نمایشنامه اگر قرار بود – نمایشنامه غدیر

نمایشنامه اگر قرار بود – منصوب کردن امام علیه السلام از جانب خدای متعال 

نمایشنامه اگر قرار بود ، به موضوع منصوب کردن امام علیه السلام از جانب خدای متعال و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله به صورت یک گفتگوی ساده و زیبا بیان شده است.

متن نمایشنامه اگر قرار بود

در راهروی منتهی به حیاط دانشکده بودم، در حالی که سیل افکار و سؤالاتی که بعد از کلاس تاریخ اسلام به ذهنم ریخته بود، حسابی گیجم کرده بود. یکبار همه آنچه در کلاس مطرح شده بود در ذهنم مرور کردم تا بتوانم آنها را بهتر تجزیه و تحلیل کنم تا شاید به نتیجه ای برسم.

استاد تاریخ اسلام: ما ضمن بحثمان به اینجا رسیدیم که پیامر گرامی اسلام با بیماریی که خود نکته مبهم و تاریکی در تاریخ است؛ از دنیا رفت و مسلمانان در موضوع جانشینی پیامبر به دو گروه عمده تقسیم شدند، جالب تر اینکه از حدود یکصد سال پیش گروه سومی هم به دو دسته پیش اضافه شده است.

دانشجو: استاد ببخشید می توانید عقاید این سه گروه را بیان کنید؟

استاد: البته، یک گروه معتقد بودند که امام را مانند پیغمبر، فقط باید خدا تعیین کند چون شأن و مسئولیت های او در ادامه شأن و وظایف و مأموریتش همان شأن و مأموریت پیامبر یعنی هدایت امت است.

گروه دوم گفتند پیامبر از دنیا رفت در حالیکه حرفی راجع به جانشین خود نزد تا امت خودش تصمیم بگیرد و به عبارت ساده تر هرچه پیش آید خوش آید. لذا صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون دیدند که امت حتی یک روز نمی تواند بدون رهبر باشد حتی واجب تر از غسل و کفن و دفن پیامبر به امر تعیین رهبر و خلیفه پرداختند. جسم بی جان پیامبر را رها نمودند تا جامعه بدون رهبر نماند.

و این دسته سوم که عرض کردم حدود صد سال است که پرو بال گرفته اند و با مراجعه به تاریخ می بینیم که قبل از آن هیچ ردّپایی از آن در مذاهب مسلمین وجود ندارد؛ معتقدند که ما خودمان عقل داریم و با عقلمان می توانیم جانشین را انتخاب نماییم.

نمایشنامه اگر قرار بود – تحقیق

صحبت به این جا رسید که استاد نگاه پرسش گرانه ای به دانشجویان انداخت و گفت: من نمی خواهم نظر خود را به شما تحمیل کنم لذا نظر خود را حتی بیان هم نمی کنم از آنجایی که نام زیبا و پر محتوای دانشجو برشما گذاشته شده، دوست دارم که خود شما به دنبال این مطلب بروید.

تحقیق کنید، قضاوت کنید حقیقت را در وجدان بی طرف اما بیدار خود بیابید و برای کلاس بیان کنید تحقیق کنید و این روشها را در بوته عقل خودتان و جامعه قرار دهید و نتیجه را برای کلاس بازگو کنید دوست دارم جلسه آینده همه شما گوینده باشید و من تنها شنونده جمع شما باشم.

نمایشنامه اگر قرار بود – جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله

بحث امروز کلاس بخصوص آن قسمت آخر که ما خود عقل داریم و با این عقل خدادادی می توانیم مسائلمان را حل کنیم و حتی جانشین پیامبر را انتخاب کنیم به نظرم بحث جالبی آمد، آیا واقعاً ما آنقدر عقل داریم که بتوانیم در چنین مسائل مهمی تصمیم گیری کنیم؟ به طور مثال به خاطر آوردم روزهای سخت انتخاب همسر را، که جلوی چشمانم می گذشت.

دوستان و فامیلم را به یاد می آوردم که انتخاب هایشان به چه جاهایی کشید. یادم اومد وقتی که همه تحقیق ها را برای انتخابم انجام دادم دست آخر به هیچ وجه به تحقیقات خودم یا هوش و عقل خودم تکیه نکردم بلکه عاجزانه از خدا خواهش کردم کمکم کند، تنهایم نگذارد و یادم نمی ره که گفتم خدایا اگر تو نمی پسندی منم نمی خوامش.

وقتی در ذهنم به مسئله انتخاب رسیدم ناگهان جرقه ای در ذهنم زده شد و فکری به خاطرم رسید، ما در انتخاب پدر و مادر و فرزند خودمان هیچ نقشی نداریم، اما آیا این انتخاب را دوست نداریم؟ آیا می توانیم، مانند همسر، در صورت لزوم یا اختلاف از آنها جدا شویم یا کنارشان بگذاریم؟ به دنبال این افکار، به ذهنم خطور کرد که می توانم تحقیقی در همین زمینه انجام دهم. با عجله به خانه رفتم و واکمن را برداشتم و به یک پارک رفتم.

پسرکی حدود هفت، هشت ساله نشسته بود کنار منقلی، و چند تا بلال را روی آتش گذاشته بود و باد می زد. کتاب فارسی اش هم کنار دستش بود و گاهی نگاهی به آن می انداخت و با خط بسیار درشت و بدی چند خط در دفتر مشق چرک و پر از لکّه اش می نوشت. جلو رفتم و سلام کردم.

گفتگو با پسر بلال فروش

گفت: سلام، بلال بذارم روی آتیش؟

گفتم: یک دانه بگذار، می توانم ازت چند تا سؤال کنم؟

نگاهی همراه با ترس کرد، چه سؤالی؟ مأموری؟

گفتم: نه نه ! این یک تحقیق علمی است برای دانشگاه.

پسر بچه: من که بلد نیستم!

گفتم: سؤالم سخت نیست بلدی. (و لبخندی زدم تا ترسش به اطمینان تبدیل شود)

پسر بچه: خُب بپرس.

گفتم: چه چیزهایی را در دنیا خیلی دوست داری و دلت می خواهد داشته باشی؟

پسر بچه: یک دوچرخه، اگه یه دوچرخه داشتم کلّی باهاش حال می کردم، وسایل کارم را هم رویش می گذاشتم و عصرها می اومدم اینجا…..

گفتم: پدرت را دوست داری ؟

پسر بچه: خُب معلومه که دوست دارم.

گفتم: اگر به تو یک دوچرخه بدهند حاضری با پدرت عوضش کنی؟

پسر بچه: (با تعجب نگاهم کرد)، نه، من بابامو خیلی دوست دارم. بابام الآن مریضه نمی تونه سر کار بره، من اومدم اینجا که کمک خرجش باشم اگر ده تا دوچرخه هم بهم بِدی با بابام عوضش نمی کنم.

گفتم: حاضری پدرت را با یک پدر خیلی پولدار عوض کنی؟ که هم وضعت خوب بشه هم دیگه لازم نباشه که بیای توی پارک کار کنی؟

کمی به فکر فرو رفت و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: نه، درسته که ما زندگی خیلی سختی داریم، اما نمی توانم از پدرم جدا شوم دلم برایش تنگ می شود. تازه، نمی توانم یک غریبه را به عنوان پدر بپذیرم خیلی سخت است.

از او خداحافظی کردم، یک قدم به هدفم نزدیکتر شده بودم و احساس سبکی می کردم. چند تا پسر نوجوان که با هم شوخی می کردند توجهم را جلب کردند. جلو رفتم

گفتگو با چند پسر

گفتم: سلام بچه ها . یکی از آنها که از بقیه شیطونتر بود.

گفت: سام علیک، فرمایش.

گفتم: می خواستم برای یک تحقیق علمی کمکم کنید.

گفت: اوه بحث علم که پیش می یاد ما همه جیم فنگیم.ولمون کن بابا همین الآن از شرّ مدرسه راحت شدیم.

گفتم: فقط یک چند تا سؤال داشتم اگر جواب بدهید من ضبط کنم ممنون می شوم.

گفت: بفرما، فقط کوتاه باشه ها.

گفتم: قول می دهم. شما آرزو دارید الآن چه چیزی داشته باشید؟

نفر اول: یک موتور سیکلت و یک عالمه پول

نفر دوم: یک کامپیوتر ،… نه یه عالمه پول چون می تونم باهاش کامپیوتر هم بخرم.

نفر سوم: منم پول که باهاش دوچرخه کورسی بخرم، چون بابام اجازه نمیده موتور بخرم.

پرسیدم: حاضرید اگر به هر کدام از شما آن چیزی را که دوست دارید بدهند به جای آن پدرتان را بدهید؟

نفر اول: چه سؤال خنده داری، خُب معلومه که نه.

نفر دوم: نه مگه می شه؟

نفر سوم: اصلاً همچین کاری نمی شه کرد. ان شاءالله که خود بابامون بتونه برامون بخره

گفتم: خب پس، یک جور دیگه سؤال میکنم، پدرتان را با چه چیزی حاضرید عوض کنید؟ مثلاً اگر به شما بگویند یک خانه، با یک ماشین و کلّی پول به شما می دهیم حاضرید با پدرتان عوض کنید؟

سرشان را پایین انداخته و کمی به فکر فرو رفتند، بعد یکی یکی در حالی که از آن شور و شلوغی افتاده بودند، گفتند : نه، مگر آدم پدرش را با این چیزها عوض می کند؟ اگر همه دنیا را هم بهند من که حاضر نیستم بابایم را بدهم.

پرسیدم: پدرتان را خودتان انتخاب کردید؟

خُب، نه خواست و اراده الهی بوده.

پرسیدم: اگر می خواستید خودتان پدرتان را انتخاب کنید چه جور پدری انتخاب می کردید؟

بعد از کمی فکر هر سه پاسخ دادند، مثل همین بابای خودم.

گفتم چرا؟

گفتند: نمی دونیم، هم مهربونه، هم دوستمون داره، حتی وقتی با ما مخالفت می کنه خلاصه نمی دونیم ….. همین بابا برای ما بهترینه.

گفتم: پس خدا بهترین انتخاب را کرده، انتخابی که حاضر نیستید با هیچ چیز دیگری عوضش کنید. در حالی که به فکر عمیقی فرو رفته بودند به نشانه تأیید سرشان را تکان دادند. رشته تفکراتشون را پاره کردم و پرسیدم: اگر انتخاب پدر به عهده شما بود، چگونه پدری انتخاب می کردید؟

هر کدام حرفی زدند، حاصل کلام اینکه همین بابا، اما موتور سیکلت هم بخره اینقدر به ما گیر ندهد، اینقدر به ما امر و نهی نکند و غیره و غیره …

نمایشنامه اگر قرار بود

بعد از آن از چند نفر دیگر با موقعیت های مختلف سؤال کردم، تقریباً هیچ کس نبود که حاضر باشد پدرش را با چیزی یا کسی در دنیا عوض کند، حتی اگر این پدر، جزو بد اخلاق ترین، بی پول ترین و بدبخت ترین آدمها باشد. ناگهان گویی در ذهنم رعد و برقی زده شد و تحت نور روشنایی بخش آن، حقایق در جلوی چشمم به روشنی دیده شد.

از بچه دو سه ساله پرسیدم دوست دارد چگونه بابایی داشته باشد، جواب داد بابایی که خیلی پفک بخرد، عروسک بخرد، کمی بالاتر بچه دبستانی گفت: بابای ایده آلش پدری است که برای او دوچرخه بخرد و او را پارک ببرد، بازی های کامپیوتری بخرد و غیره.

در مقطع راهنمایی یا دبیرستان بابای خوب را بابایی می دانستند که زیاد به فرزندش گیر ندهد زیاد امر و نهی نکند در دوستی هایش آزادش بگذارد و نسبت به تماشای فیلم ها و ساعت خواب و غیره کاری به کارش نداشته باشد.

کمی بزرگتر در مقطع دانشگاه، پدر ایده آل پدری بود که دارای ثروت و موقعیت اجتماعی باشد که اگر خودشان به جایی نرسیدند از موقعیت پدرشان استفاده کنند و نگران آینده شان نباشند، یا اگر تصمیم به ازدواج داشته باشند با کمک پدرشان خانه و ماشین و موقعیت شغلی خوب داشته باشند و مورد احترام واقع شوند. یا اگر یک وقت کاری کردند که خلاف بود به خاطر پدرش به او کاری نداشته باشند.

اگر ما بخواهیم پدر انتخاب کنیم این گونه انتخاب می کنیم ما اصلاً نمی توانیم تشخیص بدهیم که چه چیزی برای ما خوب است؟ پدری که فقط برای بچه اش پفک بخرد تنها باعث بیماری و سوءهاضمه و سوء تغذیه بچه اش خواهد شد، اگر پدری به قول این بچه ها به بچه اش گیر ندهد مواظب تربیت او نباشد معلوم نیست بچه اش به چه راهی کشیده می شود.

انتخاب امام علیه السلام

حال اگر بخواهیم برای خود امام انتخاب کنیم یک چنین بلایی بر سر خود می آوریم، به این نتیجه رسیدم که ما نمی توانیم در تعیین امام هیچ نقشی داشته باشیم و تفکر صحیح همان منطقی است که می گوید امام از جانب خداوند منصوب است و این پیام توسط پیامبر گرامی اسلام به گوش مردم رسانده می شود.

همان خدایی که پیامبر را برگزید تا راهنمای مردم باشد همان خدا می تواند برای تمام مردم با علائق و و خواسته های متفاوت فقط یک امام انتخاب کند که به صلاحشان باشد و این انتخاب می تواند انتخابی بدون نقص باشد.

وقتی به پاسخ سؤالم رسیدم، تحقیقِ کامل شده ام را همراه با نوار کاست ضمیمه کرده تحویل استادم دادم. بعد از خواندن آن، لبخندی زد و گفت: تو از عقلی که خدا داده خوب استفاده کردی. ولی من از شما خواهش می کنم چند روزی دست نگه داری تا بقیه دانشجویان هم به این سؤالی که در ذهنشان مطرح شده کمی پروبال بدهند تا شاید خودشان به جواب های خوبی برسند.

همان طور که گفتم خدا به انسان ها عقل داده، با عقل می توان درست را از نادرست و حق را از ناحق تشخیص داد. و نگاه معنا داری به من کرد که منظورش را از این تلنگری که به ذهن ما زده بود تا فعال شود فهمیدم و از او تشکر نمودم.

سجده شکر به جا آوردم. جانمازم پر شده از عِطر خیال انگیز یاس این همه لطف همه زیبایی، آن زمان لبریز شد که به دامان پُر از مهر کسی چنگ زدم که زمین و آسمان، گردش کون و مکان قمر و شمس و ملائک همگی بر مدار مهر او می گردد.

نمایشنامه اگر قرار بود – شعر

آدم از خاک رهش آدم شد
آفرینش به کلامی که تکلّم بنمود
که همان محور اصحاب کساست
به برش ختم رُسل خاتم شد
کن فیکون نبوَد جز به نامی
نام خاتون دو عالم زهرا سلام الله علیها
دسترسی سریع و آسان به راهکار و محتوا برای مناسبت‌های نیمه شعبان، غدیر، محرم و فاطمیه
برای مطالعه و مشاهده مطالب خدمتگزاران میتوانید به فهرست مطالب در زیر مراجعه نمایید.

فهرست مطالب محرم فهرست مطالب فاطمیه فهرست مطالب نیمه‌شعبان فهرست مطالب غدیر کتابخانه خدمتگزاران
انواع کتیبه غدیر
انواع استیکر پشت شیشه خودرو
اسپند دودکن
انواع جادستمال کاغذی
انواع مگنت یخچالی مذهبی
انواع استکان مذهبی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا