیامبر سزاوارترند یا مردم؟

پاسخ:

ما انسانها درطول مدت زندگی اجتماعی خویش با انتخابهای مختلفی از قبیل انتخاب نماینده کلاس؛ نماینده شهر، دولت؛ هسر؛ شغل؛ منزل؛ و….مواجه شده ایم. در برخی موارد از نتیجه این انتخاب خشنود بوده ایم و گاهی ناخشنود. ولی حتی زمانیکه این انتخاب را صحیح می دانستیم با مواردی برخوردکرده ایم که در تصمیم و انتخاب خود آنها را مدنظر قرار نداده بودیم. این نوع سهل انگاریها و بی توجهی ها نشان از عدم توانایی ما در انتخاب صحیح است.

فی الواقع انسان این توانایی را ندارد که بتواند بطور همزمان تمامی مسائل را مد نظر قرار دهد و اگر هم برفرض محال؛ بتوان شخصی را یافت که چنین توانایی و قدرتی داشته باشد، باز هم به علت محدودیت دید بشر این شخص نمی تواند عاقبت و نتیجه امر را بداند. ( غرفه پرسش و پاسخ )

مشکلاتی که در قوانین بشری که عاقلترین و عالم ترین انسانها آنها را وضع کرده اند، وجود دارد، ناشی از همین ضعف است و از همین رو پیوسته شاهد به بن بست رسیدن قوانین بشری در عرصه های گوناگون هستیم. امروز قانونی وضع می شود؛ فردا برای رفع اشکالاتش چندین تبصره می گذارند ولی نهایتاً بدلیل مشکلات فراوانی که دارد ناچار به نقض آن قانون می شوند.

مسلماً این مشکلات زمانی رفع خواهد شد که قانونگذار دارای علمی کامل و گسترده باشد و تمامی نیاز بشر و جامعه تا روز قیامت و نیز عاقبت عمل به این قوانین را بداند و در ضمن قدرت و توانایی اعمال این قوانین راداشته باشد. با کمی تفکر و انصاف متوجه خواهیم شد که تمامی این مسائل تنها در حیطه علم و قدرت خداوند متعال می گنجد چرا که خدا به عنوان آفریننده و پرورش دهنده مخلوقات بطور کامل به نیازها و مصالح آنها در دنیا و آخرت واقف می باشد.

از این روست که قوانین الهی جاودانی می باشند و تا روز قیامت بدون آنکه تبصره ای به آنها اضافه شوند کار برد دارند. در مورد انتخاب پیامبر و جانشین او نیز مسأله به همین گونه است. یکی از شئونی که ما برای پیامبر الهی و جانشین او قائل هستیم عصمت از گناه و اشتباه است آیا انسان عادی این قدرت را دارد که معصوم را از غیر معصوم تشخیص دهد؟ مسلماً بشر چنین قدرتی ندارد و تنها پرورگار جهانیان است که نهان و آشکار انسانها رامی داند وقدرت شناخت و معرفی رهبری معصوم که شایستگی ولایت بر مردم را داشته و نیز قدرت حفظ و نگهداری دین الهی و قوانین آن را دارد از آن اوست. ( غرفه پرسش و پاسخ )

لذا خداوند به انتخاب پیامبر و جانشین او سزاوارتر است و نیز تنها کسی است که قدرت این انتخاب داراست.از همین رو پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- در روز عید غدیر خم از طرف و به فرمان خداوند امیرمؤمنان را به جانشینی خود انتخاب کردند تا با این انتخاب دین خداوند کامل گردد.

دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا